mulct

/mʌlkt//mʌlkt/

معنی: غرامت، لکه، تاوان، جریمه، جریمه کردن
معانی دیگر: تاوان گرفتن، نقره داغ کردن، عیب

جمله های نمونه

1. They mulcted Mr White of £300.
[ترجمه گوگل]آنها آقای وایت 300 پوندی را از بین بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها آقای وایت ۳۰۰ پوندی را به یغما بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was mulcted $50 for violating traffic regulations.
[ترجمه گوگل]او به دلیل نقض قوانین راهنمایی و رانندگی 50 دلار محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او ۵۰ دلار به خاطر نقض مقررات ترافیکی برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The mulct for overdue book is an embodiment of democracy in the occidental libraries. It also has been established for a long time in China.
[ترجمه گوگل]انبوه کتاب های عقب افتاده تجسمی از دموکراسی در کتابخانه های غرب است همچنین برای مدت طولانی در چین تاسیس شده است
[ترجمه ترگمان]طرفی که به تعویق افتاده است، تجسمی از دموکراسی در کتابخانه های occidental می باشد این کشور همچنین برای مدتی طولانی در چین تاسیس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The execution of the mulct for overdue book is according to the rules of Ministry of Education in China.
[ترجمه گوگل]اجرای مالکت برای کتاب عقب افتاده طبق قوانین وزارت آموزش و پرورش چین است
[ترجمه ترگمان]با توجه به قواعد وزارت آموزش و پرورش در چین، اجرای این کتاب که به تعویق افتاده است می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The under age drinker's parents will be notified of the mulct.
[ترجمه گوگل]والدین افراد زیر سن الکل از این عذاب مطلع خواهند شد
[ترجمه ترگمان]در این دوره از طبقه ای که قرار است از طرف والدین به این سو و آن سو استفاده شود، مورد توجه قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غرامت (اسم)
fine, torment, anguish, compensation, restitution, recompense, reparation, dues, indemnification, mulct, compunction

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

تاوان (اسم)
indemnity, fine, requital, compensation, reparation, mulct, penalty

جریمه (اسم)
forfeiture, fine, surcharge, mulct, sconce, penalty, forfeit

جریمه کردن (فعل)
fine, penalize, assess, mulct, sconce

تخصصی

[حقوق] جریمه کردن، تنبیه کردن، جریمه (نقدی)

انگلیسی به انگلیسی

• fine, punishment
fine or punish; extort through dishonest means, cheat, blackmail, defraud (especially of money)

پیشنهاد کاربران

بپرس