measurement

/ˈmeʒərmənt//ˈmeʒəmənt/

معنی: اندازه، سنجش، اندازه گیری
معانی دیگر: ابعاد، طول و عرض و غیره، پیمایش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of measuring specific dimensions.
مترادف: gauging, measure, mensuration
مشابه: calculation, estimation, reckoning, survey

(2) تعریف: the specific dimension of something that is determined by measuring.
مترادف: dimension, measure, size
مشابه: amount, expanse, magnitude, quantity

جمله های نمونه

1. coarse measurement
اندازه گیری تخمینی

2. ordinal measurement
اندازه گیری رتبه ای

3. my waist measurement is 32 inches
اندازه ی دور کمر من 32 اینچ است.

4. the exact measurement of this room
اندازه گیری درست این اتاق

5. the meter is a unit of length measurement
متر معیار اندازه گیری طول است.

6. The measurement of individual intelligence is very difficult.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری هوش فردی بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری هوش فردی بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has made an accurate measurement of my garden.
[ترجمه گوگل]او اندازه گیری دقیقی از باغ من انجام داده است
[ترجمه ترگمان]او اندازه گیری دقیقی از باغ من کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Accurate measurement is very important in science.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری دقیق در علم بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری دقیق در علم بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The actual measurement is two orders of magnitude greater than we expected.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری واقعی دو مرتبه بزرگتر از آن چیزی است که ما انتظار داشتیم
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری واقعی دو مرتبه بزرگ تر از آن چیزی است که ما انتظار داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My waist measurement is 32 inches.
[ترجمه گوگل]اندازه دور کمر من 32 اینچ است
[ترجمه ترگمان]اندازه کمر من ۳۲ اینچ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Measurement of blood pressure can be undertaken by practice nurses.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری فشار خون توسط پرستاران قابل انجام است
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری فشار خون می تواند توسط پرستاران عمل انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What is your bust measurement, Madam?
[ترجمه گوگل]اندازه سینه شما چقدر است خانم؟
[ترجمه ترگمان]حال تو به چه اندازه است مادام؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The assistant took my inside leg measurement.
[ترجمه گوگل]دستیار پای من را اندازه گرفت
[ترجمه ترگمان]دستیار اندازه گیری پای من را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What is your inside leg measurement?
[ترجمه گوگل]اندازه گیری داخل پای شما چیست؟
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری پای شما چقدر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The exact measurement of this angle is 90 degrees 40 minutes, which can be written as 90° 40′.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری دقیق این زاویه 90 درجه و 40 دقیقه است که می توان آن را 90 درجه و 40 دقیقه نوشت
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری دقیق این زاویه ۹۰ درجه و ۴۰ درجه است که می توان آن را تا ۹۰ درجه ۴۰ نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. What's your waist measurement?
[ترجمه گوگل]اندازه دور کمر شما چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]اندازه کمر شما چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Their measurement are correct to a hair's breadth.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری آنها به وسعت یک مو درست است
[ترجمه ترگمان]اندازه آن ها با عرض یک مو درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We can adjust easily to metric measurement.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم به راحتی با اندازه گیری متریک تنظیم کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم به راحتی به اندازه گیری متریک برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

سنجش (اسم)
comparison, consideration, deliberation, evaluation, measurement

اندازه گیری (اسم)
measurement, module, mensuration

تخصصی

[حسابداری] اندازه گیری
[عمران و معماری] اندازه گیری - سنجش
[برق و الکترونیک] اندازه گیری، سنجش - اندازه گیری تعیین اندازه، مقدار یا هر پارامتر دیگر یک مشخصه یا کمیت .
[صنایع غذایی] اندازه گیری، اندازه، سنجش
[فوتبال] مساحت
[زمین شناسی] اندازه گیری
[صنعت] اندازه گیری، سنجش
[نساجی] اندازگیری
[ریاضیات] اندازه، مقدار، کمیت، اندازه گیری، سنجش
[آمار] 1. اندازه گیری 2. اندازه

انگلیسی به انگلیسی

• calculation of size or extent; assessment of capacity or dimension; system of measures (liquid measurement, dry measurement)
a measurement is a result that you obtain by measuring something.
measurement is the activity of measuring something.
your measurements are the size of your chest, waist, hips, and other parts of your body.

پیشنهاد کاربران

Measurements such as meters, liters and grams are based on the metric system
Measurement: معیار اندازه گیری
سنجش
ابعاد : طول و عرض و ارتفاع
the length, height etc of something
طول، ارتفاع و غیره چیزی
برآورد
معیار، مقیاس
در مهندسی برق،
Measurement = Protection : اندازه گیری پارامتر جهت حفاظت ، برای برخی تجهیزات مانند ترانسفورمر C. T که جریان عبوری از آن زیاد با دقت نسبتاً کمتر .
Metering : اندازه گیری انرژی جهت سنجش ، برای برخی تجهیزات مانند کنتور که جریان های بالا نمی تواند از آن ها عبور کند و دقت بیشتری نیاز است .
...
[مشاهده متن کامل]

measurement ( فیزیک )
واژه مصوب: اندازه‏گیری
تعریف: تعیین مقدار کمیت ازطریق مقایسۀ آن با یکای استاندارد
معیار
تعیین
مثلا
to hardpan location measurement
برای تعیین مکان سخت لایه ( خاک سفت )
بررسی
اندازه
سنجه، پارامتر
ارزیابی
اندازه گیری
اندازه گیری
سنجش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس