mishmash

/ˈmɪʃˌmæʃ//ˈmɪʃmæʃ/

معنی: مخلوط، اش شله قلمکار
معانی دیگر: هر چیز قاتی پاتی، آش شله قلمکار (mishmosh هم می گویند)، قاراش میش، hodgepodge : مخلوط

جمله های نمونه

1. The magazine is a jumbled mishmash of jokes, stories, and serious news.
[ترجمه گوگل]این مجله ترکیبی از جوک ها، داستان ها و اخبار جدی است
[ترجمه ترگمان]این مجله پر از جوک، داستان و اخبار جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The letter was a mishmash of ill-fitting proposals taken from two different reform plans.
[ترجمه گوگل]این نامه ترکیبی از پیشنهادهای نامناسب بود که از دو طرح اصلاحی مختلف گرفته شده بود
[ترجمه ترگمان]این نامه حاوی پیشنهادهای بسیار مناسبی بود که از دو برنامه اصلاحات مختلف برداشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The new housing development is a mishmash of different architectural styles.
[ترجمه گوگل]توسعه مسکن جدید ترکیبی از سبک های مختلف معماری است
[ترجمه ترگمان]توسعه جدید مسکن ترکیبی از سبک های معماری مختلف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The designs were a mishmash of patterns and colours.
[ترجمه گوگل]طرح ها ترکیبی از الگوها و رنگ ها بود
[ترجمه ترگمان]طرح ها a از رنگ ها و رنگ ها بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dancers' costumes are a mishmash of fashion trends.
[ترجمه گوگل]لباس های رقصندگان ترکیبی از روند مد است
[ترجمه ترگمان]لباس های رقاصان مد لباس مد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was a mishmash of furniture, sofas, rugs, and it all looked enviably comfortable.
[ترجمه گوگل]مخلوطی از مبلمان، مبل‌ها، قالیچه‌ها وجود داشت و همه چیز به طرز حسادت‌آمیزی راحت به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]مبل های راحتی، کاناپه و قالی ها بود و همه چیز به نظر راحت و راحت می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Only a dialect, a mishmash.
[ترجمه گوگل]فقط یک لهجه، یک مخلوط
[ترجمه ترگمان]فقط یک dialect، یک mishmash
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. 'Kao's overseas business is a bit of a mishmash and a disappointment, ' said James Moon, an analyst at BNP Paribas in Tokyo, who has a 'sell' rating on the company.
[ترجمه گوگل]جیمز مون، تحلیلگر BNP Paribas در توکیو، که رتبه فروش را در این شرکت دارد، گفت: "تجارت کائو در خارج از کشور کمی درهم و ناامید کننده است "
[ترجمه ترگمان]جیمز مون، تحلیلگری در BNP Paribas در توکیو، که رتبه فروش سهام این شرکت را دارد، گفت که تجارت خارجی کایو کمی از ناامیدی و ناامیدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His language is a sort of mishmash of poorly used academic locutions: "worklife plans. " It sounds almost like corporate speak, in a way.
[ترجمه گوگل]زبان او نوعی ترکیبی از سخنان آکادمیک ضعیف است: "برنامه های زندگی کاری " به نوعی شبیه صحبت های شرکتی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]زبان او نوعی of از برنامه های دانشگاهی ضعیف است که به طور ضعیفی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Or, get a mishmash of appliances to match by ordering new doors or panels for some of them.
[ترجمه گوگل]یا با سفارش درب‌ها یا پانل‌های جدید برای برخی از آنها، مجموعه‌ای از لوازم خانگی را به دست آورید
[ترجمه ترگمان]یا می توانید با مرتب کردن درها و یا پانل های جدید برای برخی از آن ها، لوازم خانگی خود را به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nothing screams "amateur!" louder than a dizzying mishmash of different fonts and colors.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز "آماتور" را فریاد نمی زند! بلندتر از ترکیبی گیج کننده از فونت ها و رنگ های مختلف
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز جیغ و فریاد \"آماتور\" نیست! \" بلندتر از انواع گیج کننده فونت های مختلف و رنگ های مختلف \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His new novel is interesting but it's a mishmash of literary styles.
[ترجمه گوگل]رمان جدید او جالب است اما ترکیبی از سبک های ادبی است
[ترجمه ترگمان]رمان جدید او جالب است، اما این سبک ادبی سبک ادبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The result was a mishmash a Babel - like mix .
[ترجمه گوگل]نتیجه مخلوطی شبیه بابل بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن ترکیبی از آمیخته با بابل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The astronomers from Minnesota, who planted this mishmash of malicious misinformation into the press late last week, must now be rubbing their hands together with glee.
[ترجمه گوگل]اخترشناسان اهل مینه‌سوتا، که در اواخر هفته گذشته این مجموعه اطلاعات نادرست مخرب را در مطبوعات قرار دادند، اکنون باید دستان خود را با خوشحالی به هم بمالند
[ترجمه ترگمان]ستاره شناسان از مینه سوتا، که این mishmash غلط را هفته پیش در مطبوعات کاشت، حالا باید دست آن ها را با شادی به هم می مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's a mishmash of concepts from Behavioral Psychology and Behavior Modification.
[ترجمه گوگل]این ترکیبی از مفاهیم روانشناسی رفتاری و اصلاح رفتار است
[ترجمه ترگمان]این یک mishmash مفاهیم از روان شناسی رفتاری و تغییر رفتار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخلوط (اسم)
mix, blend, admixture, mixture, hash, melange, composite, compost, hybrid, hodgepodge, mishmash, olio, macedoine

اش شله قلمکار (اسم)
patchwork, hodgepodge, jambalaya, mishmash, hotchpotch

انگلیسی به انگلیسی

• mess, mix-up, jumble, confused mixture

پیشنهاد کاربران

شام شوربا، ناهمگون، قاراش میش
it only makes sense that there is no one single rival to overtake him and that the only alternative is this sort of 👉mishmash👈 of a coalition
شلم شوربا
بی سروته، شلم شوربا، مخلوط ناهمگون:سبک معماری که برای توسعه شهری انتخاب کردن، مخلوطی از چند سبک معماری متفاوت است!! Mishmash of archetictual styles
خرت و پرت ، خنضر پنزر ، درهم برهم، شیر تو شیر , mess, odds and ends
a mishmash of random ideas and opinions.
i sneaked into her room and everything was mish mash
it was pigsty
قاطی پاتی
ان تو ان
قر و قاطی. خر تو خر
mishmash of outmoded ideas
ترکیب درهم و برهم از دو چیز
درهم برهم
پیچیدگی
ترکیب پیچیده - ترکیب در هم
قاطی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس