mother in law

/ˈməðərɪnˈlɑː//ˈmʌðərɪnlɔː/

مادر شوهر، مادر زن، نامادری

جمله های نمونه

1. his mother-in-law clacked all day
مادرزن او تمام روز وراجی کرد.

2. when the mother-in-law arrived the party became a battle royal
وقتی مادرشوهر سر رسید مهمانی به میدان نبرد تبدیل شد.

3. nasreen and her mother-in-law are at daggers drawn
نسرین و مادرشوهرش به خون هم تشنه اند.

4. she couldn't bear her mother-in-law
یارای تحمل مادر شوهرش را نداشت.

5. the repulsive behavior of nadder khan's mother-in-law
رفتار تنفرانگیز مادرزن نادرخان

6. homa resents having to live with her mother-in-law
هما خوش ندارد که با مادر شوهرش زندگی کند.

7. mansureh tried to endear herself to her mother-in-law
منصوره کوشید خود را پیش مادرشوهرش عزیز کند.

8. he quarreled with his wife and huffed his mother-in-law
او با زن خود دعوا کرد و نسبت به مادرزن خود درشتی نمود.

9. she mulled over what she was going to say to her mother-in-law
او درباره ی آنچه می خواست به مادر شوهرش بگوید مداقه کرد.

انگلیسی به انگلیسی

• your mother-in-law is the mother of your husband or wife.

پیشنهاد کاربران

مادر شوهر_ مادر زن
مادرزن مادر شوهر
مادر شوهر مادرزن
مادر شوهر یا مادر زن
مادر همسر
مادرزن یا مادر شوهر
نامادری
مادر شوهر
مادر زن
هم مادرزن هم مادرشوهر
عالی بود

مادر زن
مادر زن یا مادر شوهر

مادر شوهر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس