nervous breakdown

/ˈnɝːvəsˈbreɪkˌdaʊn//ˈnɜːvəsˈbreɪkdaʊn/

فروپاشی روانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a severe neurotic or psychotic crisis impairing an individual's ability to function normally.

جمله های نمونه

1. Colin came close to having a nervous breakdown last year.
[ترجمه گوگل]کالین سال گذشته نزدیک بود که دچار حمله عصبی شود
[ترجمه ترگمان]سال گذشته کالین دچار شکستگی عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She had already had one nervous breakdown .
[ترجمه گوگل]او قبلاً یک حمله عصبی داشته است
[ترجمه ترگمان]او دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The way she's going on, she'll have a nervous breakdown.
[ترجمه گوگل]این راهی که او ادامه می دهد، او یک حمله عصبی خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]از طرز راه رفتن، دچار حمله عصبی می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He suffered a nervous breakdown in his twenties.
[ترجمه گوگل]او در بیست سالگی دچار حمله عصبی شد
[ترجمه ترگمان]در بیست سالگی دچار مشکل عصبی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I suffered a nervous breakdown. It was a traumatic experience.
[ترجمه گوگل]من دچار حمله عصبی شدم این یک تجربه آسیب زا بود
[ترجمه ترگمان]دچار حمله عصبی شدم یه تجربه دردناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Following his nervous breakdown, he withdrew from public life and refused to give any interviews.
[ترجمه گوگل]در پی حمله عصبی خود از زندگی عمومی کناره گیری کرد و از انجام هر گونه مصاحبه خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]پس از شکست عصبی او، او از زندگی عمومی کناره گیری کرد و از دادن هرگونه مصاحبه خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had a nervous breakdown last year.
[ترجمه گوگل]او سال گذشته دچار حمله عصبی شد
[ترجمه ترگمان]سال پیش دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His nervous breakdown was brought about by stress.
[ترجمه گوگل]ناراحتی عصبی او ناشی از استرس بود
[ترجمه ترگمان]از فشار عصبی او دچار استرس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was on the verge of a nervous breakdown when she finally sought help.
[ترجمه گوگل]او در آستانه یک حمله عصبی بود که در نهایت به دنبال کمک بود
[ترجمه ترگمان]وقتی بالاخره به کمک احتیاج پیدا کرد، دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clare divulged that she was recovering from a nervous breakdown.
[ترجمه گوگل]کلر فاش کرد که در حال بهبودی از یک حمله عصبی است
[ترجمه ترگمان]Clare فاش کرد که در حال بهبودی از یک شکست عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I wasn't having a nervous breakdown but I was unable to operate or function efficiently.
[ترجمه گوگل]من دچار حمله عصبی نبودم، اما نمی‌توانستم کار کنم یا عملکرد مؤثری داشته باشم
[ترجمه ترگمان]من دچار شکستگی عصبی نشده بودم، اما نمی توانستم به طور موثر عمل کنم یا عملکرد خوبی داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At twenty, in Budapest, he suffered a complete nervous breakdown, which he conquered through a gruelling program of callisthenics.
[ترجمه گوگل]او در بیست سالگی در بوداپست دچار یک فروپاشی عصبی کامل شد که با یک برنامه طاقت فرسا کالیستنیک بر آن غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]در بیست سالگی در بوداپست، از یک شکست کامل عصبی رنج برد که از طریق یک برنامه خسته کننده of شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nina eventually has a nervous breakdown, but after a brief stay in hospital she returns to Gael.
[ترجمه گوگل]نینا در نهایت دچار حمله عصبی می شود، اما پس از یک اقامت کوتاه در بیمارستان به گائل باز می گردد
[ترجمه ترگمان]نینا در نهایت دچار شکستگی عصبی می شود اما پس از مدت کوتاهی در بیمارستان به to بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Shortly after her marriage, she had a nervous breakdown and had to be institutionalized.
[ترجمه گوگل]مدت کوتاهی پس از ازدواج، او دچار حمله عصبی شد و مجبور شد نهادینه شود
[ترجمه ترگمان]کمی بعد از ازدواج، دچار حمله عصبی شد و مجبور شد در بیمارستان بستری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Male speaker I had a nervous breakdown at Frankland Jail and suddenly discovered feelings about my childhood.
[ترجمه گوگل]سخنران مرد در زندان فرانکلند دچار حمله عصبی شدم و ناگهان متوجه احساسات کودکی ام شدم
[ترجمه ترگمان]سخنران مردی که در زندان فران کلند دچار حمله عصبی شده بود و ناگهان احساسات کودکی مرا کشف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• emotional crisis
a nervous breakdown is an illness in which someone suffers from deep depression and needs psychiatric treatment.

پیشنهاد کاربران

معنی حمله عصبی هم میده🙃
Noun - countable :
حمله ی عصبی ( یک بیماری روانی که در آن فرد به شدت دچار اضطراب گشته و خسته می شود و نمی تواند خودش و کارهایش را به درستی مدیریت کند. )
حمله ی عصبی ( یک بیماری جسمی که شامل تشنج کردن بیمار به دلیل فشارهای شدید روحی و استرس فراوان، منقبض شدن شدید عضلات، اختلال تنفس، خشک شدن دهان، دشواری در تکلم و . . . . . می شود. )
...
[مشاهده متن کامل]


بحران عاطفی، ضربه روحی، ضربه احساسی، بحران روحی، فروپاشی روانی، انفجار عصبی

بپرس