momentarily

/ˈmoʊməntrəli//ˈməʊməntrəli/

آنا، در یک دم، در یک لحظه، هر آن، لحظه به لحظه، دم به دم، یک دم، یک آن، برای لحظه ای، دم بدم، آن باآن، لحظه لحظه، یک لحظه، بطورآنی یا زودگذر

جمله های نمونه

1. he'll return momentarily
همین الان بر خواهد گشت.

2. prices change momentarily
قیمت ها دم به دم تغییر می کند.

3. her eyes took my attention momentarily
چشمانش برای لحظه ای توجه مرا جلب کرد.

4. I saw him step forward momentarily but then hang back, nervously massaging his hands.
[ترجمه گوگل]دیدم او لحظه ای جلو رفت، اما پس از آن عقب نشست و عصبی دست هایش را ماساژ داد
[ترجمه ترگمان]او را دیدم که به جلو گام بر می داشت، اما بعد عقب می ماند و با حالتی عصبی دست هایش را ماساژ می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was momentarily startled by the sight before her.
[ترجمه گوگل]او برای لحظه ای از منظره ای که جلوی او بود، مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]لحظه ای پیش از دیدن او یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her joy was so infectious that he momentarily forgot his own fears for the future.
[ترجمه گوگل]شادی او چنان مسری بود که لحظه ای ترس های خود را از آینده فراموش کرد
[ترجمه ترگمان]شادی او چنان همه گیر بود که برای لحظه ای ترس های خود را از یاد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was momentarily lost for words.
[ترجمه گوگل]او یک لحظه برای کلمات گم شد
[ترجمه ترگمان]برای لحظه ای چند کلمه ای از دهانش خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A gleam of humour momentarily lit his face.
[ترجمه گوگل]طنزی لحظه ای چهره اش را روشن کرد
[ترجمه ترگمان]برقی از شوخ طبعی چهره اش را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The overhead lights flickered momentarily.
[ترجمه گوگل]چراغ های بالای سر لحظه ای سوسو زدند
[ترجمه ترگمان]چراغ های بالای سرشان لحظه ای سوسو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'll be ready to leave momentarily.
[ترجمه گوگل]من برای لحظه ای آماده خواهم شد
[ترجمه ترگمان]برای لحظه ای آماده می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The doctor will see you momentarily.
[ترجمه گوگل]دکتر به صورت لحظه ای شما را می بیند
[ترجمه ترگمان]دکتر به زودی شما رو می بینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A network of ripples quivered momentarily across the surface of the still pool.
[ترجمه گوگل]شبکه ای از امواج به طور لحظه ای در سطح استخر ساکن می لرزید
[ترجمه ترگمان]موجی از موجی از موج در سطح آبگیر هنوز به لرزه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was momentarily confused by the foreign road signs.
[ترجمه گوگل]او برای لحظه ای با علائم جاده های خارجی گیج شد
[ترجمه ترگمان]او برای لحظه ای گیج شده بود و از نشانه های خارجی جاده گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Harry loosened his grip momentarily and Anna wriggled free.
[ترجمه گوگل]هری یک لحظه چنگش را شل کرد و آنا آزاد شد
[ترجمه ترگمان]هری لحظه ای دستش را رها کرد و آنا از جا پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] برای لحظاتی، به طول لحظه ای

انگلیسی به انگلیسی

• for a moment, from moment to moment, every moment, at any moment
if something happens momentarily, it only happens for a short time.
in american english, momentarily is also used to say that something will happen very soon.

پیشنهاد کاربران

1 - هر لحظه 2 - هر ان
در چشم به هم زدنی
به طرفة العینی
در یک لحظه
He was momentarily winded by the blow to his stomach
خیلی زود/سریع، به زودی
at any moment
very soon
in a moment
at or within a short time
for or in a short time
very soon
لحظه به لحظه، دم به دم، زودگذر

بپرس