matched

/ˈmæt͡ʃt//mæt͡ʃt/

معنی: تطبیق یافته
معانی دیگر: مطابق

جمله های نمونه

1. he matched the color of his tie and his shirt
رنگ کراواتش را با پیراهنش جور کرد.

2. they matched a couple of dimes to see who would pay for dinner
آنها با دو سکه ی ده سنتی سر پول شام شیر یا خط کردند.

3. almost any poem matched with his seems inferior
در مقایسه با شعر او تقریبا هر شعری پست می نماید.

4. well (or ill) matched
جور (ناجور)

5. a climate that cannot be matched
آب و هوایی که نظیر ندارد.

6. He had a physical strength that matched his outward appearance.
[ترجمه گوگل]او قدرت بدنی متناسب با ظاهرش داشت
[ترجمه ترگمان]او دارای نیروی جسمانی بود که با ظاهر ظاهری او برابری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Ballistic tests have matched the weapons with bullets taken from the bodies of victims.
[ترجمه گوگل]آزمایش‌های بالستیک سلاح‌ها را با گلوله‌های گرفته شده از بدن قربانیان تطبیق داده است
[ترجمه ترگمان]این موشک ها با گلوله هایی که از اجساد قربانیان گرفته شده است، با سلاح ها همخوانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A galaxy of twinkling stars matched the thousands of sparkling city lights.
[ترجمه گوگل]کهکشانی از ستاره های چشمک زن با هزاران نور درخشان شهری مطابقت داشت
[ترجمه ترگمان]کهکشانی از ستارگان چشمک زن، با هزاران چراغ های شهر می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My parents were not very well matched.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم چندان همخوانی نداشتند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم خیلی خوب با هم همخوانی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The teams were evenly matched until two quick goals from Robson tipped the balance in favour of England.
[ترجمه گوگل]دو تیم برابر بودند تا اینکه دو گل سریع رابسون تعادل را به نفع انگلیس رقم زد
[ترجمه ترگمان]این تیم ها تا زمانی که دو گل سریع از رابسون به نفع انگلستان بود، به طور مساوی تطبیق داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm sure that yellow lead matched up to that yellow socket.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که سرب زرد با آن سوکت زرد مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که این نشانه زرد با این سوراخ زرد همخوانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His strength is matched by his intelligence.
[ترجمه گوگل]قدرت او با هوش او مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]قدرتش با هوش اون مطابقت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her career never quite matched up to its promise.
[ترجمه گوگل]حرفه او هرگز با وعده هایش مطابقت نداشت
[ترجمه ترگمان]شغلش هرگز با قول خودش سازگار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pair were matched for age.
[ترجمه گوگل]این جفت از نظر سنی مطابقت داشتند
[ترجمه ترگمان]این دو با هم تطبیق داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her anger was only matched by her frustration.
[ترجمه گوگل]خشم او فقط با ناامیدی او مطابقت داشت
[ترجمه ترگمان]خشم او تنها با پریشانی او جور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This hotel can't be matched for friendliness.
[ترجمه گوگل]این هتل را نمی‌توان برای دوستانه بودن مقایسه کرد
[ترجمه ترگمان]این هتل با صمیمیت برابری نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تطبیق یافته (صفت)
matched

تخصصی

[برق و الکترونیک] تطبیق یافته
[ریاضیات] جور شده

انگلیسی به انگلیسی

• suitable, identical, coordinated, correlated
if two people are well matched, they are suited to one another and are likely to have a successful relationship.
if two people or groups are evenly matched, they have the same strength or ability.
see also match.

پیشنهاد کاربران

منطبق
همتا، تطبیق یافته ، مطابق، جور ، مناسب ، یکسان ، هماهنگ ، همبسته
جفت و جور ، جفت و جور شده
سازگار ، هماهنگ ، همسان

بپرس