marching orders

/ˈmɑːrtʃɪŋˈɔːrdərz//ˈmɑːtʃɪŋˈɔːdəz/

دستور رفتن، فرمان حرکت، حکم عزیمت، فرمان حرکت برای جنگ

بررسی کلمه

اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: orders to leave or move on.

جمله های نمونه

1. Three players got their marching orders last week.
[ترجمه گوگل]هفته گذشته سه بازیکن دستور راهپیمایی خود را دریافت کردند
[ترجمه ترگمان] هفته پیش سه تا بازیکن حمله رو گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The incoming government should give them their marching orders.
[ترجمه گوگل]دولت آینده باید دستور راهپیمایی آنها را بدهد
[ترجمه ترگمان]دولت ورودی باید به آن ها دستور پیشروی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Walsh received his marching orders 75 seconds into the second half after aiming a kick at Lucchese's Roberto Marta.
[ترجمه گوگل]والش دستور راهپیمایی خود را 75 ثانیه پس از نیمه دوم دریافت کرد، پس از اینکه ضربه ای را به سمت روبرتو مارتا از لوچس زد
[ترجمه ترگمان]والش پس از اینکه در نیمه دوم بعد از این که a را به سمت روبرتو مارتا پرتاب کرد، ۷۵ ثانیه به قسمت دوم رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We learn to take our marching orders from God's revealed truth as recorded in the scriptures.
[ترجمه گوگل]ما یاد می گیریم که دستورات راهپیمایی خود را از حقیقت مکشوف خدا همانطور که در کتاب مقدس ثبت شده است بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما یاد می گیریم که دستورها marching را از حقیقت برملا کنیم و آنچه را که در کتاب مقدس ثبت کرده بود، اجرا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most communists in India take their marching orders from China.
[ترجمه گوگل]اکثر کمونیست ها در هند دستور راهپیمایی خود را از چین می گیرند
[ترجمه ترگمان]بیشتر کمونیست ها در هند دستورها راهپیمایی خود را از چین می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Clearly, with this marching orders member are expected to maintain the highest level of ethical conduct.
[ترجمه گوگل]واضح است که با این دستورات راهپیمایی از اعضا انتظار می رود بالاترین سطح رفتار اخلاقی را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]واضح است که با این دستور پیشروی انتظار می رود که بالاترین سطح رفتار اخلاقی را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mason reluctantly passes on his marching orders to Nina.
[ترجمه گوگل]میسون با اکراه دستور راهپیمایی خود را به نینا می دهد
[ترجمه ترگمان]می سون با بی میلی به دستور حرکت او به نی نا ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was given her marching orders.
[ترجمه گوگل]به او دستور راهپیمایی داده شد
[ترجمه ترگمان]او دستور حرکت داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Marching orders are confused.
[ترجمه گوگل]دستورات راهپیمایی گیج شده است
[ترجمه ترگمان] Marching \"قاطی شدن\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They've had their marching orders.
[ترجمه گوگل]آنها دستور راهپیمایی خود را داشته اند
[ترجمه ترگمان]آن ها دستور پیشروی خود را داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was totally unreliable, so she got / was given her marching orders.
[ترجمه گوگل]او کاملاً غیرقابل اعتماد بود، بنابراین دستور راهپیمایی خود را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او کاملا غیرقابل اعتمادی بود، به همین خاطر او دستورها را صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What does it take for a woman to say 'that's enough' and give her man his marching orders?
[ترجمه گوگل]چه چیزی لازم است تا یک زن بگوید "بس است" و دستورات راهپیمایی خود را به مردش بدهد؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی لازم دارد که یک زن بگوید که کافی است و به او دستور حرکت می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The captain knew that if his team lost another match he would get his marching orders.
[ترجمه گوگل]کاپیتان می‌دانست که اگر تیمش در بازی دیگری شکست بخورد، دستور راهپیمایی خود را دریافت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ناخدا می دانست که اگر تیمش یک مسابقه دیگر را از دست بدهند، دستور حرکت او را صادر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My daughter's boyfriend started to be a nuisance so I gave him his marching orders.
[ترجمه گوگل]دوست پسر دخترم شروع به مزاحمت کرد، بنابراین من دستور راهپیمایی او را به او دادم
[ترجمه ترگمان]دوست پسر من شروع به آزار دادن کرد، بنابراین دستور marching را به او دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

اخراج از شغل، ورقه ی اخراج، حکم اخراج،
دستورالعمل برای پیشبرد یک کار
فرمان حرکت
ukaseفرمان امپراتور که قوت قانونی داشته
اصطلاح جانم باشو بتاخت tantivy

بپرس