negative

/ˈneɡətɪv//ˈneɡətɪv/

معنی: منفی، سلبی، نامثبت، غیر مثبت، سالب، خنثی کردن، منفی کردن
معانی دیگر: منفی (در برابر: مثبت positive)، منفی باف، (زیست شناسی) در جهت خلاف انگیزه، انگیزه گریز، (منطق) سالب، رد کردن، مردود کردن، نفی کردن، (ندا) نه !، ابدا!، اینطور نیست، (ریاضی) عدد منفی، کمتر از صفر، کمند، (پزشکی - معاینه یا آزمایش و غیره) نتیجه ی منفی، فقدان بیماری یا باکتری یا میکرب و غیره، (عکاسی) فیلم منفی، نگاتیو، (الکترونیک) دارای برق منفی، (در مخابرات) نه، نه خیر، (پیشوند یا واژک و غیره) منفی (مثلا: no- یا in-)، عبارت یا جمله (و غیره) منفی، (مناظره و غیره) طرف منفی، طرفی که منکر نظریات طرف ادعا کننده یا طرف مثبت است، (مهجور) حق وتو، تصویر معکوس (مجسمه و غیره)، واروفرتور، وتو کردن، بطلان چیزی را ثابت کردن، باطل کردن، خلاف چیزی را ثابت کردن، پادکنش کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: expressing or consisting of a negation or denial.
متضاد: affirmative, positive

- She received only negative responses to her question. (Cf. positive.).
[ترجمه گوگل] او فقط پاسخ های منفی به سوال خود دریافت کرد (ر ک مثبت)
[ترجمه ترگمان] او تنها پاسخ های منفی به سوال او دریافت کرد (Cf)(مثبت)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: critical; cynical; pessimistic.
مترادف: bad, critical, cynical, pessimistic
متضاد: approving, favorable, good, optimistic, positive
مشابه: angry, doleful, faultfinding, gloomy, hostile, ill

- If she had any negative feelings toward her daughter-in-law, she hid them well.
[ترجمه گوگل] اگر او نسبت به عروسش احساسات منفی داشت، به خوبی آنها را پنهان می کرد
[ترجمه ترگمان] اگر احساسات منفی نسبت به عروسش داشت، آن ها را خوب پنهان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The film received negative reviews from the critics, but it was hugely successful with audiences.
[ترجمه گوگل] این فیلم نقدهای منفی از سوی منتقدان دریافت کرد، اما در بین تماشاگران بسیار موفق بود
[ترجمه ترگمان] فیلم نقده ای مثبتی از طرف منتقدین دریافت کرد، اما این فیلم بسیار موفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He tried to be optimistic, but he had a generally negative view of his future life.
[ترجمه گوگل] او سعی می کرد خوشبین باشد، اما به طور کلی دیدگاه منفی نسبت به زندگی آینده خود داشت
[ترجمه ترگمان] او سعی کرد خوشبین باشد، اما به طور کلی دیدگاه منفی نسبت به زندگی آینده اش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: indicating a number or quantity less than zero. (Cf. positive.)
متضاد: positive

- a negative number such as -5
[ترجمه گوگل] عدد منفی مانند -5
[ترجمه ترگمان] عدد منفی مثل - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: characterized by opposition; resistant.
مترادف: adverse, conflicting, contrary, oppositional, resistant
متضاد: approving, favorable, positive
مشابه: antagonistic, antipathetic, bad, contentious, disapproving, hostile, inimical, reluctant, unfavorable

- a negative reaction to his suggestion. (Cf. positive.)
[ترجمه گوگل] واکنش منفی به پیشنهاد او (ر ک مثبت )
[ترجمه ترگمان] واکنشی منفی به پیشنهاد او (Cf)مثبت است )
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in physics, indicating something that has fewer protons than electrons. (Cf. positive.)
متضاد: positive

(6) تعریف: disadvantageous, unfavorable, or undesirable; bad.
متضاد: positive

- His father's abandonment of him had a negative impact on his personality.
[ترجمه گوگل] این که پدرش او را رها کرد تأثیر منفی بر شخصیت او گذاشت
[ترجمه ترگمان] رها کردن پدرش از او تاثیر منفی بر شخصیت او داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a statement, action, or gesture indicating opposition or denial.
مترادف: nay, negation, no, thumbs down, turndown
متضاد: positive
مشابه: blackball, denial, repudiation

(2) تعریف: a statement or expression that is the opposite of affirmative.
مترادف: antipode, antithesis, converse, opposite
متضاد: affirmative, positive
مشابه: contrary, inverse, reverse

(3) تعریف: a photographic image on which light areas of the positive appear dark and dark areas appear light. (Cf. positive.)
متضاد: positive

(4) تعریف: a quality or characteristic that is negative.
متضاد: positive
مشابه: blemish, blot, defect, deficiency, drawback, failing, fault, flaw, imperfection, shortcoming, weakness

(5) تعریف: a number or quantity less than zero. (Cf. positive.)
متضاد: positive
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: negatives, negativing, negatived
مشتقات: negatively (adv.), negativeness (n.), negativity (n.)
(1) تعریف: to deny approval to; negate; veto.
مترادف: deny, disallow, negate, reject, veto
متضاد: affirm
مشابه: abrogate, decline, forbid, invalidate, nullify, prohibit, refuse, repeal, void

(2) تعریف: to prove false; disprove.
مترادف: confute, disprove, invalidate, negate, rebut, refute
متضاد: affirm
مشابه: belie, contradict, contravene, discredit, dispute, gainsay

(3) تعریف: to counteract.
مترادف: counteract, countervail, neutralize
مشابه: cancel, compensate, counterbalance, invalidate, offset, overcome, reverse, undo

جمله های نمونه

1. negative feedback
بازتاب منفی

2. negative tropism
گرایش انگیزه گریز

3. a negative increment
والش منفی

4. a negative personality
آدم منفی باف

5. a negative reply
پاسخ منفی

6. his negative attitude vindicated his resentmen
نگرش منفی او دلخوری او را نشان می داد.

7. a hard negative
فیلم عکاسی تضادمند

8. in the negative
1- در رد یا نفی طرح یا نقشه یا پیشنهاد 2- با پاسخ منفی

9. his answer was negative
پاسخ او منفی بود.

10. to proof a negative
از فیلم عکاسی نمونه گرفتن

11. don't dwell on your own negative points!
نکات منفی خودت را شرح و بسط نده !

12. "no reptiles are warmblooded" is a negative proposition
((هیچ یک از خزندگان خونگرم نیستند)) یک گزاره ی سالب است.

13. they are perturbing social order with their lies and negative propaganda
با دروغ ها و تبلیغات منفی خود نظم اجتماعی را به هم می زنند.

14. The crisis had a negative effect on trade.
[ترجمه گوگل]این بحران تأثیر منفی بر تجارت داشت
[ترجمه ترگمان]بحران تاثیر منفی بر تجارت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An electron has a negative charge, a proton has a positive charge.
[ترجمه گوگل]یک الکترون بار منفی دارد، یک پروتون بار مثبت
[ترجمه ترگمان]یک الکترون شارژ منفی دارد، یک پروتون دارای بار مثبت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He gave us a negative answer.
[ترجمه گوگل]او به ما پاسخ منفی داد
[ترجمه ترگمان]او یک پاسخ منفی به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He gave me a negative answer.
[ترجمه گوگل]او به من جواب منفی داد
[ترجمه ترگمان]جوابی منفی به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. My drinking was starting to have a negative effect on my work.
[ترجمه گوگل]مشروب خوردن من شروع به تأثیر منفی روی کارم کرده بود
[ترجمه ترگمان]نوشیدن من تاثیری منفی بر کار من داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The test for bacteria was negative.
[ترجمه گوگل]آزمایش باکتری منفی بود
[ترجمه ترگمان]آزمایش باکتری منفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The whole experience was definitely more positive than negative.
[ترجمه گوگل]کل تجربه قطعا بیشتر مثبت بود تا منفی
[ترجمه ترگمان]تمام این تجربه قطعا مثبت تر از احساسات منفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The news from overseas is overwhelmingly negative.
[ترجمه گوگل]اخبار خارج از کشور بسیار منفی است
[ترجمه ترگمان]اخبار خارج از کشور به شدت منفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She is very negative about the long-term viability of the project.
[ترجمه گوگل]او در مورد دوام طولانی مدت پروژه بسیار منفی است
[ترجمه ترگمان]او در مورد بقای طولانی مدت پروژه بسیار منفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منفی (صفت)
negative, minus, nugatory

سلبی (صفت)
negative, privative

نامثبت (صفت)
negative

غیر مثبت (صفت)
negative

سالب (صفت)
abdacting, depriving, negative, privative, subtractive

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

منفی کردن (فعل)
negative, deduct, negate

تخصصی

[سینما] نسخه منفی فیلم - نگاتیف - نسخه منفی - نسخه مادر - نسخه اصلی فیلم - فیلم منفی
[کامپیوتر] نگاتیو، منفی تصویر معکوس شده عکاسی، سیاه و سفید و سفید و سیاه می گردد و مکمل رنگها ظاهر می شوند در نشر رومیزی، اگر حروف در زیمنه ی سیاه ظاهر شوند . به آن معکوس می گویند . نگاتیو، فیلم فیزیکی در مرحله ی واسط بین کپی آماده برای دوربین و صفحه ی چاپی است . نگاه کنید به invert .
[برق و الکترونیک] منفی - منفی 1. پایه یا الکترودی که الکترونهای آن بیشتر از حد عادی است . الکترونها از پایه منفی ولتاژ خارج می شوند 2. واژه ای که برای بیان مشخصه ای متضاد مثبت، به کار می رود . مانند فیدبک منفی، تصویر منفی، مقاومت منفی و ارسال منفی .
[زمین شناسی] منفی، قرینه، واژگون (عکاسی) : یک تصویر عکاسی که در آن بخشهای روشن جسم عکسبرداری شده به صورت نواحیی تیره رنگ و قسمتهای تیره رنگ آن به صورت نواحی به رنگ روشن، ارائه شده اند.مقایسه شود با: positive (b) فیلم، صفحه یا کاغذی که حاوی چنین تصویری است
[نساجی] منفی - نگاتیو
[ریاضیات] منفی، قرینه
[آب و خاک] منفی

انگلیسی به انگلیسی

• negation; negative word; refusal, denial; image from which a picture is obtained in which black and white colors appear reversed (photography)
deny, veto; refute, disprove; negate; reject
pessimistic, cynical, antagonistic; denying, contrary; of a quantity less than zero; having fewer protons than electrons (physics)
negative is used to describe statements that mean `no'.
if an answer is in the negative, it is `no'.
if someone is negative or has a negative attitude, they consider only the bad aspects of a situation, rather than the good ones.
if a medical or other scientific test is negative, it shows that something has not happened or is not present.
a negative is the image that is first produced when you take a photograph.
a negative number is less than zero.

پیشنهاد کاربران

نوار های حلقه ای دوربین های عکاسی ( قهوه ای رنگ )
نقطۀ مقابل چیزی
It describes human habitats as the negative of natural landscapes
مخالف، خلاف، نقیض، وارونه، عکس
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : negate / negative
✅️ اسم ( noun ) : negation / negative / negativity / negator / negativism / negativist / negativeness / negationist
✅️ صفت ( adjective ) : negative / negatory
✅️ قید ( adverb ) : negatively
متضاد positive
ناخوشایند، منفی، مضر
غمگین - غمگین شدن
شادی نکردن - لذت نبردن
منفی
منفی 👍
عکس های قدیمی در نوار های سیاه
ازبین بردن یا بی اثر کردن
منفی . جواب منفی
منفی کردن
The answer is negative
جواب منفی
منفی گرا ، منفی نگر ، بدبین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس