nicely

/ˈnaɪsli//ˈnaɪsli/

معنی: ظریفانه
معانی دیگر: خوب، بخوبی، بطور رضایت بخش، ازروی باریک بینی، بادقت

جمله های نمونه

1. his hair was nicely groomed
موهایش خوب آرایش شده بود.

2. the book's pages are nicely printed and wide - margined
صفحات کتاب خوش چاپ و پهن حاشیه اند.

3. the stones are jointed nicely
سنگ ها خوب به هم جور شده اند.

4. our spring garments are moving nicely
لباس های بهاره ی ما خوب به فروش می رسد.

5. We are bumming along the road nicely.
[ترجمه گوگل]ما به خوبی در امتداد جاده در حال حرکت هستیم
[ترجمه ترگمان]ما داریم خیلی خوب راه میریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These lights show the place off very nicely.
[ترجمه گوگل]این چراغ ها مکان را به خوبی نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]این نورها محل را خیلی خوب نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The car gets me there nicely in time for work.
[ترجمه گوگل]ماشین به خوبی مرا به موقع برای کار به آنجا می رساند
[ترجمه ترگمان]ماشین من را به موقع برای کار به آنجا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was handsome and nicely dressed.
[ترجمه گوگل]خوش تیپ و خوش لباس بود
[ترجمه ترگمان]او زیبا و خوش لباس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The injured man is doing nicely in hospital.
[ترجمه گوگل]مرد مجروح در بیمارستان حالش خوب است
[ترجمه ترگمان]مجروح در بیمارستان به خوبی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her blouse and skirt match up nicely.
[ترجمه گوگل]بلوز و دامن او به خوبی ست می شود
[ترجمه ترگمان]پیراهنش و دامنش خیلی قشنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sun warmed up the earth nicely.
[ترجمه گوگل]خورشید زمین را به خوبی گرم کرد
[ترجمه ترگمان]آفتاب به خوبی زمین را گرم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was a nicely written article and quite amusing but there wasn't much meat to it.
[ترجمه گوگل]این یک مقاله زیبا و بسیار سرگرم کننده بود، اما گوشت زیادی در آن وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]مقاله خیلی قشنگی بود و خیلی هم سرگرم کننده ولی گوشت زیادی برای آن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her new business is doing very nicely.
[ترجمه گوگل]کسب و کار جدید او خیلی خوب پیش می رود
[ترجمه ترگمان]کار جدیدش خیلی خوب انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Life is going along nicely and then, wham, you lose your job.
[ترجمه گوگل]زندگی به خوبی پیش می رود و بعد، وام، کار خود را از دست می دهید
[ترجمه ترگمان]زندگی خوب پیش می رود و بعد، خوب، کارتان را از دست می دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I've heard Malcolm's doing very nicely for himself out in Japan.
[ترجمه گوگل]من شنیده ام که مالکوم در ژاپن برای خودش خیلی خوب عمل می کند
[ترجمه ترگمان]شنیده ام که مالکوم برای خودش خیلی خوب عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. That box will fill the bill nicely.
[ترجمه گوگل]آن جعبه صورت حساب را به خوبی پر می کند
[ترجمه ترگمان]آن جعبه را به خوبی پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This soap lathers so nicely.
[ترجمه گوگل]این صابون خیلی خوب کف میکنه
[ترجمه ترگمان] این صابون خیلی خوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The colours in that picture contrast nicely.
[ترجمه گوگل]رنگ های آن تصویر به خوبی تضاد دارند
[ترجمه ترگمان]رنگ های این تصویر به خوبی کنتراست خوبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظریفانه (قید)
airily, elegantly, nicely, daintily

انگلیسی به انگلیسی

• pleasantly; well; softly, gently; kindly; skillfully; in a fastidious manner (older usage)
something that is happening or working nicely is working in a satisfactory way.

پیشنهاد کاربران

محترمانه
هزاره:
۱ - خوب، به خوبی، خیلی خوب
۲ - مؤدبانه، خیلی مؤدبانه
۳ - به دقت، باظرافت،

بپرس