met

/ˈmet//met/

معنی: تلاقی شده
معانی دیگر: زمان گذشته و اسم مفعول واژه ی: meet، مخفف:، استعاره، ماورای طبیعی، وابسته به شهر بزرگ، وابسته به هواشناس، زمان ماضی واسم مفعول فعل meet

جمله های نمونه

1. he met his fate at the hand of rustam
او به دست رستم کشته شد.

2. he met his future wife at a meat store
او در یک فروشگاه گوشت با زن آینده اش آشنا شد.

3. he met the enemy on the plain of chaldoran
او در دشت چالدران با دشمن مصاف داد.

4. hitler met him secretly
هیتلر با او محرمانه دیدار کرد.

5. i met him in the lobby of the hotel
در سرسرای هتل او را ملاقات کردم.

6. i met him while i was waiting for a taxi
هنگامی که منتظر تاکسی بودم به او برخوردم.

7. i met them at the rendezvous agreed upon the night before
در محلی که شب پیش آن توافق کرده بودیم با آنها ملاقات کردم.

8. she met her death in a car accident
او در یک تصادف اتومبیل کشته شد.

9. she met my angry words with a smile
او در برابر حرف های خشم آمیز من لبخند زد.

10. sisters met with watery eyes
خواهران با چشمان اشکبار با هم ملاقات کردند.

11. they met and fell in love
آنها یکدیگر را ملاقات کردند و عاشق هم شدند.

12. they met by hazard and got married soon after
آن دو به طور تصادفی ملاقات و کمی بعد عروسی کردند.

13. they met by the haphazard of chance
آنان از روی تصادف روزگار با هم آشنا شدند.

14. they met incidentally
آنها برحسب اتفاق ملاقات کردند.

15. they met on the lip of the beach
آنان لب ساحل با هم ملاقات کردند.

16. they met to arrange the release of hostages
آنها برای ترتیب دادن آزادی گروگان ها ملاقات کردند.

17. they met where the road forks
آنها سر دوراهی جاده با هم ملاقات کردند.

18. they met with heavy reverses
با شکست های سنگینی مواجه شدند.

19. we met and overwhelmed the enemy
ما با دشمن برخورد کردیم و آنها را در هم شکستیم.

20. we met at the clubhouse
در محل باشگاه ملاقات کردیم.

21. we met but we didn't make friends for a few months
ما ملاقات کردیم ولی تا چند ماه با هم دوست نشدیم.

22. we met by chance
تصادفا با هم ملاقات کردیم.

23. we met many new people
ما افراد جدیدی را ملاقات کردیم.

24. we met on the morrow
روز بعد ملاقات کردیم.

25. we met only once
ما فقط یک بار ملاقات کردیم.

26. we met with their representatives for four hours
ما چهار ساعت با نمایندگان آنها جلسه کردیم.

27. have we met before?
آیا قبلا با هم ملاقات کرده ایم ؟

28. personnel representatives met with the managers
نمایندگان کارمندان با مدیران ملاقات کردند.

29. the ball met the rocket straight on
توپ مستقیما به راکت خورد.

30. the invaders met pockets of resistance
مهاجمان با دسته هایی از مقاومت گران مواجه شدند.

31. the two met in secret
آن دو پنهانی ملاقات می کردند.

32. their eyes met
چشمان آنها به هم افتاد.

33. their hands met in the darkness
در تاریکی دستان آنها باهم تماس حاصل کرد.

34. today, i met a gorgeous woman
امروز زنی بسیار زیبا را ملاقات کردم.

35. we first met at mina's house
نخستین بار در خانه ی مینا همدیگر را ملاقات کردیم.

36. yesterday, i met my own similitude
دیروز نسخه ی ثانی خودم را ملاقات کردم.

37. have you ever met her?
هرگز او را ملاقات کرده ای ؟

38. his misdeeds have met their due reward
اعمال بد او سزای خود را دریافت کرده اند.

39. his speech was met with cries of anger
سخنرانی او با فریادهای حاکی از خشم روبرو شد.

40. i have not met him yet
تا بحال او را ملاقات نکرده ام.

41. the french envoy met the president
فرستاده ی فرانسوی با رئیس جمهور ملاقات کرد.

42. the two monarchs met outside the palace
دو پادشاه در بیرون از کاخ ملاقات کردند.

43. the whole school met to hear the speech
همه ی مدرسه برای استماع سخنرانی آمده بودند.

44. hail fellow well met (or hail-fellow)
معاشرتی و مهربان (به ویژه به طور سطحی)

45. at the party i met some interesting people
در مهمانی با آدم های جالبی آشنا شدم.

46. in russia, napoleon's army met with complete disaster
در روسیه قشون ناپلئون با ناکامی محض مواجه شد.

47. i am extremely happy to have met you
از ملاقات شما بی نهایت خوشوقتم.

48. i am mighty happy to have met you!
یک دنیا از ملاقات شما خوشنودم !

49. i rue the day i ever met her!
لعنت بر آن روزی که او را ملاقات کردم !

50. they fell in love the instant they met
آنان به مجرد ملاقات عاشق هم شدند.

51. she was the most encyclopedic person i have ever met
او عالم ترین شخصی بود که من تاکنون ملاقات کرده ام.

52. that he was intelligent is the testimony of all who met him
گواهی همه ی کسانی که او را ملاقات کرده بودند این بود که او باهوش است.

مترادف ها

تلاقی شده (صفت)
met

انگلیسی به انگلیسی

• met is the past tense and past participle of meet.

پیشنهاد کاربران

فراهم شدن ( شرایط ) .
در جمله گاهی به معنای ملاقات کردن
گرد هم آمدن و ملاقات کردن
In 1945 delegate from 50 countries met in sanfrancisco'california
در سال ۱۹۴۵ نمایندگانی از ۵۰ کشور در سانفرانسیسکو کالیفرنیا گرد هم آمدند.
آشنا شدن با چیزی هم میشه
[تغذیه] مقدار انرژی مصرفی بر مبنای مقدار اکسیژن مصرفی در دقیقه در ازای هر کیلوگرم وزن بدن
metabolic equivalents
MET ( اعتیاد )
واژه مصوب: درافزا 2
تعریف: ← درمان انگیزه افزا
متادون
مواجه شدن
گذری
کسی که مختصر و کوتاه دیده اید. چیزی کمتر از فرد "آشنا".
A person that someone has met but is not their friend ( an acquaintance )
رو به رو شدن
روبه رو شدن

مخفف ( Metropolitan Museum of Art )
روبه رو شدن، مواجه شدن
زمان تلف شده
گذشته ی meet با معنی آشنا شدن

محقق شده
برآورده شده
خلاصه شدن
گذشته ی meet با معنای آشنا شدن و برخورد کردن
آشنایی برخورد کردن
برآورده شده، برآورده شدگی
ارضا شدن
برخورد کردن
It was the first time i met him
در مواجه با
براورده شدن
توجه شدن
برخورد کردن از نظر دیدنی
مطابقت داشتن
برخورد کردن , ملاقات کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس