mildly

/ˈmaɪldli//ˈmaɪldli/

معنی: ملایم
معانی دیگر: به طور خفیف، به طور مختصر، کم، کمی، با ملایمت، به طور آرام، با متانت، بنرمی، بطور ملایم، بملایمت

جمله های نمونه

1. she spoke mildly and with confidence
او آرام و با اعتماد به نفس حرف می زد.

2. she was mildly interested
او کمی علاقمند بود.

3. to put it mildly
دست کم،لااقل

4. at two hundred kilograms, she is more than slim, to put it mildly
با 200 کیلو وزنی که دارد،حداقل می شود گفت قلمی نیست !

5. He felt elated and mildly drunk.
[ترجمه گوگل]او احساس شادی و مستی ملایم می کرد
[ترجمه ترگمان]احساس شادی می کرد و کمی مست به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The drug is only mildly addictive.
[ترجمه گوگل]این دارو فقط کمی اعتیاد آور است
[ترجمه ترگمان] دارو فقط یه خورده اعتیاد آوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those figures are mildly encouraging, but we need faster progress.
[ترجمه گوگل]این ارقام اندکی دلگرم کننده هستند، اما ما به پیشرفت سریع تری نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]این ارقام کمی دلگرم کننده هستند، اما ما به پیشرفت سریع تر نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gave Robin a mildly quizzical glance.
[ترجمه گوگل]او به رابین نگاهی متعجبانه انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاه mildly به رابین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Molasses are mildly laxative and something of a general tonic.
[ترجمه گوگل]ملاس ملین خفیفی است و چیزی شبیه مقوی عمومی است
[ترجمه ترگمان] Molasses یه ضد یبوست و یه چیزی از تونیک کلی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The result was unfortunate, to put it mildly .
[ترجمه گوگل]نتیجه، به بیان ملایم، تاسف بار بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه این بود که به آرامی آن را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To say I'm disgusted is putting it mildly.
[ترجمه گوگل]اینکه می‌گویم منزجر هستم، به زبان ساده بیان می‌شود
[ترجمه ترگمان]به نظر من که از آن نفرت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The discussion started off mildly enough.
[ترجمه گوگل]بحث به اندازه کافی ملایم شروع شد
[ترجمه ترگمان]بحث به حد کافی شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was, to put it mildly, annoyed .
[ترجمه گوگل]به بیان ملایم، اذیت شدم
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت و ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was mildly amused.
[ترجمه گوگل]کمی سرگرم شدم
[ترجمه ترگمان]من کمی تفریح کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملایم (قید)
gently, softly, moderately, mildly, leniently, meekly, lentamente, peacefully, quietly

انگلیسی به انگلیسی

• slightly, moderately; in a gentle or temperate manner; delicately; pleasantly, softly

پیشنهاد کاربران

Slightly = somewhat
کمی، اندکی
نسبتا
یکم
Im mildly disturbed
اندکی

بپرس