nonstop

/ˈnɑːnˈstɑːp//ˈnɒnstɒp/

(ترن و اتوبوس و غیره) یکسره، بی توقف، یک ریز، مدام، بی وقفه، پایسته، پیوسته، بدون توقف، یکسره

بررسی کلمه

صفت و ( adjective, adverb )
• : تعریف: without any stops or pauses.
مترادف: constantly, continuous, continuously, endless, endlessly, incessantly, steadily, unbroken, unceasing, unceasingly, unremitting, unremittingly
متضاد: occasional, occasionally
مشابه: around the clock, ceaseless, ceaselessly, continual, continually, express, relentless, relentlessly

- a nonstop flight
[ترجمه گوگل] یک پرواز بدون توقف
[ترجمه ترگمان] یه پرواز بدون توقف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He talked nonstop during dinner.
[ترجمه A.A] او موقع شام یک ریز حرف زد
|
[ترجمه گوگل] در طول شام بی وقفه صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان] سر شام بدون توقف حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a nonstop flight
پرواز مستقیم (بدون فرود آمدن در راه)

2. it rained nonstop
لاینقطع باران آمد.

3. We took a nonstop flight to Los Angeles.
[ترجمه گوگل]با یک پرواز بدون توقف به لس آنجلس رفتیم
[ترجمه ترگمان]ما یک پرواز بدون توقف به لس آنجلس داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She talked nonstop for over an hour.
[ترجمه گوگل]او بیش از یک ساعت بی وقفه صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]بیش از یک ساعت بدون توقف حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He worked nonstop for eight hours.
[ترجمه گوگل]او هشت ساعت بدون وقفه کار کرد
[ترجمه ترگمان]اون بدون توقف ۸ ساعت کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The nonstop news reports jacked up the emotions.
[ترجمه گوگل]گزارش های خبری بی وقفه احساسات را تقویت کرد
[ترجمه ترگمان]گزارش های خبری بدون توقف احساسات را گزارش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The President's surrogates have been campaigning for him nonstop.
[ترجمه گوگل]جانشینان رئیس جمهور بی وقفه برای او کمپین می کردند
[ترجمه ترگمان]وکلای رئیس جمهور بدون توقف برای او مبارزه کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The reasoning was elaborate, the product of nonstop local gossip since a series of strange events on June
[ترجمه گوگل]استدلال مفصل بود، محصول شایعات بی وقفه محلی پس از یک سری رویدادهای عجیب در ژوئن
[ترجمه ترگمان]از آن زمان که یک سلسله رویداده ای عجیب در ماه ژوئن اتفاق افتاد، این استدلال به تفصیل شرح داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was pouring down nonstop.
[ترجمه گوگل]بی وقفه می بارید پایین
[ترجمه ترگمان]بی وقفه باران می بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That afternoon I drove nonstop over the back roads of Ames and Bern townships.
[ترجمه گوگل]بعدازظهر آن روز بدون توقف بر روی جاده های پشتی شهرستان های ایمز و برن رانندگی کردم
[ترجمه ترگمان]آن روز بعد از ظهر بدون توقف بر جاده های پشتی ایمز و برن townships راندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Now she has swapped all that for a nonstop international round of meetings, negotiations, lectures, media appearances.
[ترجمه گوگل]اکنون او همه اینها را با یک دور بین المللی بدون وقفه از جلسات، مذاکرات، سخنرانی ها و حضور در رسانه ها عوض کرده است
[ترجمه ترگمان]اکنون او تمام این موارد را با یک دور بین المللی بدون توقف جلسات، مذاکرات، سخنرانی ها و حضور رسانه ها معاوضه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No more nonstop basketball for couch potato Congressional staff members.
[ترجمه گوگل]دیگر بسکتبال بی‌وقفه برای اعضای ستاد کنگره وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]دیگر بسکتبال بدون توقف برای اعضای کنگره عضو کنگره سیب زمینی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Radio Saigon played nonstop rock and roll, and it was on morning, noon, and night.
[ترجمه گلی افجه ] رادیو سایگون بی وقفه راک اند رول ( سبک موسیقی ) پخش می کرد صبح , ظهر و شب
|
[ترجمه گوگل]رادیو سایگون بی وقفه راک اند رول پخش می کرد و صبح، ظهر و شب بود
[ترجمه ترگمان]رادیو سایگون سنگی بدون توقف پخش کرد و صبح، ظهر و شب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It rains nonstop from the moment I step off the plane.
[ترجمه سرداری] از لحظه ای که از هواپیما قدم بیر ون گذاشتم بی وقفه باران می بارد.
|
[ترجمه گوگل]از لحظه ای که از هواپیما پیاده می شوم بی وقفه باران می بارد
[ترجمه ترگمان]از لحظه ای که از هواپیما پیاده می شوم باران می بارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[آب و خاک] یکسره
[نساجی] یکسره (بدون وقفه)

انگلیسی به انگلیسی

• ceaselessly, continuously; express (about a bus, train, etc.)
without stop; ceaseless, continuous; express (about a bus, train, etc.)
a non-stop activity continues without any pauses or breaks.

پیشنهاد کاربران

یک نفس. [ ی َ / ی ِ ن َ ف َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) یک دم. یک لحظه. به اندازه یک دم زدن. || بی توقف. ( یادداشت مؤلف ) . بی امان :
که ما را در آن ورطه یک نفس
زننگ دو گفتن به فریاد رس.
سعدی.
- یک نفس رفتن و یک نفس دویدن ؛ بی توقف رفتن.
- یک نفس زدن ؛ چیزی گفتن. ( آنندراج ) .
without cease
یه اهنگ از Oh my girl
بدون توقف . بدون ایست
بی وقفه، بی توقف، یک ریز، مدام، پایسته، پیوسته
بدون توقف
یک سره یا بدون توقف
مهار نشدنی
بی وقفه
پیوسته ، دمادم ، یکدم
شلوغ و پرکار

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس