matriarch

/ˈmeɪtriˌɑːrk//ˈmeɪtrɪɑːk/

معنی: مادر، رئیسه خانواده
معانی دیگر: گیس سفید، زن کهنسال و محترم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: matriarchal (adj.), matriarchic (adj.), matriarchalism (n.)
• : تعریف: a woman who acts as head of a family, tribe, or other group of people.

- The matriarch had made her decision, and her husband and sons were obliged to obey.
[ترجمه گوگل] مادرسالار تصمیم خود را گرفته بود و شوهر و پسرانش موظف به اطاعت بودند
[ترجمه ترگمان] رئیسه دیر تصمیم خود را گرفته بود و شوهرش و پسران مجبور بودند اطاعت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1.
مادرسالار،(زن) بزرگ خانواده

2. Bossy matriarch Pauline Faaahhhhler finds out she's the real grandma of Sonia's baby and sticks her nose right in.
[ترجمه گوگل]پائولین فااهههلر، مادربزرگ رئیس، متوجه می‌شود که او مادربزرگ واقعی کودک سونیا است و دقیقاً بینی او را فرو می‌کند
[ترجمه ترگمان]ارباب ارشد ین، ین، ین، ین، ین، ین، مادر بزرگ ین، پی داش می کنه که مادر بزرگ بچه سونیا است و دماغش را درست به داخل خودش فرو می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When the matriarch dies, one of the oldest offspring takes her place.
[ترجمه گوگل]وقتی مادرسالار می میرد، یکی از مسن ترین فرزندان جای او را می گیرد
[ترجمه ترگمان]وقتی رئیس اصلی می میرد، یکی از قدیمی ترین فرزندان جای او را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Robyn Erbesfield is a matriarch of modern sport climbing.
[ترجمه گوگل]رابین اربسفیلد یکی از پیشگامان صعودهای ورزشی مدرن است
[ترجمه ترگمان]روبین Erbesfield رئیس اصلی صعود ورزشی مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dark Templar: I am sure the Matriarch will be eager to hear your tale as well.
[ترجمه گوگل]Dark Templar: من مطمئن هستم که Matriarch نیز مشتاق شنیدن داستان شما خواهد بود
[ترجمه ترگمان]مطمئن هستم که matriarch مشتاق شنیدن داستان شما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Matriarch was among the vendors that received a welcome compensation cheque.
[ترجمه گوگل]Matriarch از جمله فروشندگانی بود که چک غرامت دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]The در میان فروشندگانی بود که چکی به مبلغ گزافی را دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The group's silver-haired matriarch quietly reigned over the gathering, with everyone else poised to supply her needs.
[ترجمه گوگل]مادرسالار مو نقره‌ای گروه بی سر و صدا بر گردهمایی سلطنت می‌کرد، و همه آماده بودند تا نیازهای او را تامین کنند
[ترجمه ترگمان]مادر ارشد دسته نقره ای گروه در حال جمع شدن بود و همه آماده بودند تا نیازهای او را تامین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Magna Aegwynn, Matriarch of Tirisfal, was one of the greatest Guardians of Tirisfal.
[ترجمه گوگل]Magna Aegwynn، Matriarch of Tirisfal، یکی از بزرگترین نگهبانان تیریسفال بود
[ترجمه ترگمان]Magna Aegwynn \"،\" matriarch Tirisfal \"یکی از بزرگ ترین نگهبان ها\" Tirisfal \"بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The most severe punishment a matriarch can dispense is exile from the house.
[ترجمه گوگل]شدیدترین مجازاتی که یک مادرسالار می تواند اعمال کند، تبعید از خانه است
[ترجمه ترگمان]شدیدترین تنبیه، رئیس قبیله می تواند از خانه خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had been the rock of our whole family, the matriarch, a marvellous, marvellous woman.
[ترجمه گوگل]او سنگ تمام خانواده ما بود، مادرسالار، زنی شگفت انگیز و شگفت انگیز
[ترجمه ترگمان]او سنگ تمام خانواده ما بود، رئیسه، زن رئیسه، یک زن عالی و عالی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yet it seems unlikely that a return to the matriarch ate is either possible or the way ahead.
[ترجمه گوگل]با این حال بعید به نظر می رسد که بازگشت به مادری که خورده باشد یا ممکن است یا راهی که در پیش است
[ترجمه ترگمان]با این وجود، بعید به نظر می رسد که بازگشت رئیس قبیله، چه ممکن است و چه راهی پیش رو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I learned my sense of quality and performance from my grandmother, the matriarch of the family.
[ترجمه گوگل]من حس کیفیت و عملکرد خود را از مادربزرگم، مادرسالار خانواده، آموختم
[ترجمه ترگمان]من حس کیفیت و عملکرد مادربزرگم، رئیس خانواده، را یاد گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This painting speaks with burning honesty of man's love, and of his fear, of the overpowering matriarch.
[ترجمه گوگل]این نقاشی با صداقت سوزان از عشق انسان، و از ترس او، از مادرسالار غالب صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]این نقاشی با صداقت سوزان عشق مردی سخن می گوید و از ترس او، از مادر بزرگ غیرقابل تحمل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When the bull elephant desires sexual activity, he approaches the matriarch - led herd.
[ترجمه گوگل]هنگامی که فیل گاو نر تمایل به فعالیت جنسی دارد، به گله مادرسالار نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان]زمانی که فیل نر تمایل به فعالیت جنسی داشته باشد، او به گله رهبر اصلی نزدیک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is this male - leaving behavior that highlights the matriarch elephant family.
[ترجمه گوگل]این رفتار ترک نر است که خانواده فیل مادرزاد را برجسته می کند
[ترجمه ترگمان]این رفتار ترک مرد است که خانواده elephant را برجسته می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مادر (اسم)
mamma, mum, mother, mama, mater, matriarch, stepmother

رئیسه خانواده (اسم)
patriarch, matriarch

انگلیسی به انگلیسی

• female head of a family or tribe; reigning mother
a matriarch is a woman who rules in a society in which power passes from mother to daughter.
a matriarch is an old and powerful female member of a family, for example, a grandmother.

پیشنهاد کاربران

a powerful and usually older woman in charge of a family, or the female leader of a society in which women hold power/ the female leader of a society in which power passes from mother to daughter
یک زن قدرتمند و معمولا مسن تر مسئول خانواده، یا رهبر زن جامعه ای که در آن زنان قدرت را در دست دارند/ رهبر زن جامعه ای که در آن قدرت از مادر به دختر منتقل می شود
...
[مشاهده متن کامل]

*********
زن سالاری یا مادر سالاری نوعی سیستم اجتماعی یا حکومتی می باشد که اساس مدیریت و رهبری آن بر عهده یک یا چند زن است. در این نوع سیستم اجتماعی، مادر یا بزرگ ترین جنس ماده، سرپرست خانواده است. نژاد و روابط فامیلی براساس جنس مؤنث نوشته می شوند. در این نوع سیستم حکومتی یک زن یا جمعی از زنان حکومت می کنند. در یک جامعه زن سالار زنان صاحب خانه و زمین های کشاورزی هستند و اموال به ارث رسیده به دختران می رسد و نام های کودکان نیز متعلق به مادر است و نه پدر.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/matriarch• https://en.wikipedia.org/wiki/Matriarchy
مادر سالار، زن سالار
شیر زن
ملکه
مادر سالار
کلانتر زن ( کردی :کلانتر ژِن )
کلان زن

بپرس