mommy

/ˈmɑːmi//ˈmɑːmi/

(بچگانه) مادر، مامی، ننه

جمله های نمونه

1. Mommy, will you read me a story?
[ترجمه گوگل]مامان، برای من داستان می خوانی؟
[ترجمه ترگمان]مامان، میشه برام یه داستان بخونی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'll have to ask my mommy.
[ترجمه گوگل]باید از مامانم بپرسم
[ترجمه ترگمان]باید از مامانم بپرسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mommy, this blanket tickles.
[ترجمه گوگل]مامان، این پتو قلقلک می دهد
[ترجمه ترگمان] مامان، این پتوی غلغلک میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mommy and I went in an aeroplane.
[ترجمه گوگل]من و مامان با هواپیما رفتیم
[ترجمه ترگمان]من و مامانی تو هواپیما بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Here, let Mommy kiss it better.
[ترجمه گوگل]در اینجا، اجازه دهید مامان آن را بهتر ببوسد
[ترجمه ترگمان] بیا، بیا مامانی رو بهتر بوس کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mommy, Mommy, I gotta go to the bathroom.
[ترجمه گوگل]مامان، مامان، من باید برم حموم
[ترجمه ترگمان] مامان، مامان، باید برم دستشویی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He thought mommy and daddy were sleeping.
[ترجمه گوگل]فکر کرد مامان و بابا خوابن
[ترجمه ترگمان]اون فکر می کرد مامان و بابا خواب بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mommy, put the bed in that room.
[ترجمه گوگل]مامان تخت رو بذار تو اون اتاق
[ترجمه ترگمان]مامان، تخت رو بذار تو اون اتاق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mommy, Billy said the f-word.
[ترجمه گوگل]مامان، بیلی کلمه f را گفت
[ترجمه ترگمان] مامان، بیلی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My lambie doesn't have a mommy.
[ترجمه Anya] بره ی من مامان نداره
|
[ترجمه گوگل]لمبی من مامان نداره
[ترجمه ترگمان]مامان بزرگم مامان نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When mommy puts her head in the window, she is getting between the child and whatever the child was looking at.
[ترجمه گوگل]وقتی مامان سرش را در پنجره می گذارد، بین بچه و هر چیزی که بچه نگاه می کرد قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]وقتی مامان سرش را میان پنجره می گذارد، او دارد بین بچه و هر چیزی که بچه دارد نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Steven Perez thought his mommy was just sleeping.
[ترجمه گوگل]استیون پرز فکر می کرد که مادرش فقط خوابیده است
[ترجمه ترگمان]استیون پرز \"فکر می کرد مامانش فقط خواب بوده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mommy and daddy are always here to help you, whenever you hurt yourselves.
[ترجمه گوگل]مامان و بابا همیشه اینجا هستند تا به شما کمک کنند، هر زمان که به خودتان آسیب بزنید
[ترجمه ترگمان]مامان و بابا همیشه اینجا هستند که به شما کمک کنند، هر وقت که شما به خودتان صدمه می زنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I cheerfully described how a part of Mommy was like a big rubber band and it wouldn't hurt a bit.
[ترجمه گوگل]من با خوشحالی توضیح دادم که چگونه قسمتی از مامان مانند یک نوار لاستیکی بزرگ بود و کمی به دردش نمی خورد
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی توضیح دادم که چگونه قسمتی از مامانی مثل یک گروه پلاستیکی بزرگ بود و یک ذره هم درد نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• mother (informal)

پیشنهاد کاربران

مامان، مامانی
مامانی . مادر
بچه های لوس از این کلمه استفاده می کنن که می شه مامانی البته کسانی که با مامانشون خیلی صمیمین هم از این کلمه استفاده می کنن ( :
مامانی

بپرس