nearly

/ˈnɪrli//ˈnɪəli/

معنی: تقریبا، تاحدی، مستقیما
معانی دیگر: کمابیش، (قدیم) صمیمانه، از نزدیک، (قدیمی) با خست، با خسیس گری، با چشم تنگی، فریبا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: just about but not quite; almost.
مترادف: almost, just about, near, nigh, practically, well-nigh
متضاد: fully
مشابه: much, virtually

- We are nearly there.
[ترجمه میلاد جعفری] ما تقریباانجا رسیدیم
|
[ترجمه گوگل] ما تقریباً آنجا هستیم
[ترجمه ترگمان] تقریبا رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: approximately.
مترادف: about, approximately, more or less, nigh
متضاد: exactly
مشابه: close, in the neighborhood of

- nearly correct
[ترجمه گوگل] تقریبا درسته
[ترجمه ترگمان] درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. nearly orbicular in shape
از نظر شکل تقریبا مدور

2. not nearly
اصلا،بهیچ وجه

3. to be nearly related
قوم و خویشی نزدیک داشتن

4. excess of sorrow nearly drove him to suicide
زیادی غم نزدیک بود کارش را به خودکشی برساند.

5. he resuscitated a nearly drowned boy by artificial respiration
پسری را که تقریباخفه شده بود با تنفس مصنوعی از مرگ نجات داد.

6. his party polled nearly 14 million votes
حزب او تقریبا 14 میلیون رای آورد.

7. they cudgelled him nearly to death
با چوبدستی او را تا دم مرگ زدند.

8. some radio waves travel nearly at the speed of light
برخی امواج رادیویی با سرعت تقریبا برابر با سرعت نور حرکت می کنند.

9. his tour of duty is nearly up
ماموریت او تقریبا رو به پایان است.

10. the municipal pier jetties out nearly a kilometer into the lake
اسکله ی شهرداری تقریبا یک کیلو متر در دریاچه پیش می رود.

11. the wind was storming at nearly 60 miles an hour
باد با سرعت حدود 60 مایل در ساعت می وزید.

12. be careful with the scissors, you nearly jabbed my eye out!
مواظب قیچی باش،نزدیک بود چشمم را در بیاوری !

13. the construction of the bridge is nearly finished
ساختمان پل تقریبا تمام است.

14. I nearly suffocated when the pipe of my breathing apparatus came adrift.
[ترجمه گوگل]نزدیک بود که خفه شوم که لوله دستگاه تنفسم از بین رفت
[ترجمه ترگمان]نزدیک بود خفه شوم وقتی که لوله دستگاه تنفس مرا رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She had nearly got out of the bath and put on her clothes when the telephone rang.
[ترجمه گوگل]تقریباً از حمام بیرون آمده بود و لباس هایش را پوشیده بود که تلفن زنگ زد
[ترجمه ترگمان]نزدیک بود از حمام خارج شود و وقتی تلفن زنگ زد لباس هایش را پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It isn't nearly so easy as you think.
[ترجمه گوگل]تقریباً آنقدرها هم که فکر می کنید آسان نیست
[ترجمه ترگمان]اونقدرها هم که فکر می کنی اسون نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The list of endangered species includes nearly 600 fishes.
[ترجمه گوگل]لیست گونه های در معرض خطر شامل نزدیک به 600 ماهی است
[ترجمه ترگمان]تعداد گونه های در معرض خطر در معرض خطر تقریبا ۶۰۰ ماهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. After three scoops the jar was nearly empty.
[ترجمه گوگل]بعد از سه پیمانه شیشه تقریبا خالی بود
[ترجمه ترگمان]پس از سه جیب آن کوزه تقریبا خالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I nearly killed myself carrying that suitcase all the way here.
[ترجمه گوگل]نزدیک بود خودم را بکشم که آن چمدان را تا اینجا حمل می کردم
[ترجمه ترگمان]نزدیک بود خودم را بکشم که این چمدان را تا اینجا حمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The train stopped with a violent jerk, nearly tipping me out of my bunk.
[ترجمه گوگل]قطار با یک تند تند متوقف شد و نزدیک بود مرا از تختم بیرون بیاورد
[ترجمه ترگمان]قطار با حرکتی شدید متوقف شد و نزدیک بود مرا از تخت بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The investigation continued for nearly three years.
[ترجمه گوگل]تحقیقات نزدیک به سه سال ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. It took nearly two hours to get here.
[ترجمه گوگل]نزدیک به دو ساعت طول کشید تا به اینجا رسیدم
[ترجمه ترگمان]حدود دو ساعت طول کشید تا به اینجا برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The defensive team nearly equipoised the offensive team.
[ترجمه گوگل]تیم دفاعی تقریباً تیم هجومی را متعادل کرد
[ترجمه ترگمان]تیم دفاعی نزدیک بود تیم حمله را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقریبا (قید)
much, about, circa, near, nigh, almost, approximately, nearly, some, all but, well-nigh, sort of, thereabout

تاحدی (قید)
nearly, some, pretty, partly, kind of, somewhat

مستقیما (قید)
nearly, straight, square, instantly, directly, immediately, straightly, per se, first-hand, point-blankly

انگلیسی به انگلیسی

• almost, closely, all but
nearly means not completely or not exactly.
you use not nearly to emphasize that something is not the case. for example, if something is `not nearly big enough', it is much too small.

پیشنهاد کاربران

قریب به
مترادف با about
she nearly killed me
نزدیک بود منو بکشه
just about
The boat capsized and one person "nearly" drowned
قایق واژگون شد و یک نفر "نزدیک بود" غرق شود.
با فاصله کم، به زور، به زحمت
وقتی عدد مورد نظر 100 باشه 95 میشه nearly و 105 میشه more than
almost , near = تقریبا
نزدیک به، در حدود
almost هم به معنای تقریبا می باشد
حدودا
در گذشته نزدیک بود یا در حال نزدیک است
almost
نزدیکی
دوروبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس