mask

/ˈmæsk//mɑːsk/

معنی: بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه، ماسک زدن، پوشاندن، پنهان کردن
معانی دیگر: رخپوش، رخگیر، هر چیزی که پنهان کند یا ظاهر را عوض کند، پرده، پوشش، تظاهر، پوشش ایمنی چهره، چهره پوش، (نقاب وار) پوشاندن، نهان کردن، بروز ندادن، (صدا یا مزه یا بو و غیره را) نامحسوس کردن، با نوار چسب پوشاندن، روکش کردن، (در مهمانی ها و غیره) نقاب زدن، رخپوش زدن، رجوع شود به: masquerade، نقاب پوش، آدم رخپوش دار، مجسمه ی صورت و گردن، سرتندیس، (تئاتر یونان و روم) ماسک (که هویت شخصیت را آشکار می کرد و ضمنا صدای هنرپیشه را نیز تقویت می کرد)، صورتک، (جانورشناسی) نواره ی رنگی صورت جانور (به ویژه در راستای چشمان)، (حشره شناسی) سازواره ی نقاب مانند، (ارتش - وسیله ی استتار توپخانه و عملیات جنگی و غیره) پنهان ساز، (عکاسی) نورگیر، مات نما، بهانه، عیاشی، خوش گذرانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a covering for all or part of the face, usu. worn to disguise the wearer's identity.
مترادف: vizard
مشابه: disguise, domino, incognito

(2) تعریف: a representation of a face, often stylized or grotesque, that may be worn to represent an emotion, quality, or type of person, or used as decoration.
مترادف: false face
مشابه: totem

(3) تعریف: anything that conceals or disguises.
مترادف: blind, camouflage, cloak, cover, disguise, fa�ade, masquerade, screen, veil
مشابه: pretense, semblance, show, shroud, veneer, window dressing

- the mask of night
[ترجمه گوگل] ماسک شب
[ترجمه ترگمان] ماسک شب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hid his emotions behind the mask of official duty.
[ترجمه گوگل] او احساسات خود را پشت نقاب وظیفه رسمی پنهان کرد
[ترجمه ترگمان] او احساساتش را در پشت نقاب وظیفه رسمی پنهان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a face covering of metal bars, wire mesh, or the like worn for protection.
مشابه: goggles, visor

- a fencer's mask
[ترجمه گوگل] یک ماسک شمشیرباز
[ترجمه ترگمان] یک نقاب شمشیر باز،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a covering for the mouth and nose to protect the wearer from germs, poisonous gases, dust, or the like, or to provide oxygen or other breathable gas through an attached tube.
مشابه: gas mask

(6) تعریف: a representation made from a mold taken of a person's face.
مشابه: death mask, simulacrum

- a life mask
[ترجمه گوگل] ماسک زندگی
[ترجمه ترگمان] یک ماسک زندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a death mask
[ترجمه گوگل] یک ماسک مرگ
[ترجمه ترگمان] نقاب مرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: an expressionless face, or one that has a fixed expression.
مشابه: straight face
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: masks, masking, masked
(1) تعریف: to conceal or disguise.
مترادف: camouflage, conceal, disguise, hide, screen, shroud
متضاد: manifest
مشابه: cloak, cover, obscure, occult, veil

- They masked the doorway behind a screen.
[ترجمه گوگل] آنها در را پشت پرده نقاب زدند
[ترجمه ترگمان] آن ها در را پشت یک پرده پنهان کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She masked her true motives.
[ترجمه رها یگانه نهاد] احساس واقعی خود را پنهان نمود
|
[ترجمه گوگل] او انگیزه های واقعی خود را پنهان کرد
[ترجمه ترگمان] او انگیزه واقعی خودش را پنهان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to put a mask on.
مترادف: disguise
مشابه: cover, hide, veil

- The bandits masked their faces.
[ترجمه گوگل] راهزنان صورت خود را پوشانده بودند
[ترجمه ترگمان] راهزن ها صورتشان را پوشاندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cover so as to protect.
مترادف: cover, shield
مشابه: guard, protect

- Mask the windows before you paint the car.
[ترجمه هینا] پنجره ها را قبل از رنگ کردن خودرو بپوشانید
|
[ترجمه گوگل] قبل از رنگ آمیزی ماشین، شیشه ها را ماسک کنید
[ترجمه ترگمان] پنجره ها را قبل از رنگ کردن اتومبیل ماسک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: masklike (adj.)
• : تعریف: to disguise oneself, esp. by putting on a mask.
مترادف: disguise oneself
مشابه: masquerade

جمله های نمونه

1. diver's mask
چهره پوش مخصوص شنا در زیر آب

2. fencers' mask
چهره پوش شمشیربازان

3. gas mask
ماسک ضد گاز

4. surgical mask
چهره پوش جراحی

5. a half mask covered his eyes
نیمه نقابی چشمانش را پوشانده بود.

6. a protective mask
رخپوش ایمنی

7. to wear a mask
نقاب داشتن

8. a jet pilot's oxygen mask
رخپوش اکسیژن رسان خلبان جت

9. he was more kind-hearted than his mask indicated
او از آنچه ظاهرش نشان می داد مهربان تر بود.

10. her friendship was no more than a mask
دوستی او تظاهری بیش نبود.

11. This perfume won't mask the unpleasant smell.
[ترجمه رها یگانه نهاد] این بوی بد با عطر برطرف نمی شود
|
[ترجمه گوگل]این عطر بوی نامطبوع را نمی پوشاند
[ترجمه ترگمان]این عطر، این عطر نامطبوع را پنهان نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She whipped the mask off her face.
[ترجمه Neda] او ماسک را از روی صورتش برداشت
|
[ترجمه گوگل]ماسک را از روی صورتش برداشت
[ترجمه ترگمان]صورتش را از روی صورتش برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Liz turned on a radio to mask the noise.
[ترجمه رها یگانه نهاد] لیز رادیو را روشن کرد که صدا شنیده نشود
|
[ترجمه گوگل]لیز یک رادیو را روشن کرد تا سر و صدا را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]لیز رادیو را روشن کرد تا سر و صدا را بپوشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The newspaper revealed the sordid truth behind his mask of respectability.
[ترجمه رها یگانه نهاد] روزنامه چهره واقعی وی را که پشت نقاب تواضع مخفی بود نشان داد
|
[ترجمه گوگل]این روزنامه حقیقت تلخ پشت نقاب احترام او را فاش کرد
[ترجمه ترگمان]حقیقت این بود که روزنامه حقیقت تلخ را در پشت نقاب احترام و احترام پنهان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Maggie's face had frozen into a cold mask.
[ترجمه رها یگانه نهاد] صورت مگی از سرما یخ زده بود
|
[ترجمه گوگل]صورت مگی به ماسکی سرد تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]صورت مگی روی یک نقاب سرد خشک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her face was a blank mask as she answered my question.
[ترجمه گوگل]در حالی که به سوال من پاسخ می داد صورتش ماسکی خالی بود
[ترجمه ترگمان]در جواب سوال من صورتش یک ماسک سفید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She wore a mask over her face.
[ترجمه رها یگانه نهاد] صورتش را با نقاب پوشانده بود
|
[ترجمه گوگل]ماسکی روی صورتش زده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بالماسکه (اسم)
mask, pageant, costume ball, masquerade, masque, fancy ball, fancy dress ball

شادمانی (اسم)
jubilation, gaiety, mask, splurge, festival, merrymaking, lustihood

ماسک (اسم)
mask, guise

لفافه (اسم)
mask, shroud, guise

نقاب (اسم)
mask, veil, veiling, vizard

روبند (اسم)
mask

پوشانه (اسم)
mask

ماسک زدن (فعل)
mask

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

پنهان کردن (فعل)
cloak, hide, shadow, cover, mask, conceal, closet, cache, wrap, disguise, dissemble, secrete, dissimulate

تخصصی

[سینما] ماسک - نقاب - پوشش
[کامپیوتر] پوشش ؛ سامان ؛ الگو ؛ نقاب کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یا کاراکترها که برای استخراج یا گزینشش قسمت هایی از کلمات ماشینی دیگر بکار برده می شود - پوشش، نقاب - 1- ( در برنامه ی ترسیم ) ایجاد یک شیء با سوراخی درون آن به طوری که منظره ی شیء تحت کنترل قرار گیرد. 2- ( در برنامه ی نقاشی) علامت گذاری ناحیه ای از رسم به صورتی که آن را از ابزارهای ترسیم محافظت کند. این پوشش، همزمان با پیشرفت ترسیم حذف می شود. این حالت قابل قیاس با پوشش به کار رفته در نقاشی آبرنگ است. 3- ( در برنامه نویسی ) جدا کردن بخشی از یک عدد دودویی به وسیله ی AND کردن با عدد دودویی دیگر . مثلاً 4 بیت اول هر بایت را می توان به وسیله ی AND کردن با بایت 11110000جدا کرد. نگاه کنید به AND gate .
[برق و الکترونیک] ماسک 1. صفحه شفاف ( از شیشه یا کوارتز ) پوشیده شده با الگوهای غیر شفاف که ابعاد و شکل عناصر مدار مجتمع . را در یک سطح تولید تعیین می کند، مانند سوراخها، امترها گیتها، درینها و کانالها، قسمتهای انتخاب شده ای از پولک که با ماده ی ضد نور پوشیده شده است.در معرض نور ماورای بنفش قرار می گیرد تا سطوحی را که باید زدوده شوند . معین شود . سطوح غیر شفاف ماسک را می توان با نشاندن کروم، اکسید آهن یا سیلیسیم شکل داد . ممکن است تا 20 ماسک متوالی برای یک آی سی به ار برده شوند 2. صفحه شفاف ( شیشه ای یا پلاستیکی ) با نواحی غیر شفاف که الگویی را برای تعریف رسانا، مسیر ها، صفحه های زمین و اتصالها، در تولید برد مدار چاپی تشکیل می دهد . نور عبوری از ماسک الگو را بر روی برد .مداری با پوشش ضد نور می اندازد . مواد ضد نور قرار گرفته در معرض نور به وطر شیمیایی پاک می شوند و الگوی باقی مانده نواحی مسی را که باید با اسید زدوده شوند، تعیین می کند. - پوشانه، نقاب، ماسک
[ریاضیات] پوشش

انگلیسی به انگلیسی

• masque, facial disguise; disguise; total or partial facial covering for protection; excuse
cover; disguise, camouflage, hide, conceal; protect by covering; wear a mask
a mask is something which you wear over your face for protection or as a disguise.
if you mask something, you hide it.
see also masked.

پیشنهاد کاربران

ماسک، پنهان کردن، پوشاندن
مثال: She wore a mask to protect herself from the dust.
او ماسکی را برای محافظت از خود در برابر غبار پوشید.
mask 6 ( n ) =a thick cream made of various substances that you put on your face and neck in order to improve the quality of your skin, e. g. a facial mask.
mask
mask 5 ( n ) =sth that covers your face and has another face painted on it, e. g. The kids were all wearing Halloween masks.
mask
mask 4 ( n ) catcher's mask
mask
mask 2 ( n ) gas mask
mask
mask 3 ( n ) stocking mask
mask
mask 1 ( n ) ( m�sk ) =a covering for part or all of the face, worn to hide or protect it, e. g. a surgical mask
mask
سرپوش گذاشتن
ماستمالی کردن، روی چیزی ماله کشیدن، لاپوشانی کردن
mask = سیماچه - نقاب
black mask = سیماچه سیاه
روبان
چَگ
پوشش چیزی بطوریکه اصل آن پنهان شود
( پزشکی - بهداشتی ) : دهان پوش
رُخ پوش - چِهرپوش - چهره پوش
نقاب - روبند - چهره بند - رخ بند
ریشه عربی داره این واژه ، از واژه" مسخره" تو زبان عربی
masquerade
mask ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: صورتک
تعریف: چهره‏ای مصنوعی که چهرۀ اصلی را می پوشاند و در آن سوراخ هایی برای چشم و دهان تعبیه شده است
ماسک ، نقاب
cover to hide face
لاپوشانی کردن
A thing that you wear over your face to hide or protect it
ماسک یا ماسکی برای پوشاندن صورت [برای دزدی یا غیره. . . ]

پَنام - واژه اوستایی - نام پسرانه
در اوستا: پَئیتی دانَه ( paiti dāna )
در پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : پَدام، پَندام، پَندَم
پن: بستن، جلوگیری، خودداری
آم: دهان، دک و پوز
معنی: بستن دهان، جلوگیری کننده دهان، خودداری از چیزهای سمی به دهان
پارچه ای از جنس متقال پنبه ( چِلوار پنبه ) که هنگام خواندن نیایش زرتشتی ( بیشتر به هنگام خواندن سروش یشت و مراسم یَسنا بکار می رود و محل انجام آن در " اُورویسگاه": جایی که آتش پیوسته در آن روشن نگه می دارند )
و آتش های آیینی ( وَهرام، آدوران، دادگاه ) انجام می شود!
و کاربرد آن دور کردن و راندن دفع گزند ( چشم بد ) دارد
آتش نزد ایرانیان و پیامبر ایرانیان ( سِپَنتمان زرتشت ) وَرجاوند ( مقدس ) بوده و برای همین هست که موبدان و اَسورنان ( روحانیان ) زرتشتی به هنگام خواندن دعا در برابر آتش، پَنام می زدند تا از آلودگی آتش جلوگیری کنند و همچنین کسی چهره ی آنان را به هنگام دعا خواندن نبیند تا از گزند چشم بد به دور باشند!
( ( همچنین پَنام جنگی: نام جامه ای بود که جنگاوران، زیر زره جنگی خود می پوشیدند تا بدنشان را ناراحت نکند و بتوانند به آسانی بچرخند و نبرد کنند! ) )
همچنین ایرانیان باستان پس از دعا و شکرگزاری اهورامزدا ( اُوشَهَنگاه: نیمه شب - وابسته به ایزد سروش )
به هنگام خوابیدن، چشم پَنام می بستند تا بتوانند خوابی آسوده و آرام داشته باشند
سپس پَنام به امپراتوری چین هم رسید که در مراسم تشریفات و دربار شاهان از آن بهره می بردند
و پس از آن هم به شکل روبند در اسلام بکار گرفته شد!
*می توان به جای واژه ی فرانسوی ماسک ( mask ) از آن بهره برد!*
( ( این واژه را با musk همسان ندانید:
Musk: مُشک، نافه آهو - بوی خوش، خوشبو
مانند ایلان ماسک! ) )
این واژه از مصدر پَنامیدن:
بازداشتن، جلوگیری، پیشگیری، خودداری، نبایستگی، دور کردن، منع، قَدِغَن ( واژه ترکی )
معنی: نظر کرده، مورد عنایت و لطف پروردگار، کاریزما دار! -
تندرستی، سلامتی، بهبودی، پیشرفت -
رستگاری، کامیابی، پیروزی، کامروایی، کامرانی، خوشبختی، نیکبختی
پنام
پنام
لغت نامه دهخدا
پنام . [ پ َ ] ( اِ ) در اوستا پئیتی دان ّ و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده ٔ 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در فرگرد 14 از وندیداد در فقره ٔ 9 پنام در جزو اسلحه و لوازم یک مرد جنگی شمرده شده است . گذشته از این چند فقرات پنام در اوستا و کتب پهلوی عبارت است از دو قطعه پارچه ٔ سفید از جنس پنبه که به روی دهان آویخته با دو نوار بپشت سر گره میزنند. زرتشتیان ایران آن را روبند نامند. این پرده ٔ کوچک که بنا به توضیحات تفسیر پهلوی اوستا باید دو بند انگشت پائین تر ازدهان باشد در وقتی بکار برده میشود که مؤبد در مقابل آذر مقدس اوستا سروده مراسم دینی بجای می آورد. استعمال پنام برای این است که نفس و بخار دهن به عنصر مقدس نرسد. پنام از لوازم اتربانان ( موبدان ) است از هیچ جای اوستا مفهوم نمیشود که بهدینی هم باید آن رادر مراسم دینی بکار برد. در فرگرد 18 وندیداد در فقره ٔ اول آمده است : �چنین گفت اهورا مزدا در میان مردمان هست کسی که پنام بسته اما بندی از دین بمیان بسته ندارد و خود را بدروغ اتربان ( موبد ) مینامد. ای زرتشت پاک تو نباید که چنین کسی را اتربان بخوانی . � درایران قدیم نیز کسی که بنزد شاه میرفت بایستی برای احترام و ادب پنام بیاویزد این طرز ادب در دربار پادشاهان چین هم معمول بوده است - انتهی . بلغت زند و پازند پارچه ای باشد چهارگوشه که در دو گوشه ٔ آن دو بند دوزند و متابعان زردشت در وقت خواندن زند و پازند و اوستا آن را بر روی خود بندند. ( برهان قاطع ) . صاحبان فرهنگ رشیدی و جهانگیری گویند: گویا که پارچه ٔ چهارگوشه را بواسطه ٔ آنکه روی را پوشیده میدارد پنام نامیده اند ( ؟ ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بشد بر تخت زر اردای ویراف
پنامی بر رخ و کشتیش بر ناف .

وقتی که یه صدا، مزه، بو و…میاد بر صدا و مزه ی دیگری غالب میشه و باعث میشه شما دیگه متوجه اون ضعیفه نشی.
Liz turned on a radio to mask the noise
که اینجا لیز صدای رادیورو زیادوکرده که مانع شنیده شدن صداهای ناهنجار بشه.
واضحتر از این نمیشد
نقاب. .
ماسک زدن. . نقاب. .
بعضی از دزدها برای شناخته نشدن روی صورتشون میزنند. .
ماسک یا چیزی شبیه ماسک
ماسک زدن ، پوشاندن، پنهان کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس