mechanized

/ˈmekəˌnaɪzd//ˈmekənaɪzd/

معنی: ماشینی، ماشینی شده
معانی دیگر: ماشینی، ماشینی شده

جمله های نمونه

1. mechanized agriculture
کشاورزی مکانیزه

2. mechanized weapons
جنگ افزارهای زرهی و متحرک

3. the tank is a mechanized weapon
تانک یک جنگ افزار زرهی و متحرک است.

4. Farming has been mechanized, reducing the need for labour.
[ترجمه گوگل]کشاورزی مکانیزه شده و نیاز به نیروی کار را کاهش داده است
[ترجمه ترگمان]کشاورزی مکانیزه شده است و نیاز به کار را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The production process is now highly mechanized.
[ترجمه گوگل]فرآیند تولید در حال حاضر به شدت مکانیزه شده است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر فرآیند تولید به شدت مکانیزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Car production is now highly mechanized .
[ترجمه گوگل]تولید خودرو در حال حاضر به شدت مکانیزه شده است
[ترجمه ترگمان]تولید خودرو در حال حاضر بسیار مکانیزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was proud of his fully mechanized assembly line and wanted to show it off.
[ترجمه گوگل]او به خط مونتاژ کاملاً مکانیزه خود افتخار می کرد و می خواست آن را به رخ بکشد
[ترجمه ترگمان]او به خط مونتاژ کاملا مکانیزه خود افتخار می کرد و می خواست آن را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The more centralized, urbanized and mechanized a society becomes, the less control we have and the more violence is bred.
[ترجمه گوگل]هر چه جامعه متمرکزتر، شهری و مکانیزه تر شود، کنترل ما کمتر می شود و خشونت بیشتر پرورش می یابد
[ترجمه ترگمان]هرچه بیشتر متمرکز، شهری و مکانیزه باشد، جامعه ای می شود که ما کم تر کنترل می کنیم و خشونت بیشتری پرورش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At the other extreme, modern, mechanized methods would make economic nonsense on a smallholding.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، روش‌های مدرن و مکانیزه باعث مزخرفات اقتصادی برای یک مالک کوچک می‌شود
[ترجمه ترگمان]در طرف دیگر، روش های مدرن، مکانیزه و مکانیزه، باعث ایجاد حماقت اقتصادی در یک smallholding می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It also follows that in such an advanced mechanized world the scope for cost reduction will be limited once manufacturing has commenced.
[ترجمه گوگل]همچنین نتیجه می شود که در چنین دنیای مکانیزه پیشرفته، پس از شروع تولید، دامنه کاهش هزینه محدود خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این امر به دنبال آن است که در چنین دنیای مکانیزه پیشرفته، دامنه کاهش هزینه زمانی محدود خواهد شد که تولید شروع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reynolds served with a mechanized unit, but like many crewmen, he fought on the ground more than once.
[ترجمه گوگل]رینولدز با یک واحد مکانیزه خدمت می کرد، اما مانند بسیاری از خدمه، بیش از یک بار روی زمین جنگید
[ترجمه ترگمان]رینولدز با ماشین موتوری کار کرد، اما مثل بسیاری از خدمه خدمه، او بیشتر از یک بار روی زمین جنگید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Elements of mechanized battalions were held in reserve, kind of like the cavalry.
[ترجمه گوگل]عناصری از گردان های مکانیزه مانند سواره نظام در رزرو نگهداری می شدند
[ترجمه ترگمان]عناصر گردان مکانیزه در احتیاط، مانند سواره نظام دیده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For example, one cost centre may be highly mechanized whilst another may be labour intensive.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک مرکز هزینه ممکن است بسیار مکانیزه باشد در حالی که دیگری ممکن است کار فشرده باشد
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، یک مرکز هزینه ممکن است به شدت مکانیزه باشد در حالی که ممکن است یک مرکز دیگر فشرده کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our air force Is good, our army is mechanized.
[ترجمه گوگل]نیروی هوایی ما خوب است، ارتش ما مکانیزه است
[ترجمه ترگمان]نیروی هوایی ما، خوبه، ارتش ما از ماشین استفاده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Birkwood Lock, the first mechanized lock with control tower and traffic light gantry.
[ترجمه گوگل]قفل Birkwood اولین قفل مکانیزه با برج کنترل و زیر بشکهای چراغ راهنمایی
[ترجمه ترگمان]Birkwood قفل، اولین قفل مکانیزه شده با برج کنترل و نور چراغ راهنما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماشینی (صفت)
mechanic, mechanical, mechanized, typed

ماشینی شده (صفت)
mechanized

انگلیسی به انگلیسی

• mechanical, power-driven, locomotive, machinelike, automated; equipped with machinery; motorized (also mechanised)

پیشنهاد کاربران

mechanized ( علوم مهندسی )
واژه مصوب: ماشینی
تعریف: ویژگی آنچه به جای نیروی انسان و حیوان، با استفاده از ماشین تولید یا بازتولید شده باشد
مکانیزه

بپرس