measurable

/ˈmeʒərəbl̩//ˈmeʒərəbl̩/

معنی: قابل اندازه گیری
معانی دیگر: سنجش پذیر، گز کردنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: measurably (adv.), measurability (n.), measurableness (n.)
(1) تعریف: capable of being measured; quantifiable.
متضاد: measureless, unfathomable
مشابه: appreciable

(2) تعریف: significant or important.

جمله های نمونه

1. The law has had little measurable effect since it was introduced two years ago.
[ترجمه گوگل]این قانون از دو سال پیش که معرفی شد، اثر قابل اندازه گیری کمی داشته است
[ترجمه ترگمان]قانون از زمانی که دو سال پیش مطرح شد، تاثیر زیادی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Both leaders seemed to expect measurable progress.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید هر دو رهبر انتظار پیشرفت قابل اندازه گیری را دارند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هر دو رهبر منتظر پیشرفت قابل اندازه گیری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Economists emphasize measurable quantities — the number of jobs, the per capita income.
[ترجمه گوگل]اقتصاددانان بر مقادیر قابل اندازه گیری تأکید می کنند - تعداد مشاغل، درآمد سرانه
[ترجمه ترگمان]اقتصاددانان بر مقادیر قابل اندازه گیری تاکید دارند - تعداد مشاغل، درآمد سرانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The service produces clear, measurable benefits to people's health.
[ترجمه گوگل]این خدمات مزایای واضح و قابل اندازه گیری برای سلامت مردم ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این سرویس منافع روشن و قابل اندازه گیری را برای سلامت مردم ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The time-scale involved is seldom measurable, but spans many generations.
[ترجمه گوگل]مقیاس زمانی درگیر به ندرت قابل اندازه گیری است، اما چندین نسل را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان]مقیاس زمانی درگیر به ندرت قابل اندازه گیری است، اما چندین نسل را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By establishing clear measurable goals, Compacts take business-education partnerships a step further.
[ترجمه گوگل]Compacts با ایجاد اهداف قابل اندازه‌گیری واضح، مشارکت‌های آموزشی-تجاری را یک قدم جلوتر می‌برد
[ترجمه ترگمان]Compacts با ایجاد اهداف قابل اندازه گیری، مشارکت تجاری - آموزشی را گامی فراتر ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Over 22measurable objectives grouped under 15 priority areas were identified.
[ترجمه گوگل]بیش از 22 هدف قابل اندازه گیری که در 15 حوزه اولویت دار گروه بندی شده اند، شناسایی شدند
[ترجمه ترگمان]بیش از ۲۲ اهداف قابل اندازه گیری که زیر ۱۵ منطقه اولویت گروه بندی شدند شناسایی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. First we identify our target and set a measurable objective that states from where to where by when.
[ترجمه گوگل]ابتدا هدف خود را شناسایی می کنیم و یک هدف قابل اندازه گیری تعیین می کنیم که از کجا تا کجا تا چه زمانی مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]ابتدا هدف خود را شناسایی کرده و یک هدف قابل اندازه گیری مشخص می کنیم که از کجا باید به کجا برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ideally objectives should be measurable and they should be achievable.
[ترجمه گوگل]اهداف ایده آل باید قابل اندازه گیری و قابل دستیابی باشند
[ترجمه ترگمان]به طور ایده آل اهداف باید قابل اندازه گیری باشند و باید قابل دستیابی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One has a small number of easily measurable variables and a small number of easily calculable laws.
[ترجمه گوگل]یکی دارای تعداد کمی متغیر به راحتی قابل اندازه گیری و تعداد کمی از قوانین به راحتی قابل محاسبه است
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها تعداد کمی از متغیرهای قابل اندازه گیری و تعداد کمی از قوانین قابل محاسبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Then we need to set a measurable financial target.
[ترجمه گوگل]سپس باید یک هدف مالی قابل اندازه گیری تعیین کنیم
[ترجمه ترگمان]سپس باید یک هدف مالی قابل اندازه گیری مشخص کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In this sense fitness is measurable by the number of offspring surviving in succeeding generations.
[ترجمه گوگل]از این نظر تناسب اندام با تعداد فرزندان زنده مانده در نسل های بعدی قابل اندازه گیری است
[ترجمه ترگمان]در این حالت تناسب با تعداد زادوولد زنده مانده در نسل های بعدی قابل اندازه گیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The situation is similar with any other classically measurable property of a system, not just angular momentum.
[ترجمه گوگل]وضعیت مشابه با سایر ویژگی های کلاسیک قابل اندازه گیری یک سیستم است، نه فقط حرکت زاویه ای
[ترجمه ترگمان]این وضعیت مشابه با هر ویژگی کاملا متمایز دیگر یک سیستم است، نه فقط تکانه زاویه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Measure what can be measured, and make measurable what cannot be measured. Galileo Galilei
[ترجمه گوگل]آنچه را که قابل اندازه گیری است اندازه گیری کنید و آنچه را نمی توان اندازه گیری کرد گالیله گالیله
[ترجمه ترگمان]آنچه را که قابل اندازه گیری است اندازه گیری کنید و قابل اندازه گیری کنید که قابل اندازه گیری نیستند گالیلئو گالیله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل اندازه گیری (صفت)
measurable

تخصصی

[برق و الکترونیک] قابل اندازه گیری
[ریاضیات] اندازه پذیر

انگلیسی به انگلیسی

• can be measured, estimable, determinable, assessable
if something is measurable, it is large enough to be noticed or to be significant; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. قابل ملاحظه. قابل توجه ۲. اندازه گرفتنی. قابل اندازه گیری
مثال:
The law has had little measurable effect since it was introduced two years ago.
قانون از دو سال پیش که ارائه شده است نتیجه قابل ملاحظه ی کمی داشته است.
no measurable talent= no special skills
قابل ملاحظه، قابل توجه
سنجش پذیر
چشم گیر
مترادف با :assessable
قابل سنجش
اندازه پذیر

بپرس