mover

/ˈmuːvər//ˈmuːvə/

معنی: پیشنهاد کننده، انگیزه، تکان دهنده، پیشنهاد دهنده
معانی دیگر: (شخص یا چیز) در حرکت، متحرک، جنبا، جنبنده، حرکت کننده

جمله های نمونه

1. He was a prime mover in the bid to get better pay for West Indian cricketers.
[ترجمه گوگل]او یک محرک اصلی در تلاش برای دریافت دستمزد بهتر برای کریکت‌بازان غرب هند بود
[ترجمه ترگمان]او یک محرک اصلی در تلاش برای پرداخت بهتر برای کریکت بازان هند غربی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was the prime mover behind the coup.
[ترجمه گوگل]او عامل اصلی کودتا بود
[ترجمه ترگمان]او محرک اصلی در پس کودتا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. With Germany, France has been the prime mover behind closer European integration.
[ترجمه گوگل]با آلمان، فرانسه محرک اصلی ادغام نزدیکتر اروپا بوده است
[ترجمه ترگمان]در آلمان، فرانسه محرک اصلی در پس پیوستن به اتحادیه اروپا بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A deer is a fast mover.
[ترجمه گوگل]آهو حرکت سریعی دارد
[ترجمه ترگمان]یک گوزن یک محرک سریع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With Germany, France has been the prime mover in closer European integration.
[ترجمه گوگل]با آلمان، فرانسه محرک اصلی در ادغام نزدیکتر اروپا بوده است
[ترجمه ترگمان]با آلمان، فرانسه محرک اصلی در یکپارچگی نزدیک تر اروپا بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a prime mover in developing a new style of customer-friendly bookshops in the UK.
[ترجمه گوگل]او یک محرک اصلی در توسعه سبک جدیدی از کتابفروشی های مشتری پسند در بریتانیا بود
[ترجمه ترگمان]او یک محرک اصلی در توسعه سبک جدید of های دوستانه با مشتری در بریتانیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was the prime mover in the revolt against the government.
[ترجمه گوگل]او محرک اصلی شورش علیه دولت بود
[ترجمه ترگمان]او اولین پیشگامی در شورش علیه دولت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The role of the state as a prime mover in planning social change has been under attack.
[ترجمه گوگل]نقش دولت به عنوان محرک اصلی در برنامه ریزی تغییرات اجتماعی مورد حمله قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]نقش دولت به عنوان یک محرک اصلی در برنامه ریزی تغییرات اجتماعی تحت حمله بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was a prime mover of social change in the nineteenth century.
[ترجمه گوگل]او محرک اصلی تغییرات اجتماعی در قرن نوزدهم بود
[ترجمه ترگمان]او محرک اصلی تغییرات اجتماعی در قرن نوزدهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The prime mover of all generation is said to be the goddess Necessity, who occupies the centre of the universe.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که محرک اصلی همه نسل ها الهه ضرورت است که مرکز جهان را اشغال می کند
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که محرک اصلی همه نسل ها، ضرورت الهه بوده، که مرکز جهان را اشغال کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With the first mover advantage conferred by this partnership, we expect to take the lion's share of that new business.
[ترجمه گوگل]با اولین مزیت محرک اعطا شده توسط این مشارکت، ما انتظار داریم که سهم شیر را از آن کسب و کار جدید بگیریم
[ترجمه ترگمان]با اولین پیشنهاد دهنده که توسط این مشارکت اعطا می شود، ما انتظار داریم که سهم شیر را از آن کسب وکار جدید بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Spike couldn't rant against the Prime Mover.
[ترجمه گوگل]اسپایک نمی توانست علیه Prime Mover ناراضی باشد
[ترجمه ترگمان]اسپایک نمی توانست علیه نخست وزیر rant کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If she believed in the Prime Mover she would be praying.
[ترجمه گوگل]اگر او به Prime Mover اعتقاد داشت، دعا می کرد
[ترجمه ترگمان]اگر به نخست وزیر معتقد بود دعا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Saturn is the slowest mover of all the planets.
[ترجمه ترجمه شما] حرکت زحل از دیگر سیارات کندتر است
|
[ترجمه گوگل]زحل کندترین حرکت سیارات است
[ترجمه ترگمان]زحل کندترین محرک در تمام سیارات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشنهاد کننده (اسم)
bidder, proposer, mover

انگیزه (اسم)
cause, motive, stimulant, stimulus, goad, motivation, mover, inducement, incentive, impetus, incitation, propellant, propellent

تکان دهنده (اسم)
mover, shaker

پیشنهاد دهنده (اسم)
mover

انگلیسی به انگلیسی

• one who moves furniture to new house; person that makes official requests or proposals (as in politics); that which moves or motivates

پیشنهاد کاربران

1 -
( UK remover )
someone who helps people move their possessions to a different place to live or work/ a person or a company whose business is to move furniture and other possessions to a different place
...
[مشاهده متن کامل]

کسی که به مردم کمک می کند وسایل خود را به مکان دیگری برای زندگی یا کار منتقل کنند، باربر
شخص یا شرکتی که تجارتش انتقال اثاثیه و سایر دارایی ها به مکان دیگری است
We hired a reputable mover to transport our belongings from our old house to our new one.
2 -
a product that sells very well
محصولی که فروش بسیار خوبی دارد
These skirts have been one of our best movers this spring.
3 -
a person who formally makes a suggestion during a formal meeting or discussion
شخصی که به طور رسمی در یک جلسه یا بحث رسمی پیشنهاد می دهد

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mover
عاملان اسلاب کشی
حمال
باربر
کارگری که اثاثیه منزل را در اسباب کشی جابجا می کند.
صاحب نظر
صاحب رای
- محرک
- انگیزه
( به عنوان شغل ) کارگر باربری، شخصی که اسباب و وسایل رو جابجا میکنه
جنبنده ( هرچیزی که به هر طریقی حرکت میکنه )
دوستانی که گفتین mover معنی چمن زن میده این کلمه رو با mower اشتباه گرفتین
عابر
Mover advantage
مزیت پیش برنده
پیش برنده
MAINLY AMERICAN a person or company whose job is to move people’s furniture and possessions from one house or flat to another
باربر، کسی که وسایل و مبلمان کسی را از جایی به جایی منتقل می کند.
As they tried to lift the bulky piano, the movers went whirling across the living room.
A machine us to cut the grass
ماشین چمن زنی
باربر
:mover and shaker
فردی که در حوزه ای صاحب رای و نظر است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس