nail down


با میخ محکم کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to specify or settle.
مترادف: pin down, settle, specify
مشابه: fix, hammer, resolve

- Let's nail down the terms of the agreement.
[ترجمه تورج] بیایید موارد توافق را قطعی کنیم
|
[ترجمه گوگل] بیایید شرایط توافق را مشخص کنیم
[ترجمه ترگمان] اجازه دهید مفاد توافقنامه را به دقت مورد بررسی قرار دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It would be useful if you could nail down the source of this tension.
[ترجمه تورج] اگر بتوانید منبع این تنش را بصورت قطعی تعیین کنید ، مفید خواهد بود
|
[ترجمه گوگل]اگر بتوانید منبع این تنش را بیابید مفید خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر بتوانید منبع این تنش را پایین بیاورید مفید خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Will you nail down that loose board in the floor?
[ترجمه گوگل]آیا آن تخته شل را روی زمین میخکوب می کنی؟
[ترجمه ترگمان]میشه اون تخته شل رو زمین بزنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We haven't been able to nail down the cause of the fire yet.
[ترجمه گوگل]هنوز نتوانسته ایم علت آتش سوزی را مشخص کنیم
[ترجمه ترگمان]هنوز نتونستیم علت آتش سوزی رو بفهمیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Two days isn't enough time to nail down the details of an agreement.
[ترجمه گوگل]دو روز زمان کافی برای مشخص کردن جزئیات توافق نیست
[ترجمه ترگمان]دو روز کافی نیست تا جزئیات یک توافق را ذکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All the parties seem anxious to nail down a ceasefire.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که همه طرف ها مشتاق به پایان رساندن آتش بس هستند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تمام احزاب نگران هستند تا آتش بس را مسدود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I mentioned him to nail down his promise.
[ترجمه گوگل]من به او اشاره کردم تا به قولش عمل کنم
[ترجمه ترگمان]من بهش گفتم که به قولش عمل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Any attempt to nail down individuals with the aid of rules and collective values seems doomed to vague and complex generalities.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هر تلاشی برای سرکوب افراد با کمک قوانین و ارزش های جمعی محکوم به کلیات مبهم و پیچیده است
[ترجمه ترگمان]هر گونه تلاش برای مسدود کردن افراد با کمک قوانین و ارزش های جمعی به نظر می رسد که به کلیات مبهم و پیچیده محکوم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To nail down the clientage, Party B must submit the consignation ticket with cachet on it to party A. and then party A will issue a corresponding freight sub-ticket to party B.
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن مشتری، طرف B باید بلیت مرسوله را به همراه ذخیره روی آن به طرف A ارسال کند سپس طرف A یک بلیط فرعی حمل و نقل مربوطه را برای طرف B صادر می کند
[ترجمه ترگمان]برای کوبیدن the، حزب B باید بلیط consignation با نامه های سربه مهر \" به حزب A ارسال کند و سپس گروه A یک sub باربری متناظر را به گروه ب صادر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You should nail down the agreement in October.
[ترجمه گوگل]باید در ماه اکتبر این توافق را قطعی کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید در ماه اکتبر به توافق برسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Signing the contract will nail down their agreement.
[ترجمه گوگل]امضای قرارداد توافق آنها را خنثی می کند
[ترجمه ترگمان]امضای قرارداد، امضای آن ها را یادداشت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Why is it considered necessary to nail down the lid of a coffin?
[ترجمه گوگل]چرا میخ زدن درب تابوت ضروری است؟
[ترجمه ترگمان]چرا باید سرپوش تابوت را میخکوب کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I must buy a hammer with which to nail down the box.
[ترجمه گوگل]من باید یک چکش بخرم که با آن جعبه را بکوبم
[ترجمه ترگمان]باید یک چکش بخرم که آن را میخ کوب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Call Edward to nail down a time and place for everyone to get together.
[ترجمه گوگل]با ادوارد تماس بگیرید تا زمان و مکانی را مشخص کنید تا همه دور هم جمع شوند
[ترجمه ترگمان]به ادوارد زنگ بزن که زمان و مکان رو برای همه جمع کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It took the negotiators ten hours to nail down a deal.
[ترجمه گوگل]ده ساعت طول کشید تا مذاکره کنندگان به یک توافق دست یابند
[ترجمه ترگمان]این کار برای مذاکره کنندگان ده ساعت طول کشید تا معامله را به دقت انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• complete, close, make a final summary

پیشنهاد کاربران

میخکوب کردن کسی یا عده ای به وسیله مهارت خود در کار یا هنری ( اصطلاحاً تحت تاثیر قرار دادن )
تحت فشار قرار دادن - مجبور کردن
چهار میخ کردن
میخکوب کردن
تکلیف چیزی را یکسره کردن
تکلیفِ چیزی را روشن کردن
قطعیت بخشیدن به
تثبیت کردنِ چیزی
قطعی کردن
معنی تحت الفظیش میشه
To Stick sth in place
چسباندن یا محکم کردن
ولی یه معنی idiomatic داره که میشه
To identify clearly
یعنی یه چیزی ( دلیل یا جواب یه سوال یا. . . ) رو به وضوح تشخیص بدی
نهایی کردن قرارداد
به تثبیت نهایی رساندن
تحکیم کردن
به توافق رسیدن ( بعد از بحث های متعدد ) ، با میخ محکم کردن
برملا کردن، کشف کردن، فهمیدن
یافتن پاسخ دقیق
یافتن و مشخص کردن
محکم کردن، قطعی کردن، ( تعهد یا ضمانتی را قطعیت بخشیدن )
Let's nail down the terms of the agreement
بیا تا مفاد توافقنامه را قطعی کنیم/ محکم کنیم.
تعیین کردن، رسیدگی کردن، تکمیل کردن، به سرانجام رساندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس