neutral

/ˈnuːtrəl//ˈnjuːtrəl/

معنی: خنثی، بی رنگ، بی طرف، بدون جانبداری، نادر گیر
معانی دیگر: کرانجی، هیچ سو، بی سو، بی طرفانه، وابسته به بی طرفی، هیچ سویانه، (برق) نه مثبت نه منفی، بی شارژ، بدون بار الکتریکی، بی بار، (اتومبیل و غیره) دنده ی خلاص، خلاص، (نوع و گونه و غیره) نامشخص، میانه، نامعین، کماسه، (رنگ) غیر زنده، کم رنگ، خفیف، رنگ خنثی، (زیست شناسی) رجوع شود به:neuter، (شیمی) فاقد واکنش اسیدی و قلیایی، (آواشناسی) واکه ی خنثی، واکه ی نتار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not belonging to or taking any side or giving assistance to any of the conflicting parties in a dispute or contest.
مترادف: disinterested, impartial, noncombatant, objective, unbiased
متضاد: belligerent, biased, combatant, partisan
مشابه: aloof, dispassionate, indifferent, nonaligned, nonpartisan, passive

- Switzerland remained neutral during the second world war.
[ترجمه گوگل] سوئیس در طول جنگ جهانی دوم بی طرف ماند
[ترجمه ترگمان] سویس در طول جنگ جهانی دوم بی طرف ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- While the couple were divorcing, their friends tried to stay neutral.
[ترجمه گوگل] در حالی که این زوج در حال طلاق بودند، دوستانشان سعی کردند بی طرف بمانند
[ترجمه ترگمان] در حالی که این زوج در حال طلاق گرفتن بودند، دوستان آن ها سعی کردند بی طرف بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking definitive or striking qualities; indefinite.
مترادف: bland, boring, colorless, dull, insipid, noncommittal, wishy-washy
متضاد: provocative
مشابه: drab, gray, impartial, indefinite, indistinct, mild, obscure, passive, vague

- She expected his complete agreement and was getting impatient with his neutral replies.
[ترجمه گوگل] او انتظار موافقت کامل او را داشت و نسبت به پاسخ های خنثی او بی تاب می شد
[ترجمه ترگمان] او انتظار موافقت کامل او را داشت و با پاسخ های خنثی خود بی تاب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: lacking color or hue; achromatic.
مترادف: achromatic, achromic, colorless
متضاد: bright, colorful
مشابه: drab, dull, faded, pale, washed-out

- She grew tired of the neutral surroundings of the hospital.
[ترجمه گوگل] او از محیط بی طرف بیمارستان خسته شد
[ترجمه ترگمان] او از محیط خنثی بیمارستان خسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: tending to go well with most other colors.
مترادف: beige, light, pale, soft
مشابه: cream, tan, white

- Grey is a neutral color.
[ترجمه گوگل] خاکستری یک رنگ خنثی است
[ترجمه ترگمان] خاکستری یک رنگ خنثی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in chemistry, neither acid nor alkaline.

- Water is a neutral liquid.
[ترجمه گوگل] آب یک مایع خنثی است
[ترجمه ترگمان] اب مایع خنثی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: having neither positive nor negative charge; not electrified or magnetized.
اسم ( noun )
مشتقات: neutrally (adv.)
(1) تعریف: one that does not take sides or give assistance to any conflicting party in a dispute.
مترادف: noninterventionist
متضاد: belligerent
مشابه: independent, isolationist, noncombatant, nonpartisan, objector, pacifist

(2) تعریف: in an engine, the position at which normally interconnecting parts such as gears are disengaged.

- She put the car in neutral and let it coast down the hill.
[ترجمه گوگل] او ماشین را در حالت خنثی قرار داد و اجازه داد تا از تپه پایین بیاید
[ترجمه ترگمان] ماشین را در حالت خنثی قرار داد و گذاشت که ساحل از تپه پایین بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a color that lacks hue or matches most other colors well, such as gray, beige, or white.
مترادف: beige, cream, ecru, eggshell, gray, off-white, tan, white

جمله های نمونه

1. a neutral country
کشور بی طرف

2. a neutral particle
ذره ی اتمی بدون بار

3. switzerland's neutral policies
سیاست های بی طرفانه ی کشور سوئیس

4. the gear is in neutral position
دنده خلاص است.

5. during the war, turkey remained neutral
طی جنگ،ترکیه بی طرف باقی ماند.

6. in this case i am neutral
در این مورد من بی طرفم.

7. to mediate a mediator must be completely neutral
برای حل و فصل اختلافات،میانجی گر باید بی طرف باشد.

8. She is neutral in this argument.
[ترجمه گوگل]او در این بحث بی طرف است
[ترجمه ترگمان]او در این بحث بی تفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The government maintained its strictly neutral policy.
[ترجمه گوگل]دولت سیاست کاملاً بی طرف خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]دولت سیاست بی طرفی خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These soldiers were interned in a neutral country until the war was over.
[ترجمه گوگل]این سربازان تا پایان جنگ در یک کشور بی طرف بازداشت شدند
[ترجمه ترگمان]این سربازان تا زمان پایان جنگ در یک کشور بی طرف بازداشت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "I know you," he said flatly, matter-of-fact, neutral in tone.
[ترجمه گوگل]او با صراحت، با لحنی بی طرفانه گفت: "من شما را می شناسم "
[ترجمه ترگمان]او با صراحت گفت: \" من شما را می شناسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The match will be played at a neutral venue.
[ترجمه گوگل]این دیدار در زمینی بی طرف برگزار خواهد شد
[ترجمه ترگمان]مسابقه در یک محل خنثی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Clive decided to adopt a neutral position.
[ترجمه گوگل]کلایو تصمیم گرفت موضعی بی طرف اتخاذ کند
[ترجمه ترگمان]کلایو تصمیم گرفت که موضع بی طرف اتخاذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The room was quiet and neutral in coloring,but it was given accent by bowls of bright flowers.
[ترجمه گوگل]اتاق ساکت و از نظر رنگ‌آمیزی خنثی بود، اما کاسه‌هایی از گل‌های روشن به آن تأکید می‌کردند
[ترجمه ترگمان]اتاق ساکت و بدون رنگ بود، اما با یک کاسه گل درخشان لهجه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Constitution is not morally neutral but is based on certain central values.
[ترجمه گوگل]قانون اساسی از نظر اخلاقی خنثی نیست، بلکه مبتنی بر ارزش های مرکزی خاصی است
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی از نظر اخلاقی خنثی نیست بلکه براساس ارزش های مرکزی خاص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Be sure your lever is in neutral before you start up your car.
[ترجمه نفیس] قبل از روشن کردن خودرو، مطمئن شوید دنده خلاص باشد.
|
[ترجمه گوگل]قبل از روشن کردن خودرو، مطمئن شوید که اهرم شما در حالت خنثی قرار دارد
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که اهرم شما قبل از شروع اتومبیل خنثی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Those who had decided to remain neutral in the struggle now found themselves required to take sides.
[ترجمه گوگل]آنهایی که تصمیم گرفته بودند در مبارزه بی طرف بمانند، اکنون خود را ملزم به جانبداری می دیدند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که تصمیم گرفته بودند در این مبارزه بی طرف باقی بمانند، اکنون خود را موظف می دانستند که هر دو طرف را بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A referee from a neutral country will officiate at the competition.
[ترجمه گوگل]داوری از یک کشور بی طرف در این مسابقه قضاوت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]داور یک کشور بی طرف در مسابقه داوری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Dolly kept her voice carefully neutral.
[ترجمه گوگل]دالی صدایش را با دقت خنثی نگه داشت
[ترجمه ترگمان]دالی صدایش را به دقت خنثی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خنثی (صفت)
abortive, fruitless, barren, neutral, monoecious, futile, useless

بی رنگ (صفت)
neutral, achromatic, colorless, effeminate, gray, achromic, blate, tintless

بی طرف (صفت)
neutral, just, objective, neuter, impartial, dispassionate, disinterested, non-partisan, unaligned

بدون جانبداری (صفت)
neutral

نادر گیر (صفت)
neutral

تخصصی

[حسابداری] بی نام یا حامل
[شیمی] خنثی
[برق و الکترونیک] خنثی ویژگی داشتن تعداد الکترونها و پرتونهای برابر در شرایط عادی بار الکتریکی ندارد . - خنثی، نول
[مهندسی گاز] خنثی - دنده اتومبیل (خنثی، خلاص
[حقوق] بی طرف
[نساجی] خنثی - بی اثر
[ریاضیات] خنثی، بی اثر
[خاک شناسی] خنثی

انگلیسی به انگلیسی

• one who does not support any side in a conflict, impartial party; position in an engine in which no gear is engaged, gear that does not transmit power; hueless color, color that matches easily with many colors
impartial, without bias; lacking definition, of no particular kind or character; without intense coloration, matching most colors; neither acidic nor alkaline (chemistry); neither of a positive charge nor a negative charge (physics)
a neutral country or person does not support either side in a disagreement or war.
if someone is neutral or if something that they do is neutral, they do not show any emotions or opinions.
neutral is the position between the gears of a vehicle, in which the gears are not connected to the engine.
the neutral wire in an electric plug is the wire that is not earth or live and that is needed to complete the electrical circuit.

پیشنهاد کاربران

unbiased, disinterested, even - handed, impartial, nonaligned, nonpartisan, uncommitted, uninvolved, unprejudiced
- indeterminate, dull, indistinct, intermediate, undefined
خنثی
بی اثر، بی طرف، بدون جانبداری، بیرنگ، علوم مهندسی: خلاص، معماری: خنثی، قانون فقه: بی طرفی، بی طرف، شیمی: خنثی، روانشناسی: خنثی، بازرگانی: بی اثر، علوم هوایی: خنثی
...
[مشاهده متن کامل]

خنثی، بی طرف
Hey buddy, go in neutral gear
هی یارو ( فلانی ) با دنده خلاص برو
neutral: خنثی
Neutral gear
دنده خلاص
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : neutralize
✅️ اسم ( noun ) : neutrality / neutralization / neutral / neutralist
✅️ صفت ( adjective ) : neutral / neutralist
✅️ قید ( adverb ) : neutrally
بدون سوگیری
ناسوگیر
به معنی ساده هم به کار میره
خنثی معرب واژه خنزک در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) است. بهتر است ساختار واژه هایی که بکار می بریم با دستور زبان ما هماهنگ باشد تا فارسی به پویایی برسد.
خُنسه / خنسا: خنثی
خنسیدن: خنثی کردن
...
[مشاهده متن کامل]

خنسیده: خنثی شده
خنسنده: خنثی کننده
نَژیت: ( اوستایی: naečit ) جنس خنثی، مانند نریک ( مذکر ) و ناریک ( مونث )

انجام کاری بدون نمایش احساس و نظر
مستقل
neutral ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: بی طرف
تعریف: دولتی که اعلام بی طرفی می کند
خنثی
Neutral stimulusمحرک خنثی ( روانشناسی )
معمولی
Researche finding in social psychology showed that delinquent boys who watched aggressive or violent movies are engaged in more acts of physical aggression after seeing these movies than delinquent boys who watched neutral movies.
در این جا به معنای عادی است.
بی طرف، بی اثر، بدون جانبداری
ممتنع
صفت
1. بی طرف
2. ( تقریبا ) بی رنگ
3. بدون بار الکتریکی، ( برق ) نه مثبت نه منفی
4. خنثی
5. بدون تغییر
اسم
1. ( اتوموبیل و غیره ) دنده خلاص
2. بی طرف
بی رنگ، بی طرف، خنثی
بی طرف، خنثی
دنده خلاص ( برای ماشین )
بدون تغییر
عادلانه

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس