meditative

/ˈmedəˌtetɪv//ˈmedɪtətɪv/

معنی: خیالی، فکری، تفکری
معانی دیگر: وابسته به ژرف اندیشی، ژرف اندیشانه، ژرفایشی، تعمقی، غوری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: meditatively (adv.)
• : تعریف: disposed to, marked by, or indicating meditation; deeply thoughtful.
مترادف: contemplative, pondering, reflective, ruminant, ruminative, thoughtful
مشابه: brooding, deliberative, introspective, musing, pensive, serious

- He was in a meditative mood, sitting alone in the darkened room, and he had no wish to talk with anyone.
[ترجمه گوگل] او در حالت مدیتیشن، تنها در اتاق تاریک نشسته بود و تمایلی به صحبت با کسی نداشت
[ترجمه ترگمان] او در اتاق تاریک تنها نشسته بود و میل نداشت با کسی حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Music can induce a meditative state in the listener.
[ترجمه گوگل]موسیقی می تواند حالت مراقبه ای را در شنونده ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]موسیقی می تواند یک حالت متفکرانه در شنونده ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was in a meditative mood.
[ترجمه گوگل]او در حالت مراقبه بود
[ترجمه ترگمان]با حالتی اندیش ناک در حال تفکر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She found him in a meditative mood.
[ترجمه گوگل]او او را در حالت مراقبه یافت
[ترجمه ترگمان]او را با حالتی اندیش ناک یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What was needed here, rather than meditative technique, was a pump-action shotgun.
[ترجمه گوگل]آنچه در اینجا به جای تکنیک مدیتیشن مورد نیاز بود، یک تفنگ ساچمه ای بود
[ترجمه ترگمان]چیزی که اینجا مورد نیاز بود، به جای روش متفکرانه، یک تفنگ ساچمه ای پمپ عمل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His lyrical, meditative poetry speaks to nature and a sense of place.
[ترجمه گوگل]شعر غنایی و مراقبه او با طبیعت و حس مکان صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]شعر lyrical و meditative با طبیعت و حس مکان سخن می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He crossed his legs and adopted the meditative lotus position.
[ترجمه گوگل]او پاهایش را روی هم گذاشت و وضعیت نیلوفر آبی مدیتیشن را اتخاذ کرد
[ترجمه ترگمان]از روی پاهایش گذشت و در همان وضع اندیش ناک خود را به فرزندی قبول کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When you reach a calm and quiet meditative state, that is when you can hear the sound of silence. Stephen Richards
[ترجمه گوگل]وقتی به یک حالت مراقبه آرام و ساکت می رسید، آن وقت است که می توانید صدای سکوت را بشنوید استیون ریچاردز
[ترجمه ترگمان]زمانی که به یک حالت آرام و آرام فکر می کنید، این زمانی است که شما می توانید صدای سکوت را بشنوید استفان ریچاردز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Meditative techniques were designed to eliminate this struggle, to overcome the duality and to promote a more balanced mental condition.
[ترجمه گوگل]تکنیک‌های مراقبه برای از بین بردن این مبارزه، غلبه بر دوگانگی و ارتقای وضعیت روانی متعادل‌تر طراحی شده‌اند
[ترجمه ترگمان]تکنیک های Meditative برای حذف این مبارزه، غلبه بر دوگانگی و ترویج یک وضعیت ذهنی متعادل طراحی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. William Houston s watchful, meditative Hal confirms the impression that he is simply biding his time in the Eastcheap taverns.
[ترجمه گوگل]هال مراقب و مراقب ویلیام هیوستون این تصور را تأیید می کند که او صرفاً وقت خود را در میخانه های Eastcheap می گذراند
[ترجمه ترگمان]ویلیام هاستون تحت مراقبت است، هل اندیش ناک این تصور را تایید می کند که او به سادگی در the Eastcheap کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dr. Wijk contemplated the picture in meditative silence.
[ترجمه گوگل]دکتر ویک در سکوت مراقبه ای به این تصویر فکر کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر Wijk تصویر را در سکوت اندیش ناک نگریست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His face had an expression of meditative peacefulness I can only describe as dreamy.
[ترجمه گوگل]چهره او حالتی از آرامش مراقبه داشت که فقط می توانم آن را رویایی توصیف کنم
[ترجمه ترگمان]در چهره اش حالتی اندیش ناک داشت که فقط می توانستم آن را با خیال و خیال توصیف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You're very meditative today.
[ترجمه گوگل]شما امروز بسیار مراقبه هستید
[ترجمه ترگمان]امروز خیلی به فکر فرورفته هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Without the meditative background that is criticism, works become isolated gestures, ahistorical accidents, soon forgotten.
[ترجمه گوگل]بدون پیش‌زمینه مراقبه‌ای که نقد است، آثار به حرکاتی منزوی، حوادث غیرتاریخی تبدیل می‌شوند که به زودی فراموش می‌شوند
[ترجمه ترگمان]بدون پیش زمینه متفکرانه که مورد انتقاد است، کارها به صورت حرکات مجزا و به سرعت از یاد رفته و به زودی فراموش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Tantric Sex is meditative, spontaneous and intimate lovemaking.
[ترجمه گوگل]سکس تانتریک یک عشق ورزی مدیتیشن، خود به خود و صمیمی است
[ترجمه ترگمان]سکس با تفکر و spontaneous و intimate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیالی (صفت)
valetudinarian, air-built, imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, unrealistic, chimerical, unreal, dreamy, visionary, thoughtful, pensive, hypochondriac, spleeny, insubstantial, contemplative, meditative, romantic, cloud-built, fantastical, spectral, ideational

فکری (صفت)
rational, intellectual, mental, cerebral, meditative, spiritual, reflective

تفکری (صفت)
contemplative, meditative, speculative

انگلیسی به انگلیسی

• contemplative, reflective; of meditation; thoughtful
a meditative action shows that you are thinking carefully about something.

پیشنهاد کاربران

متفکرانه - خیال انگیز - همراه با ژرف اندیشی - عمیق
meditative debut
نخستین ( اثر ) عمیق - ژرف اندیشانه
برای توصیف یک اثر هنری یا متن می تواند بکار برود
همراه با تفکر عمیق - انبساط خاطر آورنده - تأمل گرایانه
SYN:
reflective - contemplative
e. g.
I would love to try paddleboarding, which is a water sport that involves standing on a long, wide board and using a paddle to move across the water. I would want to try it at a calm beach or lake where the water is still and the scenery is beautiful. I would enjoy doing it with a group of friends, and it would be a fun way to spend a day out in the sun. I think it would be a peaceful and ⭐meditative experience⭐ to glide across the water on a paddleboard, and I imagine it would be a good workout for my core and arms
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : meditate
✅️ اسم ( noun ) : meditation
✅️ صفت ( adjective ) : meditative
✅️ قید ( adverb ) : meditatively
Meditative state: = حالت متاثر از مراقبه
Meditation: ژرف پویی ( تعمّق )
Meditative= ژرف پویانه
واسطه ای
متفکرانه، غرق در تفکر
thoughtful; showing deep thought
. example:As she grew older, she became more meditative

مراقبه ای
خیالپردازی
به این جمله از داستان‘The Scarlet Letter’توجه کنید:
intensely meditative temperament
به شدت اهل خیالپردازی
Thoughtful, showing deep thought
اندیشمند، با ملاحظه

describes things that are related to the act of meditating or the act of thinking very deeply about something.
چیزهایی را توصیف می کند که مربوط به عمل مراقبه یا عمل تفکر عمیق در مورد چیزی هستند .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس