moulding

/ˈmoʊldɪŋ//ˈməʊldɪŋ/

(انگلیس) رجوع شود به: molding، گچبری، قالب ریزی، ریخته گری

جمله های نمونه

1. She stood there, the wind moulding the dress around her.
[ترجمه گوگل]او همانجا ایستاده بود و باد لباس را دور او قالب می کرد
[ترجمه ترگمان]او آنجا ایستاده بود، باد لباس اطراف او را فراگرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The moulding was hard and marked him for life.
[ترجمه گوگل]قالب گیری سخت بود و او را برای زندگی مشخص کرد
[ترجمه ترگمان]زندگی سخت بود و او را برای زندگی علامت گذاری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Right: This strong style was created by moulding and separating strands of hair.
[ترجمه گوگل]راست: این سبک قوی با قالب گیری و جدا کردن تارهای مو ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]راست: این سبک قوی با قالب ریزی و جدا کردن رشته های مو ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. None the less, the past does exert its moulding influence upon us.
[ترجمه گوگل]با این حال، گذشته تأثیر شکل‌دهی خود را بر ما اعمال می‌کند
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، گذشته تاثیر moulding را بر ما اعمال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Brad Johnstone has a sound track record of moulding such players into a very useful outfit.
[ترجمه گوگل]برد جانستون سابقه خوبی در قالب سازی چنین بازیکنانی در یک لباس بسیار مفید دارد
[ترجمه ترگمان]برد جانستون جانستون سابقه ای طولانی در شکل دادن این بازیکنان به یک سازمان بسیار مفید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To use yet another metaphor, moulding of form can be thought of as metalworking; patterning like painting.
[ترجمه گوگل]برای استفاده از استعاره ای دیگر، قالب گیری فرم را می توان به عنوان فلزکاری در نظر گرفت الگوبرداری مانند نقاشی
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک استعاره دیگر، شکل دادن قالب می تواند به عنوان فلز کاری فلز در نظر گرفته شود؛ الگوسازی مانند نقاشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They play a large part in moulding the musical tastes of all members of society, including those who go to church.
[ترجمه گوگل]آنها نقش زیادی در شکل دادن به ذائقه موسیقی همه اعضای جامعه، از جمله کسانی که به کلیسا می روند، ایفا می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نقش بزرگی در قالب گیری مزه موسیقی تمامی اعضای جامعه، از جمله آن هایی که به کلیسا می روند، بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Matching moulding I want to get some more moulding to match that in my hallway.
[ترجمه گوگل]قالب‌گیری منطبق من می‌خواهم قالب‌گیری بیشتری برای مطابقت با آن در راهروم تهیه کنم
[ترجمه ترگمان]برای این که به این شکل در هال نگاه کنم، باید از این نوع روحی بیشتری دست پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Johnny Marr set about moulding a band around the songwriting.
[ترجمه گوگل]جانی مار تصمیم گرفت گروهی را برای آهنگسازی تشکیل دهد
[ترجمه ترگمان]جانی مار در حدود moulding یک گروه را در the قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the moulding of my clay did you take pleasure, or chuckle with divine delight at every quirk of personality?
[ترجمه گوگل]آیا در قالب‌گیری گل من لذت بردی یا از هر خصلت شخصیتی با لذت الهی می‌خندی؟
[ترجمه ترگمان]در اثر جان دادن گل رس من شما لذت می برید، یا با لذت آسمانی از همه quirk؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He hit the deck, moulding himself into the shadow as a matter of conditioned reflex.
[ترجمه گوگل]او به عرشه برخورد کرد و خود را به عنوان یک رفلکس شرطی در سایه قرار داد
[ترجمه ترگمان]او به عرشه ضربه زد و خود را به سایه یک واکنش منظم تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet Ashton found ways of so moulding classical dance that the ladies even danced sur les pointes in so Edwardian a setting.
[ترجمه گوگل]با این حال، اشتون راه‌هایی برای شکل دادن به رقص کلاسیک پیدا کرد که خانم‌ها حتی در فضایی چنان ادواردایی سور لس پونتس می‌رقصیدند
[ترجمه ترگمان]با وجود این اشتون راه هایی برای این رقص کلاسیک را پیدا کرد که بانوان حتی در چنین وضعیتی با هم می رقصیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All these constituents needed fusing and moulding into a unity in his mind.
[ترجمه گوگل]همه این اجزای تشکیل دهنده نیاز به آمیختگی و شکل دادن به یک وحدت در ذهن او داشتند
[ترجمه ترگمان]همه این اجزا نیاز به تلفیق و قالب ریزی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Usually, layer and vertical crack are caused by moulding, and horizontal and reticulate crack are caused by sintering .
[ترجمه گوگل]معمولاً ترک لایه ای و عمودی در اثر قالب گیری و ترک افقی و مشبک در اثر تف جوشی ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]معمولا، لایه و ترک عمودی با moulding ایجاد می شوند و ترک افقی و افقی توسط sintering ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Intrinsic pressure horizontal vibration moulding is a novel technology for production of carbon electrode.
[ترجمه گوگل]قالب گیری ارتعاشی افقی فشار ذاتی یک فناوری جدید برای تولید الکترود کربن است
[ترجمه ترگمان]فشار ذاتی فشار افقی، یک تکنولوژی جدید برای تولید الکترود کربن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[پلیمر] قالبگیری

انگلیسی به انگلیسی

• process of forming something in a mold; that which has been molded; patterned edging, strip of material that is used as trim (also molding)

پیشنهاد کاربران

moulding ( مهندسی مواد و متالورژی )
واژه مصوب: قالب‏گیری
تعریف: ساختن قالب از مواد ماسه‏ای همراه با چسب و افزودنی که عموماًً ازطریق کوبیدن یا با حرارت یا واکنش های شیمیایی استحکام می‏یابد
غالب کردن ' جا زدن
ریخته گری
قالب بخشی، قالب دهی
قالب زَنی ، قالب گذاری ، در قالب گذاری

بپرس