martyrdom

/ˈmɑːrtərdəm//ˈmɑːtədəm/

معنی: شهادت
معانی دیگر: مرگ در راه ایمان یا عقیده، دین مرگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of being a martyr; suffering or death that a martyr undergoes.

(2) تعریف: extreme torment.
مشابه: agony

جمله های نمونه

1. he suffered martyrdom at the hands of infidels
او به دست کفار به شهادت رسید.

2. the day of his martyrdom
روز شهادت او

3. this year norooz coincides with a day of martyrdom
امسال نوروز با یک روز شهادت مصادف شده است.

4. In that year, thousands of Christians suffered martyrdom for their faith.
[ترجمه گوگل]در آن سال هزاران مسیحی به خاطر ایمان خود به شهادت رسیدند
[ترجمه ترگمان]در آن سال، هزاران مسیحی به خاطر ایمان خود به شهادت رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He suffered martyrdom by stoning.
[ترجمه محمد] او با سنگسار به شهادت رسید
|
[ترجمه گوگل]وی با سنگسار به شهادت رسید
[ترجمه ترگمان]او از ضربات سنگ رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Genet returns to this wish for death and martyrdom.
[ترجمه محمد] ژنت به آرزوی شهادت می رسد
|
[ترجمه گوگل]ژنه به این آرزوی مرگ و شهادت برمی گردد
[ترجمه ترگمان]ژنه به این آرزوی مرگ و شهادت بر می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This wish for martyrdom would be a temptation dealt with in Murder in the Cathedral.
[ترجمه گوگل]این آرزوی شهادت وسوسه‌ای است که در قتل در کلیسای جامع به آن پرداخته شده است
[ترجمه ترگمان]این آرزو برای شهادت دادن به قربانی شدن برای قتل در کلیسای جامع خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Near the end of his life, Young, fearing martyrdom, started going out in public only with armed escort.
[ترجمه مهسا] یانگ که از مرگ و شهادت میترسید، نزدیک به پایان عمرش، تنها با اسکورت مسلح از خانه خارج و در عموم ظاهر میشد.
|
[ترجمه گوگل]جوان در اواخر عمر خود از ترس شهادت تنها با اسکورت مسلحانه شروع به بیرون رفتن در انظار عمومی کرد
[ترجمه ترگمان]نزدیک پایان عمر، یانگ، که از شهادت می ترسید، تنها با اسکورت مسلح از مردم خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His plight affects us like the unwilling martyrdom of a saint who wants to be like other men.
[ترجمه گوگل]مصیبت او مانند شهادت ناخواسته قدیسی که می خواهد مانند مردان دیگر باشد بر ما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]گرفتاری او بر ما همچون شهادت بی میل یک قدیس که می خواهد مثل مردان دیگر باشد تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The only difference between a suicide and a martyrdom really is the amount of press coverage. Chuck Palahniuk
[ترجمه گوگل]تنها تفاوت بین خودکشی و شهادت در میزان پوشش مطبوعاتی است چاک پالانیوک
[ترجمه ترگمان]تنها تفاوت بین یک خودکشی و شهادت در واقع میزان پوشش خبری است چاک Palahniuk
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His martyrdom encouraged the people to resist.
[ترجمه گوگل]شهادت او مردم را به مقاومت تشویق کرد
[ترجمه ترگمان]شهادت او مردم را تشویق کرد که مقاومت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For our own part, we prefer martyrdom to success. John Brown is greater than Washington, and Pisacane is greater than Garibaldi.
[ترجمه گوگل]ما به سهم خود شهادت را بر موفقیت ترجیح می دهیم جان براون بزرگتر از واشنگتن است و پیزاکان بزرگتر از گاریبالدی
[ترجمه ترگمان]ما به نوبه خود شهادت را به موفقیت ترجیح می دهیم جان براون بزرگ تر از واشنگتن است و Pisacane بیشتر از گاریبالدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Allende's later martyrdom has obscured his politics.
[ترجمه گوگل]شهادت بعدی آلنده سیاست او را در هاله ای از ابهام قرار داده است
[ترجمه ترگمان]آلنده به شهادت خود، سیاست خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He said: The greatest act of martyrdom is standing up for what is true and just.
[ترجمه گوگل]فرمود: بزرگترین شهادت، ایستادگی در راه حق و حق است
[ترجمه ترگمان]او گفت: بزرگ ترین عمل شهادت برای چیزی که درست و عادلانه است ایستادگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شهادت (اسم)
certification, confirmation, evidence, testimony, attestation, witness, testimonial, martyrdom

انگلیسی به انگلیسی

• torture and execution of a martyr; persecution of a person for their faith; torment, suffering
martyrdom is the murder or enforced suffering of someone because of their religious or political beliefs.

پیشنهاد کاربران

مظلوم نمایانه گی
مظلوم نمایانه
شهادت
# The day of his martyrdom
# His martyrdom encouraged the people to resist
از خود گذشتگی
شهید => Martyr
شهدا => Martyrs
شهادت => Martyrdom
شهید شدن به شهادت رسیدن => become martyr

مُردن در راه خدا

بپرس