meager

/ˈmiːɡər//ˈmiːɡə/

معنی: لاغر، نزار، نحیف، ناچیز، لات، بی برکت، بی چربی
معانی دیگر: پوست و استخوان، نابسنده، ناکافی، کم، بد (انگلیس: meagre)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: meagerly (adv.), meagerness (n.)
(1) تعریف: low in quantity, extent, strength, or richness; scanty or feeble.
مترادف: exiguous, inadequate, insufficient, low, poor, scant, scanty, slim
متضاد: abundant, ample, bountiful, copious, handsome, lavish, lush, profuse, sturdy
مشابه: bare, beggarly, feeble, frugal, lean, little, mean, measly, niggardly, paltry, piddling, scarce, scrimpy, sketchy, skimpy, slender, slight, spare, sparing, sparse, stingy, wanting

- With meager funds, the project had to be stopped.
[ترجمه گوگل] با بودجه ناچیز، پروژه باید متوقف می شد
[ترجمه ترگمان] با بودجه ناچیز، این پروژه باید متوقف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The poor subsist on a meager diet consisting mainly of rice.
[ترجمه گوگل] فقرا با یک رژیم غذایی ناچیز که عمدتاً از برنج تشکیل شده است، امرار معاش می کنند
[ترجمه ترگمان] فقر موجود در رژیم غذایی ناچیز که عمدتا برنج است، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having little weight or flesh; thin or scrawny.
مترادف: scrawny, skimpy, skinny, slight
متضاد: fat, heavy
مشابه: bony, emaciated, gaunt, lank, lanky, lean, puny, rawboned, scraggy, thin

- The child's meager body was near starvation.
[ترجمه گوگل] بدن ناچیز کودک نزدیک به گرسنگی بود
[ترجمه ترگمان] بدن نحیف کودک نزدیک گرسنگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. meager were his look . . .
(شکسپیر) قیافه اش نزار بود . . .

2. a meager harvest
خرمن ناچیز

3. a meager income
درآمد کم

4. to eke out his meager pay, he turned to writing stories
برای افزودن بر درآمد ناچیز خود به داستان نویسی روی آورد.

5. laborers slave twelve hours a day for a meager per diem
عمله ها برای مزد روزانه ی اندک،دوازده ساعت جان می کنند.

6. His meager allotment of gas had to be saved for emergencies.
[ترجمه گوگل]سهم ناچیز بنزین او باید برای مواقع اضطراری ذخیره می شد
[ترجمه ترگمان]سهم ناچیز گاز او باید برای شرایط اضطراری ذخیره می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His meager wage is not enough to support their five children.
[ترجمه گوگل]دستمزد ناچیز او کفاف زندگی پنج فرزندشان را نمی دهد
[ترجمه ترگمان]دست مزد ناچیز او برای حمایت از پنج فرزندش کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He supplements his meager income by working on Saturdays.
[ترجمه گوگل]او درآمد ناچیز خود را با کار در روزهای شنبه تکمیل می کند
[ترجمه ترگمان]او با کار در روزه ای شنبه درآمد ناچیز خود را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He could not support his family on his meager salary.
[ترجمه گوگل]او با حقوق ناچیز خود نمی توانست از خانواده اش حمایت کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست خانواده اش را با حقوق ناچیز خود پشتیبانی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A meager number of non-governmental organizations have time for health and safety issues in Nogales' maquilas.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از سازمان های غیردولتی برای مسائل بهداشتی و ایمنی در ماکیلاهای نوگالس وقت دارند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از سازمان های غیر دولتی برای مسائل بهداشتی و بهداشتی در Nogales maquilas وقت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The day was full of hard sunlight, meager clouds looking like white foam just beginning to evaporate.
[ترجمه گوگل]روز پر از نور شدید خورشید بود، ابرهای ناچیز شبیه کف سفیدی که تازه شروع به تبخیر شدن کرده بودند
[ترجمه ترگمان]روز پر از آفتاب سخت بود، ابرها به نظر می رسید کف سفید تازه از آب تبخیر شده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Meager pickings in the industry have provided the back-drop to increasing consolidation.
[ترجمه گوگل]برداشت های ناچیز در این صنعت زمینه را برای افزایش ادغام فراهم کرده است
[ترجمه ترگمان]شکارهای Meager در این صنعت، کاهش پشتیبان برای افزایش استحکام را فراهم کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In practice, beneficiary households have to pool their meager grants in order to buy a farm from a willing seller.
[ترجمه گوگل]در عمل، خانوارهای ذینفع باید کمک های مالی ناچیز خود را به منظور خرید مزرعه از فروشنده ای مشتاق جمع آوری کنند
[ترجمه ترگمان]در عمل، خانوارهای ذی نفع می توانند کمک های اندک خود را به منظور خرید مزرعه از یک فروشنده راغب به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The library facilities were meager, the science departments and the engineering school had to make do with outdated equipment.
[ترجمه گوگل]امکانات کتابخانه ناچیز بود، دپارتمان‌های علوم و دانشکده مهندسی مجبور بودند به تجهیزات قدیمی بسنده کنند
[ترجمه ترگمان]امکانات کتابخانه ناچیز بود، بخش های علمی و مدرسه مهندسی می بایست با تجهیزات کهنه انجام می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Out came Dakota farmers who despaired at the meager profits they made growing wheat.
[ترجمه گوگل]کشاورزان داکوتا که از سود ناچیز کشت گندم ناامید شدند بیرون آمدند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان داکوتای جنوبی که از سودی ناچیز که آن ها به کشت گندم می پرداختند، مایوس شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Daughery family made their meager yearly income following the harvest.
[ترجمه گوگل]خانواده داگری درآمد سالانه ناچیز خود را پس از برداشت محصول به دست آوردند
[ترجمه ترگمان]خانواده Daughery درآمد ناچیز خود را پس از برداشت انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He has meager job prospects and a dim future.
[ترجمه گوگل]او چشم انداز شغلی ناچیز و آینده ای مبهم دارد
[ترجمه ترگمان]او چشم انداز شغلی ناچیز و آینده ای مبهم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He spent the next six years using his meager earnings as a bookbinder to pay off debts.
[ترجمه گوگل]او شش سال بعد از درآمد ناچیز خود به عنوان صحافی برای پرداخت بدهی ها استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او شش سال بعد را با استفاده از درآمد ناچیز خود به عنوان یک bookbinder برای پرداخت دیون خود گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لاغر (صفت)
slight, gaunt, harsh, delicate, wizen, lean, weak, angular, skinny, thin, slim, emaciated, atrophic, spare, meager, exiguous, twiggy, gracile, scrannel, slink, lenten, scraggy, slab-sided, slimpsy, slimsy, unmelodious

نزار (صفت)
lean, thin, heartsick, cachectic, meager, peaked

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

لات (صفت)
poor, stone-broke, meager, meagre

بی برکت (صفت)
meager, meagre

بی چربی (صفت)
meager, meagre

تخصصی

[ریاضیات] لاغر

انگلیسی به انگلیسی

• scant, poor, little, insufficient, lacking in amount of quantity; scrawny, lean (also meagre)

پیشنهاد کاربران

بپرس