monotonous

/məˈnɑːtənəs//məˈnɒtənəs/

معنی: خسته کننده، یک نواخت
معانی دیگر: تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست

جمله های نمونه

1. a monotonous landscape
منظره ی ملالت انگیز

2. the monotonous and tiring voice of that preacher
صدای یکنواخت و کسل کننده ی آن واعظ

3. the monotonous life of prisoners
زندگی یکنواخت و خسته کننده ی زندانیان

4. he tried to keep his voice calm and monotonous as he spoke
در حالی که صحبت می کرد،سعی داشت آرامی و یکنواختی صدای خود را حفظ کند.

5. She has a very monotonous voice; she should have it modulated.
[ترجمه گوگل]او صدای بسیار یکنواختی دارد او باید آن را مدوله کند
[ترجمه ترگمان]صدای یکنواخت و یکنواخت دارد: باید it داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's monotonous work, like most factory jobs.
[ترجمه گوگل]این کار یکنواخت است، مانند بسیاری از مشاغل کارخانه
[ترجمه ترگمان]این کار یکنواخت است، مثل اغلب مشاغل کارخانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The music became monotonous after a while.
[ترجمه گوگل]موسیقی بعد از مدتی یکنواخت شد
[ترجمه ترگمان]پس از مدتی صدای موسیقی یکنواخت و یکنواخت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Aircraft passed overhead with monotonous regularity .
[ترجمه گوگل]هواپیما با نظم یکنواخت از بالای سر عبور کرد
[ترجمه ترگمان]Aircraft با نظم یکنواختی از بالای سرشان گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our team kept losing with monotonous regularity .
[ترجمه گوگل]تیم ما با نظم یکنواخت شکست می خورد
[ترجمه ترگمان]تیم ما با نظم یکنواختی از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. New secretaries came and went with monotonous regularity.
[ترجمه گوگل]منشی های جدید با نظم یکنواخت می آمدند و می رفتند
[ترجمه ترگمان]منشی جدید آمدند و با نظم یکنواخت پیش رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Work on the production line is monotonous and lacks variety.
[ترجمه گوگل]کار روی خط تولید یکنواخت و فاقد تنوع است
[ترجمه ترگمان]کار بر روی خط تولید یکنواخت و فاقد تنوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her life is a monotonous routine.
[ترجمه گوگل]زندگی او یک روال یکنواخت است
[ترجمه ترگمان]زندگی او یکنواخت و یکنواخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The teacher's low monotonous voice almost put me to sleep.
[ترجمه گوگل]صدای یکنواخت آهسته معلم نزدیک بود مرا بخواباند
[ترجمه ترگمان]صدای یکنواخت استاد تقریبا مرا به خواب فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Beyond the stables the monotonous sound of Varro's spade went on and on.
[ترجمه گوگل]آن سوی اصطبل صدای یکنواخت بیل وارو ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]پشت اصطبل صدای یکنواخت بیل Varro ادامه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Life took up its old monotonous routine.
[ترجمه گوگل]زندگی روال یکنواخت قدیمی خود را در پیش گرفت
[ترجمه ترگمان]زندگی یکنواخت و یکنواخت خود را در برگرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

یک نواخت (صفت)
level, singsong, same, uniform, unisonant, unisonous, monotonous, invariable, steady, monotone, monotonic

انگلیسی به انگلیسی

• lacking in variety, repetitive
something that is monotonous never changes and is boring.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : monotone / monotony
✅️ صفت ( adjective ) : monotonous / monotonic
✅️ قید ( adverb ) : monotonously / monotonically
یکنواخت، یکپارچه = Monotonous
🔴 used to describe something that is boring because it is always the same
◀️ I guess you have had a monotonous and erosive life : حدس میزنم زندگی یکپارچه/یکنواخت و فرسایشی ای داشته اید.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ a monotonous task : یک کار یکنواخت
◀️ Students complained that the meals were monotonous : دانش آموزان شکایت کردند که وعده های غذایی یکنواخت ( تکراری ) بود.
◀️ She spoke in a monotonous voice : او با صدایی یکنواخت صحبت کرد.

یکنواخت و خسته کننده
. e. g
Avoid being ⭐monotonous⭐. Your voice needs to go up and down whenever necessary
monotonous ( adjective ) = tedious ( adj )
به معناهای : خسته کننده، کسل کننده، ملالت بار، حوصله سر بر/بسیار طولانی، کسالت آور، کند و یکنواخت
تکراری و یکنواحت

بپرس