meet up with


1- تجربه کردن، تحمل کردن 2- دریافت کردن 3- برخورد به، (اتفاقا) ملاقات کردن

جمله های نمونه

1. I meet up with Julie every time I go to Washington.
[ترجمه گوگل]هر بار که به واشنگتن می روم با جولی ملاقات می کنم
[ترجمه ترگمان]هر وقت به واشنگتن می روم جولی را ملاقات می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Whenever we meet up with Clive and Sue they always end up talking shop.
[ترجمه گوگل]هر زمان که ما با کلایو و سو ملاقات می کنیم، آنها همیشه در نهایت با هم صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]هر وقت با کلایو و سو ملاقات می کنیم همیشه از مغازه حرف میزنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My intention was to have a holiday and meet up with old friends.
[ترجمه گوگل]قصد من این بود که تعطیلات داشته باشم و با دوستان قدیمی ملاقات کنم
[ترجمه ترگمان]قصد من این بود که تعطیلات داشته باشم و با دوستان قدیمی خود ملاقات کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I've got to go now, but I'll meet up with you later.
[ترجمه گوگل]الان باید برم، اما بعداً با شما ملاقات خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]باید برم، اما بعدا می بینمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As I leave the cabin clearing, I soon meet up with a troupe of over ten chickadees.
[ترجمه گوگل]همانطور که از اتاق تمیز کردن کابین خارج می شوم، به زودی با گروهی متشکل از ده جوجه بچه ملاقات می کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی از کلبه بیرون می روم، خیلی زود با یک گروه از ده chickadees ملاقات می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Why would anybody meet up with their lawyer at 8:00 at night?
[ترجمه گوگل]چرا کسی باید ساعت 8 شب با وکیل خود ملاقات کند؟
[ترجمه ترگمان]چرا کسی باید ساعت ۸ شب با وکیلش ملاقات کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tony is hoping to meet up with an old friend on the weekend.
[ترجمه گوگل]تونی امیدوار است آخر هفته با یک دوست قدیمی ملاقات کند
[ترجمه ترگمان](تونی)امیدوار است که در آخر هفته با یک دوست قدیمی ملاقات کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Minetta nodded. " Just let me meet up with one of those guys after the war. "
[ترجمه گوگل]مینتا سری تکان داد "فقط اجازه دهید بعد از جنگ با یکی از آن افراد ملاقات کنم "
[ترجمه ترگمان]Minetta با سر تایید کرد و گفت: \" بگذارید من با یکی از این افراد پس از جنگ ملاقات کنم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Edward : Ann, I'd really love to meet up with you soon.
[ترجمه گوگل]ادوارد: آن، من واقعاً دوست دارم به زودی با شما ملاقات کنم
[ترجمه ترگمان]آن، واقعا دوست دارم به زودی با تو ملاقات کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Next day, in Whitehorse, I meet up with the rest of the group - three big guys from Manitoba, a couple of mums, some sensible teenagers.
[ترجمه گوگل]روز بعد، در وایت هورس، من با بقیه اعضای گروه - سه مرد بزرگ از مانیتوبا، یک زن و شوهر از مادران، چند نوجوان عاقل ملاقات می کنم
[ترجمه ترگمان]روز بعد، در Whitehorse، با بقیه گروه - سه نفر بزرگ از مانیتوبا ملاقات می کنم - سه والدین، چند نوجوان عاقل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I meet up with another writer and we wend our way through downtown.
[ترجمه گوگل]من با نویسنده دیگری ملاقات می کنم و از مرکز شهر عبور می کنیم
[ترجمه ترگمان]من با یک نویسنده دیگر ملاقات می کنم و راهمان را از وسط شهر رد می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They arrive at a cemetery, where they meet up with Linc, Sucre and Mahone.
[ترجمه گوگل]آنها به گورستانی می رسند و در آنجا با لینک، سوکره و ماهون ملاقات می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به یک قبرستان می رسند و در آنجا با Linc، Sucre و Mahone ملاقات می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'd really meet up with you soon. When do you think we could get together?
[ترجمه گوگل]من واقعاً به زودی با شما ملاقات خواهم کرد به نظر شما کی می توانیم دور هم جمع شویم؟
[ترجمه ترگمان]من واقعا به زودی باه ات آشنا میشم فکر می کنی کی میتونیم با هم باشیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I meet up with Simon to play basketball.
[ترجمه گوگل]من با سایمون ملاقات کردم تا بسکتبال بازی کنم
[ترجمه ترگمان]من با (سایمون)ملاقات می کنم تا بسکتبال بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

معنای دوستان:
✔️ ملاقات کردن کسی با قرار قبلی ( نه به صورت اتفاقی )
A time when you shared something with someone else
. . .
One time that stands out to me was when I shared a book with a friend. It was a few years ago when I had just finished reading a novel that had really resonated with me. I thought it would be a great book for my friend to read as well, so I offered to lend it to her
...
[مشاهده متن کامل]

I ⭐met up with her at a coffee shop⭐ and gave her the book, telling her a little about it and why I thought she would enjoy it. I could tell that she was really touched by the gesture and grateful for the opportunity to read the book

معنی درست و دقیقش میشه: ملاقات کردن کسی با قرار قبلی ( نه به صورت اتفاقی )
meet with by appointment
همان meet هست اما تفاوتی که با هم دارند این است که
meet up:
ملاقات میکنید که یه کاری رو انجام بدین مثلا دور هم جمع بشید شام بخورید
to meet another person in order to do something together:
...
[مشاهده متن کامل]

"They suggested we meet up at Mustafa's. "
meet:
ملاقات میکنید ولی برنامه ای نداری که معمولا اینجور ملاقات ها تصادفی تو خیابون یکی رو میبینی
to come together with someone without intending to:
"Guess who I met in town today. "
و در پایان باید بگویم meet برای اشنا شدن هم بکار میره مثلا :
Where did you meet John? I met him at a music club meeting, three years ago.

دور هم جمع شدن
دورهمی گرفتن
ملاقات کردن
to come together with sb or sth, especially in order to accomplish sth
meet with sb or sth
to see and talk to sb familiar or sb you do not know

بپرس