occupancy

/ˈɑːkjəpənsi//ˈɒkjʊpənsi/

معنی: اشغال، تصرف، اشغال مال
معانی دیگر: جاگیری، سکونت، سکنی گزینی، خانه گیری، در زیستی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: occupancies
(1) تعریف: the act or condition of occupying or holding a place, position, or property.

- Their occupancy of the condemned house is illegal.
[ترجمه گوگل] تصرف آنها در خانه محکوم غیرقانونی است
[ترجمه ترگمان] سکونت آن ها در این خانه محکوم غیر قانونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of being occupied.
متضاد: vacancy

- The city's hotels have a good rate of occupancy.
[ترجمه مبینا رضایی] هتل های شهر نرخ خوبی برای سکونت دارند
|
[ترجمه گوگل] هتل های این شهر از میزان اشغال خوبی برخوردار هستند
[ترجمه ترگمان] هتل های شهر نرخ سکونت خوبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the period of occupation, as by terms of a lease or an office.

(4) تعریف: the permitted or contracted use of the property occupied.

- built for commerical, not residential, occupancy
[ترجمه گوگل] ساخته شده برای تجاری و نه مسکونی
[ترجمه ترگمان] ساخته شده برای commerical، نه مسکونی، سکونت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. after two years of occupancy you may also have the right to buy the house
پس از دو سال سکونت حق خرید منزل را هم خواهید داشت.

2. the cave had many signs indicating human occupancy
غار دارای نشانه های فراوانی حاکی از سکونت انسان بود.

3. The occupancy rate of beds has been averaging out about 80 percent.
[ترجمه گوگل]ضریب اشغال تخت ها به طور متوسط ​​حدود 80 درصد بوده است
[ترجمه ترگمان]نرخ سکونت تخت ها به طور متوسط حدود ۸۰ درصد بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Hotels in Tokyo enjoy over 90% occupancy.
[ترجمه گوگل]هتل های توکیو بیش از 90 درصد اشغال هستند
[ترجمه ترگمان]هتل ها در توکیو بیش از ۹۰ % سکونت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Prices are based on full occupancy of an apartment.
[ترجمه گوگل]قیمت ها بر اساس اشغال کامل آپارتمان می باشد
[ترجمه ترگمان]قیمت ها براساس اشغال کامل یک آپارتمان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The day for changing from one occupancy to the next was on a Saturday.
[ترجمه گوگل]روز تغییر از یک اشغال به بعد در روز شنبه بود
[ترجمه ترگمان]روز برای تغییر از یک اشغال به نفر بعدی در روز شنبه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. During her occupancy the garden was transformed.
[ترجمه گوگل]در طول تصرف او، باغ دگرگون شد
[ترجمه ترگمان]در طول سکونت او، باغ تغییر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hotel occupancy has been as low as 40%.
[ترجمه گوگل]اشغال هتل به 40 درصد رسیده است
[ترجمه ترگمان]گنجایش هتل تا ۴۰ درصد کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hotel occupancy rates dropped dramatically when war threatened.
[ترجمه گوگل]نرخ اشغال هتل ها با تهدید جنگ به طرز چشمگیری کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]نرخ سکونت هتل در زمانی که جنگ تهدید می شد به شدت کاهش پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Occupancy at Pontins dropped 13% and bookings dipped after pit closures were announced.
[ترجمه گوگل]اشغال Pontins 13 درصد کاهش یافت و رزروها پس از اعلام بسته شدن گودال کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]Occupancy در Pontins ۱۳ درصد کاهش یافت و bookings پس از اعلام بسته شدن pit کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cost: from $ 299 per person, double occupancy, for an inside cabin.
[ترجمه گوگل]هزینه: از 299 دلار برای هر نفر، دو نفره، برای کابین داخلی
[ترجمه ترگمان]هزینه: از ۲۹۹ دلار برای هر نفر، ظرفیت مضاعف، برای یک کابین داخلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cost: $ 989 per person, double occupancy, when departing with the group from San Diego.
[ترجمه گوگل]هزینه: 989 دلار برای هر نفر، دو نفره، هنگام عزیمت با گروه از سن دیگو
[ترجمه ترگمان]هزینه: ۹۸۹ دلار برای هر نفر، اقامت دو نفره، زمانی که همراه گروه از سن دیگو بیرون می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Richard lived in a single-room occupancy, a holdover from the twenties, when Greenwich Village was filled with writers and artists.
[ترجمه گوگل]ریچارد در یک اتاق تک نفره زندگی می‌کرد که متعلق به دهه بیست بود، زمانی که گرینویچ ویلج مملو از نویسندگان و هنرمندان بود
[ترجمه ترگمان]ریچارد در یک سکونت تک اتاقه، a از بیست و چند سالگی، زندگی می کرد که دهکده گرینویچ پر از نویسندگان و هنرمندان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cost: $ 795 per person, double occupancy, including accommodations, some meals, and local transportation.
[ترجمه گوگل]هزینه: 795 دلار برای هر نفر، دو نفره، شامل اقامت، برخی از وعده های غذایی، و حمل و نقل محلی
[ترجمه ترگمان]هزینه: ۷۹۵ به ازای هر نفر، اقامت دو برابر، از جمله اقامت، مقداری غذا، و حمل و نقل محلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Visitor volume and occupancy rates in Las Vegas were both flat.
[ترجمه گوگل]تعداد بازدیدکنندگان و نرخ اشغال در لاس وگاس هر دو ثابت بود
[ترجمه ترگمان]میزان بازدیدکنندگان و نرخ سکونت در لاس وگاس هر دو هموار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشغال (اسم)
inhabitancy, litter, run-off, slag, tenure, occupation, raff, trash, refuse, garbage, junk, busyness, rubbish, scrap, soilage, dump, paltriness, dreg, offal, occupancy, jakes, riffraff, swill

تصرف (اسم)
inhabitancy, possession, modification, change, seizing, tenure, occupation, seizure, occupancy

اشغال مال (اسم)
occupancy

تخصصی

[عمران و معماری] اشغال
[زمین شناسی] اشغال، اشغال مال، تصرف، سکونت، سکنی
[حقوق] تصرف ملک، اشغال، تصرف مال بی حساب

انگلیسی به انگلیسی

• act of occupying; state of being an occupant; period of residence; act of taking possession (law); right of possession
occupancy is the fact of living or working in a room or building, especially for a fixed period of time; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تصرف ملک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : occupy
✅️ اسم ( noun ) : occupation / occupancy / occupant / occupier
✅️ صفت ( adjective ) : occupied / occupational
✅️ قید ( adverb ) : occupationally
Partial agonists produce a lower response at full receptir occupancy
اشغال ( یک پست، شغل / یک مکان )
۱_سکونت ( در یک مکان )
۲_تصدی ( یک شغل )
He took occupancy of this position for ten years.
او تصدی این پست را برای ۱۰سال داشت.
"لغت کاملا رسمی ( formal ) می باشد"
occupancy costs
هزینه های اجاره
هزینه تصرف
The use or period of use of a place
( Noun ) سکونت
Occupancy=زمان سکونت
[عمران] کاربری
کاربری
اصلا این واژه ارتباطی به تصرف نداره
معنی مستقیم = سکونت.
اجاره کردن. .
the use or period of use of a place
زدنگی کردن اقامت
زمان اقامت
اقامت
تصرف، اشغال
اجاره کردن.
ex:The family's occupancy lasted only six month.
اشغال _تصرف
زندگی کردن =اشغال کردن مکانی
تصرف
تملک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس