negotiate

/nɪˈɡoʊʃɪeɪt//nɪˈɡəʊʃɪeɪt/

معنی: گفتگو کردن، مذاکره کردن، تبادل نظر کردن، به پول نقد تبدیل کردن
معانی دیگر: چک و چانه زدن، مورد بحث قرار دادن، جستارزدن، (پس از مذاکره) به توافق رسیدن، (با موفقیت) انجام دادن، (به سختی) عبور کردن، گذشتن (از)، پیش رفتن، طی کردن، (اوراق بهادار و سهام و غیره) دادوستد کردن، انتقال دادن، به پول نقد تبدیل کردن چک و برات

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: negotiates, negotiating, negotiated
• : تعریف: to bargain or come to terms with another party or parties.
مترادف: bargain
مشابه: chaffer, deal, haggle, palter, parley

- Workers and management have finally begun to negotiate.
[ترجمه گوگل] کارگران و مدیریت بالاخره شروع به مذاکره کردند
[ترجمه ترگمان] کارگران و مدیریت در نهایت شروع به مذاکره کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If the price is too high, try negotiating with the seller.
[ترجمه گوگل] اگر قیمت خیلی زیاد است، سعی کنید با فروشنده مذاکره کنید
[ترجمه ترگمان] اگر قیمت خیلی بالا باشد، سعی کنید با فروشنده مذاکره کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: negotiator (n.)
(1) تعریف: to settle the terms of (a loan, contract, or the like) by discussion.
مترادف: settle
مشابه: agree, arrange, conclude, consummate, contract, decide, discuss

- The actor is still negotiating his contract with the studio.
[ترجمه گوگل] این بازیگر همچنان در حال مذاکره برای قراردادش با استودیو است
[ترجمه ترگمان] این هنرپیشه هنوز در حال مذاکره با این استودیو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to transact or conduct (a sale, exchange, or the like).
مترادف: transact
مشابه: accomplish, carry off, carry out, conduct, execute, orchestrate, parlay

- Their lawyer helped to negotiate the sale of the property.
[ترجمه گوگل] وکیل آنها به مذاکره برای فروش ملک کمک کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل آن ها به مذاکره درباره فروش ملک کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to accomplish, cope with, or go over or through successfully.
مترادف: handle, hurdle, manage
مشابه: accomplish, clear, cope with, deal with, pass

- After her surgery, she negotiated the stairs with difficulty.
[ترجمه گوگل] پس از جراحی، او به سختی روی پله ها مذاکره کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از عمل جراحی، او با زحمت از پله ها بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to sell or transfer title to (securities).
مشابه: assign, consign, convert, convey, exchange, sell, trade, transfer

جمله های نمونه

1. to negotiate a deep river
به سختی از رود ژرف رد شدن

2. to negotiate from strength
از موضع قدرت مذاکره کردن

3. we will negotiate with them when they forswear violence and terrorism
وقتی با آنها مذاکره خواهیم کرد که رسما دست از خشونت و تروریسم بردارند.

4. he wanted to negotiate before naming a price
او می خواست قبل از ذکر قیمت چک و چانه بزند.

5. they are willing to negotiate
آنان مایل به مذاکره هستند.

6. they gave him cart blanche to negotiate with the rival companies
به او اختیار تام دادند که با شرکت های رقیب مذاکره کند.

7. Only free men can negotiate; prisoners cannot enter into contracts. Your freedom and mine cannot be separated.
[ترجمه گوگل]فقط مردان آزاد می توانند مذاکره کنند زندانیان نمی توانند قرارداد ببندند آزادی تو و من قابل جدا شدن نیست
[ترجمه ترگمان]تنها مردان آزاد می توانند مذاکره کنند؛ زندانیان نمی توانند وارد قراردادها شوند آزادی تو و من را نمی توان از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'd like to negotiate about the distributional plan with you.
[ترجمه گوگل]من می خواهم در مورد طرح توزیع با شما مذاکره کنم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم راجع به نقشه distributional باه ات مذاکره کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We'll leave you to negotiate with them.
[ترجمه گوگل]ما شما را رها می کنیم تا با آنها مذاکره کنید
[ترجمه ترگمان]تو را تنها می گذاریم تا باهاشون مذاکره کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The government has refused to negotiate with the strikers.
[ترجمه گوگل]دولت از مذاکره با اعتصاب کنندگان خودداری کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت از مذاکره با اعتصاب کنندگان خودداری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is important to negotiate a good discount and obtain books on approval.
[ترجمه گوگل]مذاکره برای تخفیف خوب و گرفتن کتاب های تایید شده مهم است
[ترجمه ترگمان]مهم است که با تخفیف خوب مذاکره کرده و در مورد تایید کتاب به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He slowed down to negotiate the bend.
[ترجمه Yahya1818] سرعتش را کم کرد تا از پیچ عبور کند.
|
[ترجمه گوگل]او سرعت خود را کاهش داد تا بر سر پیچ مذاکره کند
[ترجمه ترگمان]آهسته به پایین خم شد تا سر خم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I managed to negotiate successfully with the authorities.
[ترجمه گوگل]من موفق به مذاکره موفقیت آمیز با مقامات شدم
[ترجمه ترگمان]من توانستم با مقامات با موفقیت مذاکره کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They have refused to negotiate on this issue.
[ترجمه گوگل]آنها از مذاکره بر سر این موضوع خودداری کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها از مذاکره در مورد این موضوع خودداری کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They recently failed to negotiate a mutually acceptable new contract.
[ترجمه گوگل]آنها اخیراً نتوانستند در مورد یک قرارداد جدید قابل قبول دوجانبه مذاکره کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها اخیرا در مذاکره برای یک قرارداد جدید قابل قبول شکست خورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The climbers had to negotiate a steep rock face.
[ترجمه احسان] کوهنوردان مجبور بودند از رویارویی تند ( شیب دار ) صخره عبور کنند
|
[ترجمه ماهو] کوهنوردان باید از یک پرتگاه ( صخره ) شیب دار عبور می کردند.
|
[ترجمه گوگل]کوهنوردان باید روی یک صخره شیب دار مذاکره می کردند
[ترجمه ترگمان]کوهنوردان مجبور بودند با یک برخورد با صخره های پرشیب مذاکره کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گفتگو کردن (فعل)
speak, argue, discuss, communicate, negotiate, parley

مذاکره کردن (فعل)
converse, negotiate, parley

تبادل نظر کردن (فعل)
negotiate

به پول نقد تبدیل کردن (فعل)
negotiate

تخصصی

[حقوق] مذاکره کردن، معامله کردن، داد و ستد کردن، تنزیل کردن، انتقال دادن

انگلیسی به انگلیسی

• conduct negotiations, bargain, deal; arrange, work out, compromise; clear or pass an obstacle
if a person or group negotiates with another, or if two people or groups negotiate, they talk about a problem or situation on which they have different opinions in order to find a solution.
if a person or group negotiates an agreement with another, or if two people or groups negotiate an agreement, they obtain it through discussion.
if you negotiate for something, you try to obtain it by discussing it with other people.
if you negotiate an obstacle, you succeed in moving around it.

پیشنهاد کاربران

مذاکره کردن
مثال: They're negotiating the terms of the contract.
آن ها در حال مذاکره شرایط قرارداد هستند.
در برخی موارد به معنای بررسی کردن است.
negotiate = mediate = resolve = settle = arbitrate
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : negotiate
✅️ اسم ( noun ) : negotiation / negotiator
✅️ صفت ( adjective ) : nogotiable / negotiated
✅️ قید ( adverb ) : _
حقوق تجارت: کارسازی
ماده ۲۷۰ قانون تجارت
هر شخص ثالثی می تواند از طرف برات دهنده یا یکی از ظهرنویس ها وجه برات اعتراض شده را کارسازی نماید - دخالت شخص ثالث و پرداخت وجه باید در اعتراضنامه یا در ذیل آن قید شود.
فعل : مذاکره کردن ؛ تبادل نظر کردن و گفتگوکردن
رایزنی کردن
حل و فصل کردن
مترادف haggle. . bargain
تمشیت
گفتگو کردن برای انجام شدن کاری یا بدست آوردن چیزی
دست زدن به اقدامی
اقدام کردن
1 - مذاکره کردن
to discuss something formally or strategically in order to reach an agreement
۲ - مسیر دشواری را پیمودن
to travel or pass a difficult route
۳ - با موقعیت دشواری دست و پنجه نرم کردن
...
[مشاهده متن کامل]

to deal with a difficult situation
۴ - داد و ستد اوراق بهادار
to exchange money with financial documents

به توافق رسیدن
We don't negotiate with terrorists
ما با تروریست ها مذاکره نمی کنیم
( جمله معروف اوباما )
چک و چونه زدن
سروکار داستن، برتری یافتن، عبور کردن، کنار آمدن، فائق آمدن
مذاکره برای نیل به توافق
مثال The government refuses to negotiate with terrorists. دولت مذاکره با تروریست ها را رد کرد.
در اقتصاد و مالی: بدست اوردن مقداری پول از تبدیل اسناد مالی ( مثل چک، سفته، برات ) به وجه نقدی با ارزش یکسان
تبدیل کردن، بحث و گفت و گو
مذاکره سیاسی
راه حل پیدا کردن، گذر کردن ( از موانع پیش رو )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس