nonchalance

/ˈnɑːnʃəˈlɑːns//ˈnɒnʃələns/

معنی: مسامحه، سهل انگاری، لاقیدی
معانی دیگر: بی علاقگی، عدم استقبال، ناخواستاری، پشت گوش فراخی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or quality of being nonchalant; cool confidence and unconcern; casual indifference.
مترادف: coolness
مشابه: confidence, indifference, unconcern

- My friends and I were nervous around females, but this guy had a nonchalance that amazed us.
[ترجمه گوگل] من و دوستانم در مورد زنان عصبی بودیم، اما این مرد بی‌تفاوتی داشت که ما را شگفت‌زده کرد
[ترجمه ترگمان] من و دوستانم در اطراف ماده ها احساس نگرانی می کردیم، اما این مرد سهل انگاری داشت که ما را شگفت زده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nonchalance of the dead woman's husband seemed suspicious to the police.
[ترجمه گوگل] بی توجهی شوهر زن مرده برای پلیس مشکوک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] سهل انگاری شوهر مرده در نظر پلیس مشکوک به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He conceals his worries behind a mask of nonchalance.
[ترجمه گوگل]او نگرانی های خود را در پشت نقاب بی اعتنایی پنهان می کند
[ترجمه ترگمان]او نگرانی های خود را در پشت نقاب سهل انگاری پنهان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Beneath his apparent nonchalance he is as nervous and excited as the rest of us.
[ترجمه گوگل]در زیر بی حوصلگی ظاهری اش، او مثل بقیه ما عصبی و هیجان زده است
[ترجمه ترگمان]او نیز مانند بقیه ما مضطرب و مضطرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She shrugged, feigning nonchalance.
[ترجمه گوگل]او شانه هایش را بالا انداخت و وانمود کرد که بی اعتناست
[ترجمه ترگمان]او شانه بالا انداخت و وانمود کرد که سهل انگاری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Affecting nonchalance, I handed her two hundred dollar bills.
[ترجمه گوگل]با تأثیرگذاری بر بی حوصلگی، اسکناس های دویست دلاری را به او دادم
[ترجمه ترگمان]بی قیدی Affecting من دو اسکناس صد دلاری را به او دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With epic nonchalance I motored north.
[ترجمه گوگل]با بی‌توجهی حماسی به سمت شمال حرکت کردم
[ترجمه ترگمان]با بی اعتنایی به سمت شمال حرکت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I think their nonchalance about not caring or not giving a damn about record sales is just not true.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم بی‌تفاوتی آن‌ها در مورد اهمیت ندادن یا بی‌توجهی به فروش رکورد، درست نیست
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که سهل انگاری آن ها در مورد بی توجهی و یا ندادن به فروش های ضبط شده واقعا درست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She took her situation with much nonchalance.
[ترجمه گوگل]او وضعیت خود را با بی‌تفاوتی بسیار گرفت
[ترجمه ترگمان]او با بی قیدی و بی خیالی وضع خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She showed a surprising nonchalance the first time she flew a plane.
[ترجمه گوگل]اولین باری که با هواپیما پرواز کرد، بی‌تفاوتی شگفت‌انگیز از خود نشان داد
[ترجمه ترگمان]اولین باری که هواپیما به پرواز درآمد، بی اعتنایی عجیبی به او نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But don't get too excited -- nonchalance doesn't mean nonstudying.
[ترجمه گوگل]اما خیلی هیجان زده نشوید - بی اعتنایی به معنای درس نخواندن نیست
[ترجمه ترگمان]اما بیش از اندازه هیجان زده نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She disguised her interest with nonchalance.
[ترجمه گوگل]او علاقه خود را با بی تعصبی پنهان کرد
[ترجمه ترگمان]او با بی قیدی و بی قیدی خود را پنهان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His nonchalance and aplomb in times of trouble always encouraged his followers.
[ترجمه گوگل]بی حوصلگی و تندخویی او در مواقع سختی همیشه پیروانش را تشویق می کرد
[ترجمه ترگمان]سهل انگاری و aplomb در دوران of همیشه پیروان او را تشویق می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His nonchalant attitude nonchalance irritated me.
[ترجمه گوگل]نگرش بی‌تفاوت او من را آزار می‌داد
[ترجمه ترگمان]سهل انگاری و بی اعتنایی او مرا ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some journalists criticize her nonchalance and indifference.
[ترجمه گوگل]برخی روزنامه نگاران از بی اعتنایی و بی تفاوتی او انتقاد می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی روزنامه نگاران سهل انگاری و بی تفاوتی او را مورد انتقاد قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'Oh, by the way . . . ' she started, with a false air of nonchalance.
[ترجمه گوگل]'آه به هر حال او شروع کرد، با یک هوای کاذب از بی عفتی
[ترجمه ترگمان]اوه، به هر حال او با بی قیدی و بی اعتنایی ساختگی شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسامحه (اسم)
carelessness, negligence, nonchalance

سهل انگاری (اسم)
indifference, insouciance, nonchalance, laches

لاقیدی (اسم)
indifference, unconcern, nonchalance

انگلیسی به انگلیسی

• apathy; indifference; composure
nonchalance is the quality of being very calm and of seeming not to worry or care very much about things.

پیشنهاد کاربران

someone who is relaxed and calm in a way that shows that they do not care or are not worried about something
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : nonchalance
✅️ صفت ( adjective ) : nonchalant
✅️ قید ( adverb ) : nonchalantly
🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه ( نانْشِلانْس ) می باشد
بی علاقگی و بی تفاوتی
Restraint خویشتنداری
Equanimity متانت و خونسردی
قرار نرفتن

بپرس