morality

/məˈræləti//məˈrælɪti/

معنی: اخلاق، سیرت، روحیه، اخلاقیات
معانی دیگر: جنبه ی اخلاقی، اصول اخلاقی، کردار نیک، نیک کرداری، پایبندی اخلاقی، اخلاق مندی، درستی، هر نظام اخلاقی بخصوص، درس اخلاق، عبرت، اخلاق آموزی، عفت، نجابت (در امور جنسی)، پاکدامنی، رجوع شود به: ethics

جمله های نمونه

1. christian morality
نظام اخلاقی مسیحی

2. conventional morality
موازین اخلاقی قراردادی

3. nowadays, the morality of war is a much debated subject
اخلاقی بودن جنگ مطلبی است که این روزها سخت مورد بحث است.

4. we question the morality of this act
ما اخلاقی بودن این عمل را مورد پرسش قرار می دهیم.

5. a man of unquestionable morality
مردی که درستی او مورد تردید نیست

6. they were shocked that morality has fallen to such depths
آنها از این که اخلاقیات به چنین ورطه ای افتاده است یکه خوردند.

7. (j. austen) religiousity is not morality and self- righteousness is not religion
مذهبی نمایی اخلاقیات نیست و پارسانمایی مذهب نیست.

8. an offense against (the principles of) morality
سر پیچی از اصول اخلاقی

9. conventionality is not always the same as morality
پیروی از عرف همیشه با پیروی از اخلاقیات یکی نیست.

10. in spite of all the propaganda, the standard of morality has not improved
علی رغم همه ی تبلیغات،سطح اخلاقیات بالا نرفته است.

11. Can all our efforts towards morality prevail over the forces of evil?
[ترجمه گوگل]آیا تمام تلاش ما برای اخلاق بر نیروهای شیطانی غالب است؟
[ترجمه ترگمان]آیا تمام کوشش های ما نسبت به اخلاق، بر نیروهای اهریمنی برتری دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has overthrown the basic standards of morality.
[ترجمه گوگل]او معیارهای اساسی اخلاق را برانداز کرده است
[ترجمه ترگمان]او معیارهای اصلی اخلاق را سرنگون کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Standards of morality seem to be dropping.
[ترجمه framrz frshad] آنچه که راست، درست ونیکوست .
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد معیارهای اخلاقی در حال کاهش است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که استانداردهای اخلاق در حال کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You can't separate morality from politics.
[ترجمه فرامرز فرشاد] سیاست ربطی به اخلاق ندارد. اخلاق مانند"داد" نابیناوپاک است، حال آنکه سیاست پشتوانه سنگینی ا ز دروغ دغل دارد!!
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید اخلاق را از سیاست جدا کنید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید اخلاقیات را از سیاست جدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The authorities are protectors of public morality.
[ترجمه فرامرز فرشاد] مقامات هر جا که به نفع شان باشدبه اخلاق روی می آوردند.
|
[ترجمه گوگل]مقامات حافظ اخلاق عمومی هستند
[ترجمه ترگمان]مقامات حامی اخلاق عمومی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The book is a meditation on the morality of art.
[ترجمه گوگل]کتاب تعمقی در اخلاق هنر است
[ترجمه ترگمان]کتاب تمرکز بر اخلاق هنر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He defended a morality in which the end justifies the means.
[ترجمه گوگل]او از اخلاقی دفاع کرد که در آن هدف وسیله را توجیه می کند
[ترجمه ترگمان]او از یک اخلاق دفاع کرد که در آن هدف وسیله را توجیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It is tempting to think of morality as a guide to human conduct.
[ترجمه گوگل]این وسوسه انگیز است که اخلاق را به عنوان راهنمای رفتار انسان در نظر بگیریم
[ترجمه ترگمان]این وسوسه کننده است که به اخلاق به عنوان یک راهنما برای رفتار انسان فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I have to question the morality of forcing poor people to pay for their medical treatment.
[ترجمه گوگل]من باید اخلاقی بودن وادار کردن مردم فقیر به پرداخت هزینه های درمانی خود را زیر سوال ببرم
[ترجمه ترگمان]من باید اخلاقیات مردم فقیر را زیر سوال ببرم که برای درمان پزشکی خود پول پرداخت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اخلاق (اسم)
behavior, deportment, behaviour, moral, morality, comportment

سیرت (اسم)
nature, character, moral, morality, biography, menology, way of life

روحیه (اسم)
spirit, morale, moral, morality, mentality

اخلاقیات (اسم)
morality

تخصصی

[روانپزشکی] اخلاق. اخلاق را سازش با موازین، حقوق و وظایف مشترک تعریف کرده اند. معهذا، امکان تضاد بین دو استاندارد اجتماعی مقبول وجود دارد، و شخص یاد می گیرد بر پایه ی وجدان فردی خود در چنین مواردی قضاوت کند.

انگلیسی به انگلیسی

• integrity; ethics; chastity; conformity to accepted rules of conduct
morality is the belief that some behaviour is right and acceptable and that other behaviour is wrong.
the morality of something is how right or acceptable it is.

پیشنهاد کاربران

اخلاقیات، سیرت
اخلاق گرایی: Morality
( منبع : فرهنگ نظریه های فمینیستی ، مگی هام )
اصول اخلاقی
معیار درستی و نادرستی اخلاقی
گشت ارشاد
"منش" ترجمهٔ خوبی نیست برای morality؟ و "اخلاق" برای ethics؟
morality ( فلسفه )
واژه مصوب: اخلاق
تعریف: مجموعة اصول و هنجارهای تعیین کنندة رفتار درست و خوب
اخلاقی بودن ( در جایگاه اسم ) - درستی
اخلاقی بودن . برپایه ی اصول اخلاقی بودن
اصول اخلاقی
I declare the misery and the unfaithfulness and the bad morality and the absence of my husband
از بدبختی و بی پولی و بد اخلاقی و دوری شوهر اعلام وجود میکنم

بپرس