mischievous

/ˈmɪst͡ʃəvəs//ˈmɪst͡ʃɪvəs/

معنی: خبیی، شیطان، موذی، بدجنس، بدسگال
معانی دیگر: دوبهم زن، شرور، شربپاکن، شهرآشوب، مفتن، فتنه آمیز، (به ویژه کودک) شیطان، بازیگوش، تخس، بازیگوشانه

جمله های نمونه

1. her mischievous letter
نامه ی فتنه انگیز او

2. the mischievous look in that girl's eyes
حالت شیطنت آمیز چشمان آن دختر

3. we must find a teacher who can civilize these mischievous children
باید معلمی پیدا کنیم که این بچه های شرور را آدم کند.

4. Their sons are noisy and mischievous.
[ترجمه Erfaneh] پسران آن ها خیلی شلوغ و شیطون هستند
|
[ترجمه شان] پسران آن ها ، پر سر و صدا و بازیگوش ( تخس ) هستند.
|
[ترجمه گوگل]پسرانشان پر سر و صدا و شیطون هستند
[ترجمه ترگمان]پسرانشان شلوغ و شریرانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has a mischievous sense of humour.
[ترجمه گوگل]او حس شوخ طبعی شیطانی دارد
[ترجمه ترگمان]او حس شوخ طبعی شیطنت آمیزی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She yelled at her mischievous child.
[ترجمه گوگل]سر بچه شیطونش داد زد
[ترجمه ترگمان]او به بچه شرور خود نعره می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The mischievous boys blackguarded about the school.
[ترجمه گوگل]پسرهای شیطون در مدرسه محافظ سیاه می کردند
[ترجمه ترگمان]بچه های شرور در مدرسه پرسه می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gabby looked at him with a mischievous grin.
[ترجمه شان] گبی با پوزخند شیطنت آمیزی به او نگریست.
|
[ترجمه گوگل]گبی با لبخندی شیطنت آمیز به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]گبی با پوزخندی شریرانه به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was saucy and mischievous when he was working.
[ترجمه گوگل]وقتی کار می کرد، زشت و شیطون بود
[ترجمه ترگمان]موقعی که داشت کار می کرد، این مرد گستاخ و موذی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A mischievous cur must be tied short.
[ترجمه گوگل]یک کیک شیطون باید کوتاه بسته شود
[ترجمه ترگمان]یک سگ موذی باید کوتاه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Whatever will become of the mischievous boy if he keeps behaving like that?
[ترجمه گوگل]اگر این پسر شیطون به این رفتار ادامه دهد چه بلایی سرش می آید؟
[ترجمه ترگمان]اگر این طور رفتار کند، هر چه به این پسرک بدجنس تبدیل بشود چه خواهد شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a mischievous twinkle in his eyes.
[ترجمه گوگل]برق شیطانی در چشمانش موج می زد
[ترجمه ترگمان]برقی شریرانه در چشمانش درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was a mischievous glint in his eye.
[ترجمه گوگل]برق شیطانی در چشمانش بود
[ترجمه ترگمان]برق شرارت در چشمش درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A mischievous gleam lit up her eyes.
[ترجمه گوگل]برق شیطانی چشمانش را روشن کرد
[ترجمه ترگمان]برق شیطنت در چشمانش درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's as mischievous as a monkey!
[ترجمه گوگل]او مثل میمون شیطون است!
[ترجمه ترگمان]مثل یک میمون موذی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خبیی (صفت)
abominable, devilish, evil, hellish, malicious, mischievous, miscreant

شیطان (صفت)
mischievous, arch, naughty, impish, maleficent, puckish, disobedient

موذی (صفت)
mischievous, shrewd, cunning, harmful, noxious, sly, malefic, baneful, insidious, hurtful, snaky

بدجنس (صفت)
mean, mischievous, wicked, malefic, shrewish

بدسگال (صفت)
mischievous, vicious

انگلیسی به انگلیسی

• naughty, teasing; harmful, destructive; playfully annoying, vexing
a mischievous person is eager to have fun, especially by embarrassing people or by playing tricks.
a mischievous child or animal is often naughty.
you also use mischievous to describe a person who intends to cause trouble between people, or to describe something such as a report or plan which is intended to cause trouble.

پیشنهاد کاربران

رسمی: مخرب، مضر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : mischief
صفت ( adjective ) : mischievous
قید ( adverb ) : mischievously
Enjoying playing tricks and annoying people
لئیم
خبیث
زیان آور
شیطنت آمیز
پدرسوخته
جلب
بدجنس
بازیگوش
مردم آزار. کسی که از اذیت کردن لذت میبره
زیان آور
سونیت
بدجنس

شیطنت آمیز
A mischievous smile
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس