muscular

/ˈməskjələr//ˈmʌskjʊlə/

معنی: پرعضله، عضلانی
معانی دیگر: وابسته به عضله، مازی، مازه ای، ماهیچه ای، زورمند، قوی، نیرومند

جمله های نمونه

1. muscular distrophy
پلاسیدگی عضلات،دش رویش ماهیچه ها،دش ماهیچگی

2. muscular pain
درد ماهیچه

3. a muscular physique
هیکل عضلانی

4. painful muscular spasms
گرفتگی های عضلانی دردناک

5. mohsen was a tall, muscular man
محسن مردی بلند قامت و عضلانی بود.

6. He was wearing shorts which showed his long, muscular, hairy legs.
[ترجمه Rojina] او شلوارک پوشیده بود که پاهای کشیده، عضلانی و پشمالوی خود را نشان دهد
|
[ترجمه گوگل]شلوارک پوشیده بود که پاهای بلند، عضلانی و پرمویش را نشان می داد
[ترجمه ترگمان]شلوارک پوشیده بود که پاهای دراز و پشمالوی خود را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A muscular spasm in the coronary artery can cause a heart attack.
[ترجمه گوگل]اسپاسم عضلانی در شریان کرونر می تواند باعث حمله قلبی شود
[ترجمه ترگمان]یه گرفتگی عضلانی در عروق کرونر میتونه باعث حمله قلبی بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a general rule, all muscular effort is enhanced by breathing in as the effort is made.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده کلی، تمام تلاش عضلانی با تنفس در هنگام تلاش افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قاعده کلی، تمام تلاش ماهیچه ای با نفس کشیدن در حین انجام این تلاش افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His picture was superimposed on a muscular body.
[ترجمه گوگل]عکس او بر روی بدنی عضلانی قرار گرفته بود
[ترجمه ترگمان]تصویر او روی یک بدن عضلانی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The player is tall and muscular.
[ترجمه گوگل]بازیکن قد بلند و عضلانی است
[ترجمه ترگمان]بازیکن بلند و عضلانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was slim and muscular and full-breasted.
[ترجمه گوگل]او لاغر و عضلانی و پر سینه بود
[ترجمه ترگمان]او لاغر و عضلانی بود و سینه کامل داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is a muscular young man.
[ترجمه گوگل]او یک جوان عضلانی است
[ترجمه ترگمان]جوان عضلانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Muscular aches and pains can be soothed by a relaxing massage.
[ترجمه گوگل]دردهای عضلانی را می توان با یک ماساژ آرامش بخش تسکین داد
[ترجمه ترگمان]درد و درد ماهیچه ای می تواند با ماساژ تسکین دهنده تسکین پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had a compact and muscular body.
[ترجمه گوگل]او بدنی فشرده و عضلانی داشت
[ترجمه ترگمان]بدن عضلانی و محکمی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had a muscular strain.
[ترجمه گوگل]فشار عضلانی داشت
[ترجمه ترگمان]او فشاری عضلانی به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرعضله (صفت)
athletic, bouncing, brawny, muscular

عضلانی (صفت)
muscular

تخصصی

[صنایع غذایی] عضلانی

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to the muscles; influenced by the muscles; muscled, muscle-bound; strong; brawny
muscular means involving or affecting your muscles.
a muscular person has strong, firm muscles.

پیشنهاد کاربران

muscly
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : muscle
✅️ اسم ( noun ) : muscle / muscularity
✅️ صفت ( adjective ) : muscular / muscled
✅️ قید ( adverb ) : muscularly
هم میشه ماهیچه ای
هم میشه قوی، قدرتمند
عضله عربی است
ماهیچه فارسی است
از نظر جاافتادگی هر دو به یک اندازه جا افتاده اند
سعی کنید حتما از ماهیچه ی فارسی استفاده کنید
اگر مفید بود لطفا لایک کنید ❤️🙏🏻
شدید
بژکول.
بژکولیدن = قوی هیکل شدن.
شخصِ عضله ای
عضلانی
To be well - built =to be muscular
that football player is tall and muscular
آن فوتبالیست قد بلند و عضلانی است
🎁🎁
ماهیچه ای ، عضلانی
very strong with large muscles عضلانی
ماهیچه ای
تنومند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس