mobilization

/ˌmoʊbɪlaɪˈzeɪʃn̩//ˌməʊbɪlaɪˈzeɪʃn̩/

معنی: بسیج
معانی دیگر: بسیج

جمله های نمونه

1. reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط

2. One is the mobilization of a national campaign sponsored by dynamic government leaders and involving mass participation by the people.
[ترجمه گوگل]یکی بسیج یک کمپین ملی است که توسط رهبران پویا دولتی حمایت می شود و شامل مشارکت توده ای از سوی مردم است
[ترجمه ترگمان]یکی از بسیج یک کمپین ملی با حمایت رهبران پویای دولت و مشارکت گسترده مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It must involve the total mobilization of the creative energies, imagination and problem-solving capacities of the entire nation.
[ترجمه گوگل]این باید شامل بسیج کامل انرژی های خلاق، تخیل و ظرفیت های حل مسئله کل ملت باشد
[ترجمه ترگمان]آن باید شامل بسیج کل انرژی های خلاق، تخیل و ظرفیت های حل مساله در کل کشور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What helped us was the mobilization of the families, the relatives, to sensitize public opinion and the media.
[ترجمه گوگل]چیزی که به ما کمک کرد بسیج خانواده ها، اقوام برای حساس کردن افکار عمومی و رسانه ها بود
[ترجمه ترگمان]آنچه به ما کمک کرد بسیج خانواده، اقوام، برای sensitize کردن افکار عمومی و رسانه ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The secretariat for Mass Mobilization and Revolutionary Guidance was abolished.
[ترجمه گوگل]دبیرخانه بسیج توده ای و ارشاد انقلاب لغو شد
[ترجمه ترگمان]دبیرخانه برای بسیج عمومی و دستورالعمل انقلاب منسوخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fabric of political debate and mobilization is both narrower and wider.
[ترجمه گوگل]بافت بحث سیاسی و بسیج هم محدودتر و هم گسترده تر است
[ترجمه ترگمان]تاروپود مباحثات سیاسی و بسیج هر دو باریک تر و گسترده تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Both measures of social mobilization are used to demonstrate the contours of social movement activity in the four cases.
[ترجمه گوگل]هر دو معیار بسیج اجتماعی برای نشان دادن خطوط فعالیت جنبش اجتماعی در چهار مورد استفاده می شوند
[ترجمه ترگمان]هر دو معیار بسیج اجتماعی برای نشان دادن محدوده های فعالیت جنبش های اجتماعی در چهار مورد استفاده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Yet the major lines of conflict and political mobilization evident in liberal democracies often do not appear class-based.
[ترجمه گوگل]با این حال، خطوط اصلی تضاد و بسیج سیاسی مشهود در دموکراسی‌های لیبرال اغلب مبتنی بر طبقات به نظر نمی‌رسند
[ترجمه ترگمان]با این حال، خطوط اصلی درگیری و بسیج سیاسی که در دموکراسی های لیبرال مشهود است اغلب به صورت طبقاتی در نظر گرفته نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In any liberal democracy a mobilization of bias is cumulatively created by the outcomes of political and social conflicts.
[ترجمه گوگل]در هر لیبرال دموکراسی، بسیج تعصب به طور انباشته توسط نتایج درگیری های سیاسی و اجتماعی ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]در هر دموکراسی لیبرال، بسیج تعصب توسط نتایج درگیری های سیاسی و اجتماعی ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The recent Mobilization for Global Justice raises the question: economic boom for whom?
[ترجمه گوگل]بسیج اخیر برای عدالت جهانی این سوال را مطرح می کند: رونق اقتصادی برای چه کسی؟
[ترجمه ترگمان]آمار اخیر برای عدالت جهانی این سوال را مطرح می کند: جهش اقتصادی برای چه کسی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mobilization became more difficult but community-based resistance against police violence, racial harassment, and other problems continued.
[ترجمه گوگل]بسیج دشوارتر شد، اما مقاومت مبتنی بر جامعه در برابر خشونت پلیس، آزار و اذیت نژادی، و سایر مشکلات ادامه یافت
[ترجمه ترگمان]بسیج عمومی سخت تر شد اما مقاومت مبتنی بر جامعه در برابر خشونت پلیس، آزار و اذیت نژادی و مشکلات دیگر ادامه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fourth, the process of state-building featured mobilization of popular support against domestic and foreign opponents.
[ترجمه گوگل]چهارم، روند دولت‌سازی بسیج حمایت مردمی در برابر مخالفان داخلی و خارجی بود
[ترجمه ترگمان]چهارم، روند اعتمادسازی عمومی در حمایت مردمی علیه مخالفان داخلی و خارجی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When it happens there is a mobilization of thought and will for voluntary participation in something worthwhile.
[ترجمه گوگل]وقتی این اتفاق می‌افتد، بسیج فکر و اراده برای مشارکت داوطلبانه در امری ارزشمند است
[ترجمه ترگمان]زمانی که این اتفاق می افتد، بسیج تفکر و مشارکت داوطلبانه در چیزی ارزشمند وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The mobilization of large numbers of white males for the war effort in-creased apprehension among the population at home.
[ترجمه گوگل]بسیج تعداد زیادی از مردان سفیدپوست برای تلاش های جنگی باعث افزایش دلهره در میان جمعیت در خانه شد
[ترجمه ترگمان]بسیج کردن تعداد زیادی از مردان سفیدپوست برای تلاش های جنگ در میان جمعیت در خانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The massive mobilization attendant upon the regime was accompanied by a decline in sectional and local attitudes and loyalties.
[ترجمه گوگل]خدمه بسیج عظیم رژیم با کاهش نگرش ها و وفاداری های مقطعی و محلی همراه بود
[ترجمه ترگمان]تجهیز عظیم بسیج در رژیم به همراه کاهش در گرایش ها و نگرش های محلی و وفاداری همراه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بسیج (اسم)
mobilization

تخصصی

[زمین شناسی] تجهیز کارگاه

انگلیسی به انگلیسی

• movement; assembly for action (especially of army reserves); draft; (also mobilisation)

پیشنهاد کاربران

جنبش، تحرک، به حرکت دراوردن، راه اندازی ، بسیج، نیروی مردمی
فراخوانی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : mobilize
✅️ اسم ( noun ) : mobility / mobilization / mobile
✅️ صفت ( adjective ) : mobile
✅️ قید ( adverb ) : _
دسته جمعی ، جمع آوری
Russia began an aggressive mobilization in Ukraine at the start of the war on february
تجهیز کارگاه Mobilization
demobilization برچیدن کارگاه
( در شرکتهای نفتی )
mobilization ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: تجهیز
تعریف: سازمان دهی نیرو و منابع برای آغاز پروژه یا فعالیت|||متـ . تجهیز ساختگاه، تجهیز کارگاه site mobilization
تجهیز کارگاه
بسیج . گردآوری مردم
بسیج، وقتی انسان های زیادی برای انجام کاری دور هم جمع می شوند.
Mobilize : بسیج کردن
Mobilization : بسیج
Mobilization army : ارتش بسیج
حالا اصلا بسیج یعنی چی ؟
بسیج کردن یک فعل هست. به معنای جمع کردن و گرد هم آوردن مردم یا ارتش یا نیروها کنار هم ( مشخصا به دلایل امنیتی، جنگی و . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

اینم تعاریف دیکشنری :
1
a
🔴 obj] : to bring ( people ) together for action ]
◀️The President mobilized [=rallied] his supporters.
◀️They couldn't mobilize enough support to pass the new law.
b
🔴 no obj] : to come together for action]
◀️Several groups have mobilized to oppose the proposed new law.
◀️They have the ability to mobilize quickly.
2
🔴 obj] : to make ( soldiers, an army, etc. ) ready for war]
◀️The government had to mobilize the army quickly.
◀️More than 10, 000 troops were mobilized for war.
◀️mobilizing the nation's resources
Other forms :
Mobilizes
Mobilizing
Mobilized
Mobilization :
◀️The army carried out a full - scale mobilization.
مُ بِلِزِیشِن

جنبش
تحرک پذیری - جنبش پذیری - تحرک بخشی - جنبش بخشی
خروج از تخت ( پزشکی )
به حرکت درآوردن
تجهیز
تحرک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس