mirth

/ˈmɜːrθ//mɜːθ/

معنی: شادی، نشاط، خوشی، طرب، سرور، خوشحالی، عیش، شنگی
معانی دیگر: خنده و شادی، شادمانی

جمله های نمونه

1. That caused considerable mirth amongst pupils and sports masters alike.
[ترجمه گوگل]این باعث شادی قابل توجهی در بین دانش آموزان و اساتید ورزش شد
[ترجمه ترگمان]این باعث خوشحالی بچه ها و استادان ورزشی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Murray Pick's hollow laugh had no mirth in it.
[ترجمه گوگل]خنده توخالی موری پیک هیچ خرسندی در آن نداشت
[ترجمه ترگمان]خنده میان تهی مری هیچ لذتی در آن نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her body began to shake with mirth.
[ترجمه گوگل]بدنش از شادی شروع به لرزیدن کرد
[ترجمه ترگمان]بدنش از خنده لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The little girl burbled with mirth.
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو از خوشحالی غوغا کرد
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک با شادی سر تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His mind was boiling with mirth,fear and pride.
[ترجمه گوگل]ذهنش از شادی، ترس و غرور می جوشید
[ترجمه ترگمان]ذهنش از شادی، ترس و غرور می جوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The performance produced much mirth among the audience.
[ترجمه گوگل]این اجرا باعث ایجاد نشاط در بین تماشاگران شد
[ترجمه ترگمان]نمایش باعث خنده حضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her funny costumecaused much mirth among the guests.
[ترجمه گوگل]لباس خنده دار او باعث شادی بسیاری در میان مهمانان شد
[ترجمه ترگمان]خنده های خنده دار او در میان مهمانان بسیار نشاط انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She thought my mirth improper.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد شادی من نادرست است
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که شادی من غلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The announcement was greeted with much hilarity and mirth.
[ترجمه گوگل]این اعلامیه با خنده و شادی بسیار مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این خبر با شوق و شعف فراوان استقبال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our companions in this journey should be mirth, tranquillity and enthusiasm and we will never be bored.
[ترجمه گوگل]همراهان ما در این سفر باید شادی و آرامش و شور و نشاط باشند و هرگز خسته نخواهیم شد
[ترجمه ترگمان]رفقای ما در این سفر باید شادی، آرامش و شور و شوق را تحمل کنند و ما هرگز کسل نخواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We all sprouted up in these valleys of mirth.
[ترجمه گوگل]همه ما در این دره های شادی جوانه زدیم
[ترجمه ترگمان]همه ما در این دره ها از شادی جوانه زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was taken with little squalls of mirth that subsided, each more quickly than the last.
[ترجمه گوگل]او با غوغاهای کمی از شادی فروکش کرد که هر کدام سریعتر از قبل فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]هر دو به سرعت هر کدام سریع تر از آخرین شب پیش رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The mirth poured out of him.
[ترجمه گوگل]شادی از او سرازیر شد
[ترجمه ترگمان]شادی از او رخت بر بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Shrieks of mirth issued from her wide-open mouth, and flecks of foam appeared upon her lips.
[ترجمه گوگل]فریادهای شادی از دهان بازش بیرون می‌آمد و لکه‌های کف روی لب‌هایش ظاهر می‌شد
[ترجمه ترگمان]صدای خنده از دهانش خارج شد و قطره های آب دهانش روی لب هایش ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His egg-shaped body shook with his mirth, and the Model T rocked from side to side.
[ترجمه گوگل]بدن تخم مرغی شکل او از شادی او می لرزید و مدل T از این طرف به آن طرف تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]بدن His با نشاط تکان خورد و مدل تی از کنارش تکان خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شادی (اسم)
airiness, happiness, rejoicing, jubilation, gaiety, glee, mirth, caper, curvet, exultation, gala, pleasance, joyance

نشاط (اسم)
alacrity, esprit, vivacity, exhilaration, mirth, merriment, spree, hilarity, jazz, splore

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

طرب (اسم)
mirth, delight, joy, cheerfulness, joviality, jollification

سرور (اسم)
master, chief, leader, mirth, delight, joy, cheerfulness, prince

خوشحالی (اسم)
satisfaction, euphoria, glee, mirth, gladness

عیش (اسم)
mirth, pleasure, luxury, jollity, living in pleasure, pleasance

شنگی (اسم)
mirth

انگلیسی به انگلیسی

• happiness, jolliness, merriness, gaiety
mirth is amusement and laughter; a literary word.

پیشنهاد کاربران

laughter, humour, or happiness
اسم، ادبیات
خنده، طنز یا شادی
Her impersonations of our teachers were a source of considerable mirth.
Chen could not contain his mirth.
Synonyms;
glee
hilarity
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mirth
با merit :شایستگی و لیاقت اشتباه نشه
شادی. نشاط
his six - foot frame shook with mirth

بپرس