mixing


معنی: خلط
معانی دیگر: امیزش، مخلوط کردن، بهم زدن، امیختن علوم مهندسى : امیختگى معمارى : در هم ریختن

جمله های نمونه

1. We'd better add in some lemon juice before mixing the flour with sugar.
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از مخلوط کردن آرد با شکر، مقداری آبلیمو به آن اضافه کنیم
[ترجمه ترگمان]بهتر است قبل از مخلوط کردن آرد با شکر کمی آب لیمو به آن اضافه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You're always mixing me up with my twin brother.
[ترجمه گوگل]تو همیشه منو با برادر دوقلویم قاطی میکنی
[ترجمه ترگمان]تو همیشه منو با برادر دوقلوی من قاطی می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She is mixing the mixture of flour and water.
[ترجمه گوگل]او مخلوط آرد و آب را مخلوط می کند
[ترجمه ترگمان]او مخلوطی از آرد و آب را مخلوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sift the flour and baking powder into a mixing bowl.
[ترجمه گوگل]آرد و بکینگ پودر را در کاسه ای الک کنید
[ترجمه ترگمان]آرد و پودر را در یک کاسه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was preparing fodder, chopping finely and mixing thoroughly.
[ترجمه گوگل]او در حال تهیه علوفه بود، ریز خرد می کرد و کاملاً مخلوط می کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را آماده کرده بود که علوفه را خرد کند و خود را کام لا مخلوط کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We blend that tea by mixing chamomile with pekoe.
[ترجمه گوگل]ما آن چای را با مخلوط کردن بابونه با پکو مخلوط می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما این چای را با مخلوط کردن بابونه با pekoe ترکیب می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The children enjoy mixing up the fruit and nuts in the cake.
[ترجمه گوگل]بچه ها از مخلوط کردن میوه و آجیل در کیک لذت می برند
[ترجمه ترگمان]بچه ها از ترکیب میوه ها و میوه ها در کیک لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was not used to mixing with people of high social rank.
[ترجمه گوگل]او عادت نداشت با افراد دارای رتبه اجتماعی بالا مخلوط شود
[ترجمه ترگمان]او عادت نداشت با افراد طبقات بالای اجتماعی قاطی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Add in the lemon after mixing the flour and sugar.
[ترجمه گوگل]لیمو را بعد از مخلوط کردن آرد و شکر به آن اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]بعد از مخلوط کردن آرد و شکر به لیمو اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Many motor accidents are the result of unthinkingly mixing speed and alcohol.
[ترجمه گوگل]بسیاری از تصادفات موتوری نتیجه اختلاط ناخواسته سرعت و الکل است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تصادفات موتور نتیجه سرعت اختلاط و الکل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pour the melted butter into a large mixing bowl.
[ترجمه گوگل]کره ذوب شده را در یک کاسه بزرگ همزن بریزید
[ترجمه ترگمان]کره آب شده را در یک کاسه بزرگ مخلوط بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The former footballer is now mixing with movie people in Hollywood.
[ترجمه گوگل]این فوتبالیست سابق اکنون در حال اختلاط با اهالی سینما در هالیوود است
[ترجمه ترگمان]فوتبالیست سابق هم اکنون در حال ترکیب کردن با مردم سینما در هالیوود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Beat the butter in a mixing bowl until creamy and soft.
[ترجمه گوگل]کره را در یک کاسه همزن بزنید تا کرم رنگ و نرم شود
[ترجمه ترگمان]کره را در یک کاسه مخلوط کنید تا نرم و نرم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We experimented until we succeeded in mixing the right colour.
[ترجمه گوگل]ما آزمایش کردیم تا زمانی که موفق شدیم رنگ مناسب را با هم ترکیب کنیم
[ترجمه ترگمان]ما آزمایش کردیم تا توانستیم رنگ درست را به هم بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They've been mixing tracks for a new album due out later this year.
[ترجمه گوگل]آنها آهنگ هایی را برای آلبوم جدیدی که قرار است اواخر امسال منتشر شود، میکس کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها در اواخر سال جاری در حال پخش کردن مسیر برای یک آلبوم جدید بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلط (اسم)
humor, humour, phlegm, mixing

تخصصی

[سینما] حل کردن - روند ترکیب کردن چند نوار صدادار یک نوار - مخلوط کردن - میکساژ - میکس کردن - میکس کردن یک صحنه
[عمران و معماری] مخلوط کردن - اختلاط - درهم ریختن - بهمزدن - آمیختن
[برق و الکترونیک] مخلوط کردن ترکیب دو یا چند سیگنال، مانند خروجی چندین میکروفون . - مخلوط سازی
[نساجی] مخلوط کردن
[معدن] مخلوط کردن (عمومی فرآوری)
[خاک شناسی] اختلاط
[پلیمر] اختلاط
[آمار] 1. آمیزنده 2. آمیختن
[سینما] آمیزش (صداها یا نوارهای صدا)

انگلیسی به انگلیسی

• blending or stirring of substances together; combining of elements or activities that are not usually combinable; intermingling; association, fraternization; act of producing music by combining separately recorded music tracks (music)

پیشنهاد کاربران

قاطی کردن، اشتباه گرفتن
mixing ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: صدامیزی
تعریف: مرحله‏ای در پس‏تولید که در آن صداهای مختلف فیلم با ترازهای گوناگون در هم آمیخته و در یک باند ضبط شود |||* این معادل صورت ادغام‏شده صداآمیزی است.
روابط / مناسبات اجتماعی
اختلاط

مخلوط کننده
ترکیب، درهم آمیزی

بپرس