mere

/ˈmɪr//mɪə/

معنی: مرداب، دریا، اب راکد، محض
معانی دیگر: صرف، فقط، تنها، (شعر قدیم) دریاچه، استخر، (انگلیس - محلی) مرداب، (انگلیس - محلی) مرز، سرحد، خالی، انحصاری
mere_
پسوند: بخش، قسمت، - پار [blastomere]

جمله های نمونه

1. mere genius
نبوغ محض

2. mere will
اراده ی صرف

3. a mere dream neither substantial nor practical
فقط یک خواب نه حقیقی و نه عملی

4. a mere parade of his knowledge
فقط نمایشی از دانش او

5. the mere thought of his death makes me tremble
حتی فکر مرگ او هم مرا به لرزه در می آورد.

6. he is a mere servant
او یک نوکر بیش نیست.

7. he received a mere pittance of education
تحصیلات او بسیار کم بود.

8. his words are mere wind; we will not surrender
حرف های او چیزی جز باد هوا نیست ; ما تسلیم نخواهیم شد.

9. her sorrow is a mere front
حزن او چیزی جز تظاهر نیست.

10. her sympathy is a mere pose
دلسوزی او فقط ظاهری است.

11. that claim was a mere sham
آن ادعا جز حقه بازی چیزی نبود.

12. he dismissed those booke as mere cold-war polemics
او آن کتاب ها را به دلیل اینکه چیزی جز جر و بحث های دوران جنگ سرد نبودند مطرود شمرد.

13. losses that befell them by mere casualty
زیان هایی که فقط به خاطر بدشانسی متوجه آنها شد.

14. meter and rhyme are not mere adjuncts of poetry
وزن و قافیه بخش فرعی شعر نیست

15. shakespeare's last signature is a mere scrawl
آخرین امضای شکسپیر واقعا خرچنگ قورباغه است.

16. after the illness, he was a mere shadow of his former self
پس از بیماری او فقط سایه ای از شکل سابقش بود.

17. he rejected our offer with a mere toss of the head
تنها با یک تکان سر پیشنهاد ما را رد کرد.

18. she did not want to be a mere adjunct to men
آن زن نمی خواست فقط دستیار مردان باشد.

19. the unity of the party was a mere facade
اتحاد و یکپارچگی حزب فقط ظاهری بود.

20. then the fact that he was a mere captive soaked into his head
سپس این واقعیت که او اسیری بیش نبود در مغزش جایگزین شد.

21. this project is no more than a mere duplication of former projects
این طرح چیزی جز تکرار طرح های پیشین نیست.

22. your hopes of becoming rich are a mere delusion
آرزوی پولدار شدن تو چیزی جز خواب و خیال نیست.

23. We are mere pawns in the struggle for power.
[ترجمه گوگل]ما در مبارزه برای قدرت تنها مهره هایی هستیم
[ترجمه ترگمان]ما تنها سرباز در مبارزه با قدرت هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The mere fact of being poor makes such children criminals in the eyes of the police.
[ترجمه گوگل]صرف فقیر بودن چنین کودکانی را در نظر پلیس مجرم می سازد
[ترجمه ترگمان]تنها حقیقت این است که فقیر بودن چنین کودکانی را در چشم پلیس می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Happiness lies not in the mere possession of money. It lies in the joy of achievement, in the thrill of creative effort.
[ترجمه گوگل]خوشبختی فقط در داشتن پول نیست این در لذت موفقیت، در هیجان تلاش خلاق نهفته است
[ترجمه ترگمان]خوشبختی به صرف پول نیست آن در لذت رسیدن به هیجان، در هیجان تلاش خلاقانه نهفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. A mere fraction of available wind energy is currently utilized.
[ترجمه گوگل]کسری از انرژی باد موجود در حال حاضر مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تنها بخشی از انرژی باد موجود مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. After the fire the house was a mere shell.
[ترجمه گوگل]بعد از آتش سوزی خانه فقط یک پوسته بود
[ترجمه ترگمان]بعد از آتش سوزی خانه فقط صدف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. They are always yammering about mere details.
[ترجمه گوگل]آنها همیشه در مورد جزییات صرف هول می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه در مورد جزئیات صرف صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Your acceptance into the club will be a mere formality.
[ترجمه گوگل]پذیرش شما در باشگاه یک امر رسمی است
[ترجمه ترگمان]قبول کردن تو به کلوپ یه جورایی formality
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرداب (اسم)
backwater, marsh, swamp, lagoon, fen, morass, quagmire, mere, laguna, swampland

دریا (اسم)
main, channel, sea, holm, mare, flood, mere

اب راکد (اسم)
mere

محض (صفت)
sheer, pure, strict, only, downright, mere

انگلیسی به انگلیسی

• pond, lake (british)
only, just; merely; not more than
mere is used to say how unimportant, minor, or small something is.
you also use mere to refer to something very simple which has a surprisingly strong effect.

پیشنهاد کاربران

فقط
مثال: It was a mere coincidence that they met at the airport.
این یک اتفاق فقط تصادفی بود که آن ها در فرودگاه ملاقات کردند
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
فقط؛ برای تاکید کردن بر اینکه یک چیز اون قدر ها بزرگ یا مهم نیست:
Her top cost her a mere 20 dollars.
This'll take a mere 10 minutes of your time.
مرداب
برکه
رود
تنها، فقط
segment اصطلاح پزشکی
صرفا / فقط
برای نشان دادن اینکه چیزی اونقدر مهم یا بزرگ نیست مثلا :
It cost a mere 20 dollars
adjective
Usage: always used before a noun
1 — used to say that something or someone is small, unimportant, etc
She was a mere child [=she was only a child] when her father◀️ died.
◀️ His voice did not rise above a mere whisper. = His voice did not rise above the merest [=slightest] whisper
...
[مشاهده متن کامل]

You can taste a mere hint of spice. = You can taste the merest◀️ hint of spice
◀️The trip takes a mere two hours. [=the trip takes only two hours]
◀️You can own this car for a mere 20 dollars a week.
◀️These mysteries can't be solved by mere mortals like us
2 — used to say that something small is important or has a big effect or influence
◀️The mere thought of going makes me nervous
◀️The mere fact that he agreed to help us is a good sign
◀️The mere/merest mention of his name makes her angry
◀️He gets sick at the merest sight of blood
- mere genius
- نبوغ محض
- mere will
- اراده ی صرف
- He is a mere servant.
- او یک نوکر بیش نیست.
- The merest mention of her husband's name upset her.
- کمترین اشاره به نام شوهرش او را ناراحت می کرد.
- I was merely five minutes late.
- فقط پنج دقیقه تأخیر داشتم.
- The mere thought of his death makes me tremble.
- حتی فکر مرگ او هم مرا به لرزه در می آورد.

only a few
ساده، ساده لوح
تنها ( مثلا تنها دو دقیقه باقی مانده )
۱. فقط
۲. ناچیز
( صفت )
Nothing more than

صرف
ناچیز
Mere: without any especial characteristic
( اینجا می توان گفت ) : معمولی

صرفا / فقط و فقط
دریاچه
صرف

small or not important
صفت: فقط، صرف
اسم: دریاچه
محض
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس