nominal

/ˈnɑːmənl̩//ˈnɒmɪnl̩/

معنی: صوری، جزئی، کم قیمت، اسمی
معانی دیگر: وابسته به یا مشتمل بر نام یا نام گذاری، نامی، نامانه، اسما (نه واقعا)، ظاهری، سطحی، ناچیز، اندک، کم، (دستور زبان) وابسته به اسم، اسمواره، نامواره، سازه ی اسمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: in name alone.
مترادف: titular
متضاد: actual, real
مشابه: ostensible, putative, so-called, theoretical, token

- The former colony was given nominal independence but had no real government of its own.
[ترجمه کوثر طاهریان] به مستعمره سابق استقلال ظاهری داده شده بود اما دولت واقعی خودش را نداشت
|
[ترجمه گوگل] به مستعمره سابق استقلال اسمی داده شد اما هیچ دولت واقعی از خود نداشت
[ترجمه ترگمان] این مستعمره سابق استقلال اسمی داشت، اما هیچ دولت واقعی از خود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's a nominal member of the church.
[ترجمه گوگل] او یکی از اعضای اسمی کلیسا است
[ترجمه ترگمان] عضو nominal کلیسا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As nominal governor of the state, she had no real power.
[ترجمه گوگل] او به عنوان فرماندار اسمی ایالت، هیچ قدرت واقعی نداشت
[ترجمه ترگمان] به عنوان فرماندار رسمی ایالت، اون قدرت واقعی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: small or unimportant.
مترادف: insignificant, slight, small, token, trifling
متضاد: considerable
مشابه: inconsequential, minor, moderate, modest, negligible, paltry

- Membership requires only a nominal contribution.
[ترجمه زهرا رحمانی] عضویت تنها به مشارکت جزیی نیاز دارد.
|
[ترجمه گوگل] عضویت فقط به یک سهم اسمی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] عضویت تنها نیازمند مشارکت نامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of, denoting, like, having, or providing a name.
مشابه: titular

(4) تعریف: in grammar, of or involving nouns or noun phrases.

جمله های نمونه

1. nominal lists of priests
فهرست نام کشیشان

2. a nominal christian
مسیحی اسمی

3. a nominal fee
مبلغ ناچیز

4. a nominal leader
رهبر ظاهری

5. the intrinsic value of a gold coin is usually less than its nominal value
ارزش واقعی یک سکه ی طلا (ارزش فلز آن) معمولا از ارزش اسمی آن کمتر است.

6. She is only the nominal chairman: the real work is done by somebody else.
[ترجمه گوگل]او فقط رئیس اسمی است: کار واقعی توسط شخص دیگری انجام می شود
[ترجمه ترگمان]او تنها رئیس اسمی است: کار واقعی توسط شخص دیگری انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The shares were sold for well below their nominal value.
[ترجمه گوگل]سهام به قیمتی بسیار کمتر از ارزش اسمی فروخته شد
[ترجمه ترگمان]سهام به خوبی به ارزش اسمی خود فروخته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A nominal charge is made for use of the tennis courts.
[ترجمه زهرا رحمانی] یک هزینه ی جزیی برای استفاده از زمین های تنیس گرفته می شود.
|
[ترجمه گوگل]برای استفاده از زمین های تنیس هزینه اسمی در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]هزینه اسمی برای استفاده از زمین های تنیس صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's the nominal head of our college - the real work is done by her deputy.
[ترجمه گوگل]او رئیس اسمی کالج ما است - کار واقعی توسط معاون او انجام می شود
[ترجمه ترگمان]او رئیس اسمی کالج ما است - کار واقعی توسط معاون او انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We had to pay a nominal fee to join the club.
[ترجمه گوگل]برای عضویت در باشگاه باید مبلغی اسمی می پرداختیم
[ترجمه ترگمان]ما باید یه هزینه معمولی برای ملحق شدن به کلوپ داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We make a nominal charge for use of the tennis courts.
[ترجمه گوگل]ما برای استفاده از زمین های تنیس هزینه اسمی دریافت می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما مسئول استفاده از زمین های تنیس هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The charge of the box lunch was nominal.
[ترجمه گوگل]شارژ ناهار جعبه اسمی بود
[ترجمه ترگمان]بار ناهار باکس اسمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This service is available at a nominal charge.
[ترجمه گوگل]این سرویس با هزینه اسمی در دسترس است
[ترجمه ترگمان]این سرویس در یک شارژ اسمی موجود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We only pay a nominal rent.
[ترجمه گوگل]ما فقط اجاره اسمی می پردازیم
[ترجمه ترگمان]ما فقط یه اجاره ظاهری میدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She charged only a nominal fee for her work.
[ترجمه گوگل]او فقط یک هزینه اسمی برای کارش دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او فقط برای کار خود یک هزینه اسمی مطالبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صوری (صفت)
exterior, formal, simulated, superficial, ostensible, nominal, simulative, factitious, factitive

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

کم قیمت (صفت)
light, nominal

اسمی (صفت)
nominal, onomastic, substantival

تخصصی

[عمران و معماری] اسمی
[برق و الکترونیک] نامی، اسمی
[زمین شناسی] اسمی،لفظی
[حقوق] اسمی، صوری، سمبولیک
[ریاضیات] اسمی، صوری
[آمار] اسمی

انگلیسی به انگلیسی

• relating to or being a name; relating to or being a noun (grammar); very small; token; in name only, so-called
you use nominal to describe a position or characteristic which someone or something is supposed to have but which it does not have in reality.
a nominal price or sum of money is very small in comparison with the real cost or value of the thing you are buying or selling.

پیشنهاد کاربران

nominal 2 ( n ) =very small and much less than the normal cost or change, e. g. We only pay a nominal rent. There is a nominal charge for use of the tennis courts.
nominal
nominal 1 ( adj ) ( nɑmənl ) =being sth in name only, and not in reality, e. g. the nominal leader of the party. nominally ( adv )
nominal
"Emma by Jane Austen "
Even before Miss Taylor had ceased to hold the nominal office.
حتی قبل از این نیز خانم تایلر از این شغل سطحی استعفا داده بود.
ناچیز:
we make a nominal charge
cambridge 5
Nominal Account=حسابهای موقت
در صورتی که Moderate در معنای "مقدار" به کار برود، می تواند هم معنی nominal باشد.
( Moderate ( adj ) = Nominal ( adj
در این صورت هردو جزئی و ناچیز معنا می دهند.
Nominal معنای متوسط و معمولی و. . . نمی دهد.
نمایه ای
خفیف
● جزیی، ناچیز ( مبلغ )
● صوری
● غیرواقعی
● نامی ، اسمی
nominal ( adj ) =خفیف، جزئی، ناچیز، اندک، اسمی، صوری، سمبولیک، سطحی، ظاهری، غیر واقعی، نمادین، لقبی، عنوانی، تشریفاتی
مترادف ها : slight، Moderate، minute
Definition = در نام یا فکر اما نه در واقعیت یا نه به عنوان واقعیت همه چیز/مقدار کم پول در مقایسه با قیمت یا ارزش مورد انتظار بسیار ناچیز/مربوط به یک اسم/بسیار کم یا کوچکتر از مقدار معمول/مورد استفاده برای توصیف چیزی است که گفته می شود یک چیز خاص است ، اما در واقع آن چیز نیست/مبلغ صوری یا نمادین مربوط به قیمتها یا نرخهایی است که در زمان حال صحیح هستند اما تأثیر تورم را نشان نمی دهند/
...
[مشاهده متن کامل]

a nominal sum/charge = مبلغ / هزینه ناچیز ( جزئی )
examples:
1 - She's the nominal head of our college - the real work is done by her deputy.
او رئیس اسمی ( سمبولیک ) کالج ما است - کار واقعی توسط معاون او انجام می شود.
2 - For a nominal fee, they will deliver orders to customers' homes.
با پرداخت هزینه ناچیزی ( جزئی ) ، آنها سفارشات را به خانه های مشتریان تحویل می دهند.
3 - There is a nominal fee for the workshop.
برای کارگاه هزینه جزئی در نظر گرفته شده است.
4 - The hotel developers will lease the land for a nominal fee .
توسعه دهندگان هتل زمین را با پرداخت هزینه ناچیز اجاره می کنند.
5 - We pay our volunteers a nominal amount.
ما مبلغی جزئی به داوطلبان خود پرداخت می کنیم.
6 - The costs incurred to activate the new service would be nominal.
هزینه های انجام شده برای فعال سازی سرویس جدید ناچیز خواهد بود.
7 - Although he has retired, the company is still under his nominal control.
اگرچه او بازنشسته شده است ، این شرکت هنوز تحت کنترل اسمی ( نمادین ) او است.
8 - He regarded this responsibility as purely nominal.
وی این مسئولیت را کاملاً نمادین می دانست.
9 - Merchandise imports have expanded significantly faster than world trade in both real and nominal dollar values.
واردات کالا هم از نظر ارزش واقعی و هم نمادین ( صوری ) دلار به طرز چشمگیری سریعتر از تجارت جهانی افزایش یافته است.

( درمورد پول ) بسیار ناچیز و کمتر از حد معمول
در روش تحقیق کسایی که به زبان انگلیسی میخونن
دو طبقه بندی برای متغییر ها وجود دارد
۱ - ( کیفی ) categorical
2 - ( کمی ) numerical
خود کیفی به متغیرهای nominal و ordinal تقسیم میشه
و کمی به coutinuous وdiscrete
...
[مشاهده متن کامل]

متغییر nominal مثل جنسیت ( مرد و زن ) مثل مکان ( ایران ، امریکا و . . . ) که نمیتوان تقسیم کیفیت کنید ( خوب ، بسیار خوب ، عالی ، بسیار عالی و. . ) مثل ordinal .

ساخت واژه ( در زبانشناسی )
اسمی: nominal income = not real
صوری: nominal leader = official
جزئی: nominal fee = little
کم قیمت
نمایی ، نمادی ، نمادینه، نمایشی ، نِمودی
صوری
متوسط، متعادل، معمولی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس