muffled

/ˈməfl̩d//ˈmʌfl̩d/

پیچیده، کر شده، دستکش پوش

جمله های نمونه

1. dark, heavy curtains muffled the windows
پرده های تیره رنگ و سنگین پنجره ها را پوشانده بود.

2. the weather was cold and we were all muffled up in scarves
هوا سرد بود و ما همه شال گردن پیچیده بودیم.

3. The sound of the bell was muffled by the curtains.
[ترجمه جواد] صدای زنگ بوسیله پرده ها گرفته شد
|
[ترجمه گوگل]صدای زنگ توسط پرده ها خفه شد
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ در کنار پرده خفه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a muffled explosion somewhere on their right.
[ترجمه گوگل]یک انفجار خفه در جایی در سمت راست آنها بود
[ترجمه ترگمان]در سمت راست، صدای انفجار خفه ای به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The falling snow muffled the sound of our footsteps.
[ترجمه گوگل]بارش برف صدای قدم هایمان را خفه کرد
[ترجمه ترگمان]برف در حال سقوط، صدای قدم های ما را خفه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Every sound was muffled, every noise changed to something soft and musical. No more tramping hoofs, no more rattling wheels! Only the chiming of the sleigh-bells, beating as swift and merrily as the hearts of children.
[ترجمه گوگل]هر صدا خفه می شد، هر صدا به چیزی نرم و موزیکال تبدیل می شد دیگر خبری از سم‌های ولگرد، چرخ‌های جغجغه‌ای نیست! فقط صدای زنگ های سورتمه که مثل قلب بچه ها تند و شاد می تپد
[ترجمه ترگمان]هر صدایی خفه می شد، هر صدایی به چیزی لطیف و آهنگین تغییر می کرد دیگر صدای پایی به گوش نمی رسید، صدای تق تق چرخ ها دیگر به گوش نمی رسید تنها زنگ زنگوله سورتمه که همچون قلب بچه ها چابک و شادمانه می تپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her voice was muffled by the pillow in which she had hidden her face.
[ترجمه گوگل]صدایش با بالشی که صورتش را در آن پنهان کرده بود، خفه شد
[ترجمه ترگمان]صدایش از بالش خفه شده بود و صورتش را پنهان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She muffled herself up well.
[ترجمه گوگل]خودش را خوب خفه کرد
[ترجمه ترگمان]او خودش را خوب خفه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was the muffled sound of organ practice coming from the chapel.
[ترجمه گوگل]صدای خفه تمرین ارگ از کلیسا می آمد
[ترجمه ترگمان]صدای خفه ای به گوش رسید که از نمازخانه بیرون می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She muffled her throat with a scarf.
[ترجمه گوگل]گلویش را با روسری خفه کرد
[ترجمه ترگمان]گلویش را با روسری خفه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I could hear muffled voices next door but couldn't make out any words.
[ترجمه گوگل]صداهای خفه‌ای همسایه را می‌شنیدم اما نمی‌توانستم هیچ کلمه‌ای را تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان]می توانستم صداهای خفه ای را از در بعدی بشنوم، اما نمی توانستم کلمات را ادا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She heard him let out a pitiful, muffled groan.
[ترجمه گوگل]او شنید که او ناله ای رقت انگیز و خفه کرد
[ترجمه ترگمان]صدای ناله او را شنید که ناله ضعیفی از گلویش خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She muffled the child up in a blanket.
[ترجمه گوگل]او کودک را در پتو خفه کرد
[ترجمه ترگمان]او بچه را با یک پتو خفه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He walked out into the snow, heavily muffled in a thick scarf and warm overcoat.
[ترجمه گوگل]او در حالی که روسری ضخیم و پالتوی گرم به تن داشت، به داخل برف رفت
[ترجمه ترگمان]او به داخل برف ها رفت و با شال گردن کلفت و پالتو گرم خفه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (of sound) silenced, diminished by the presence of insulating material; wrapped in a cloak, covered
a muffled sound is quiet, dull, or difficult to hear.
if you are muffled or muffled up, you are wearing thick, warm clothes which hide most of your body or face.
see also muffle.

پیشنهاد کاربران

ناواضح
مثلا muffled scream میشه جیغ ناواضح
تعریف دیک برای MUFFLE :
verb
[ obj]
1 : to make ( a sound ) quieter
◀️They tried to muffle the noise.
: to decrease the noise made by ( something )
◀️muffle [=suppress] a cough
◀️I could hear their muffled voices from the next room.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a muffled cough
2 chiefly Brit : to wrap or cover ( someone or something ) in clothing or cloth for warmth or protection
◀️She was muffled ( up ) in a huge overcoat
MUFFLED SQUEALING : ناله ی گرفته، عرعر گرفته و خفیف

خفه . گرفته
صدای ناواضح
ناواضح ( در مورد صدا )
[ صدا ] آرام/ خفیف/ ضعیف/ خفه/ فرو خورده

بپرس