moderately

/ˈmɑːdərətli//ˈmɒdərətli/

معنی: ملایم
معانی دیگر: بطور میانه، بااعتدال، با مدارا، معتدلانه

جمله های نمونه

1. Bake in a moderately hot oven.
[ترجمه گوگل]در فر نسبتا داغ بپزید
[ترجمه ترگمان] یه اجاق داغ و نسبتا گرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He did moderately well in the exams.
[ترجمه گوگل]او در امتحانات نسبتاً خوب عمل کرد
[ترجمه ترگمان]او در امتحان نسبتا خوب عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She only did moderately well in the exam.
[ترجمه گوگل]او فقط در امتحان خوب بود
[ترجمه ترگمان]او فقط در امتحان نسبتا خوب عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Cook in a moderately hot oven.
[ترجمه گوگل]در فر نسبتا داغ بپزید
[ترجمه ترگمان]در یک فر نسبتا داغ بپزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I don't smoke and I drink only moderately.
[ترجمه گوگل]من سیگار نمی کشم و فقط در حد متوسط ​​مصرف می کنم
[ترجمه ترگمان]من سیگار نمی کشم و فقط تا حدودی می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There's very little moderately priced housing in this area.
[ترجمه گوگل]مسکن با قیمت متوسط ​​در این منطقه بسیار کم است
[ترجمه ترگمان]در این منطقه مسکن نسبتا کمی با قیمت متوسط وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company remains moderately profitable, but it is not making as much money as it should.
[ترجمه گوگل]این شرکت همچنان سوددهی متوسطی دارد، اما آنطور که باید درآمد کسب نمی کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت به طور متوسط سود آور است، اما به اندازه کافی پول در دست ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Being even moderately overweight increases your risk of developing high blood pressure.
[ترجمه گوگل]حتی داشتن اضافه وزن متوسط ​​خطر ابتلا به فشار خون بالا را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]حتی اگر به طور متوسط اضافه وزن داشته باشید، ریسک گسترش فشار خون بالا را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's a moderately entertaining film but it's certainly not a must-see.
[ترجمه گوگل]این یک فیلم نسبتاً سرگرم کننده است اما مطمئناً دیدن آن ضروری نیست
[ترجمه ترگمان]این یک فیلم سرگرم کننده و سرگرم کننده است، اما مسلما نباید آن را دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Share prices on the Tokyo Exchange declined moderately.
[ترجمه گوگل]قیمت سهام در بورس توکیو نسبتا کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]قیمت های سهام در بورس توکیو به طور متوسط کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company makes and retails moderately priced sportswear.
[ترجمه گوگل]این شرکت لباس های ورزشی با قیمت متوسط ​​تولید و به فروش می رساند
[ترجمه ترگمان]شرکت تولید پوشاک ورزشی متوسط و متوسط را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Both hotels are moderately priced.
[ترجمه گوگل]هر دو هتل قیمت متوسطی دارند
[ترجمه ترگمان]هر دو هتل نسبتا ارزان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The whole leaf blade is moderately curved with curled margins.
[ترجمه گوگل]کل تیغه برگ دارای انحنای متوسط ​​با حاشیه های فر است
[ترجمه ترگمان]کل تیغه برگ به طور متوسط با حاشیه های دور شده انحنا پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He only drinks moderately.
[ترجمه گوگل]او فقط در حد متوسط ​​می نوشد
[ترجمه ترگمان] اون فقط moderately میخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Both these events were moderately successful.
[ترجمه گوگل]هر دوی این رویدادها نسبتاً موفق بودند
[ترجمه ترگمان]هر دوی این رویدادها نسبتا موفقیت آمیز بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملایم (قید)
gently, softly, moderately, mildly, leniently, meekly, lentamente, peacefully, quietly

انگلیسی به انگلیسی

• mildly, deliberatively, in a temperate manner; not excessively, in a manner that is not extreme; reasonably
moderately means to a medium degree.

پیشنهاد کاربران

moderate ( adj ) : [مادِرِت]
moderate ( n ) : [مادِرِت]
moderate ( v ) : [مادِرِیْت]
moderation ( n ) : [مادِرِیْشٍن]
moderately ( adv ) : [مادِرِت لیٖ]
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : moderate
✅️ اسم ( noun ) : moderate / moderation / moderator
✅️ صفت ( adjective ) : moderate
✅️ قید ( adverb ) : moderately
moderately ( adv ) = تاحدودی، کمابیش، در حد متوسط، نه چندان زیاد، نسبتاً /معقولانه، معتدلانه، با اعتدال، در حد معقول، در حد متعارف، به اندازه/
a moderately priced hotel = هتلی با قیمتی ( معقولانه ) در حد متعارف
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - He was moderately successful, making a living but hardly getting rich.
او تا حدودی موفق بود و امرار معاش می کرد اما به سختی ثروتمند می شد.
2 - There's very little moderately priced housing in this area.
مسکن با قیمت در حد متوسط در این منطقه بسیار کم است.
3 - The company remains moderately profitable, but it is not making as much money as it should.
این شرکت همچنان کمابیش سودآور است، اما آنطور که باید درآمد کسب نمی کند.
4 - He was a moderately successful painter.
او یک نقاش نسبتاً موفق بود.
5 - Bake in a moderately hot oven.
در فر نسبتا داغ بپزید.
6 - The new apartment complex will be moderately priced for middle - income people.
مجتمع آپارتمانی جدید برای افراد با درآمد متوسط قیمت معقولانه ای دارد.
7 - Moderately priced autos sell better during a recession.
خودروهای با قیمت در حد متوسط در دوران رکود فروش بهتری دارند.
8 - Moderately sized clothing is frequently labelled in small sizes to make the purchaser feel slim.
لباس های با اندازه متوسط اغلب در اندازه های کوچک برچسب گذاری می شوند تا خریدار احساس لاغری کند.

تا اندازه ای
در مکالمه و جواب مکالمه
بدک نیستم
نسبتا ملایم
moderately healthy نسبتا سالم
1. نسبتا
2. با اعتدال
3. moderately priced قیمت متعادل
نسبتاً
نسبتا

بپرس