optic

/ˈɑːptɪk//ˈɒptɪk/

معنی: چشم، شیشه عینک، چشمی، بصری، وابسته به بینایی
معانی دیگر: وابسته به چشم و بینایی، دیدی، دیدشی، دیداری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or concerning the eye or the sense of sight.

- The doctor found damage to the optic nerve.
[ترجمه گوگل] دکتر متوجه آسیب به عصب بینایی شد
[ترجمه ترگمان] دکتر به عصب بینایی آسیب رسونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or concerning the science of sight and the properties of light; optical.
اسم ( noun )
• : تعریف: a part, esp. a lens, of a device that bends light, as for correcting vision or magnifying.

جمله های نمونه

1. an optic nerve
عصب بینایی

2. The reason for this is that the optic nerve is a part of the brain.
[ترجمه گوگل]دلیل این امر این است که عصب بینایی بخشی از مغز است
[ترجمه ترگمان]دلیل این امر این است که عصب بینایی بخشی از مغز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The optic theory originated with Einstein.
[ترجمه گوگل]نظریه نوری از انیشتین سرچشمه گرفت
[ترجمه ترگمان]نظریه بینایی از انیشتین سرچشمه گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A swollen optic nerve found by her optometrist led to the discovery of the tumor.
[ترجمه گوگل]عصب بینایی متورم شده توسط اپتومتریست او منجر به کشف تومور شد
[ترجمه ترگمان]یک عصب آنی بینایی که توسط optometrist پیدا شد، منجر به کشف تومور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The optic sensors in his visor transmitted the scene through the suit's calculator directly to his brain.
[ترجمه گوگل]حسگرهای اپتیکی در گیره او صحنه را از طریق ماشین حساب کت و شلوار مستقیماً به مغز او مخابره می کردند
[ترجمه ترگمان]سنسورهای نوری در نقاب دارش صحنه را از طریق ماشین حساب s به طور مستقیم به مغزش منتقل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She experimented with her new optic, shifting her patch to her right eye and perceiving the world through heat patterns.
[ترجمه گوگل]او با اپتیک جدید خود آزمایش کرد، وصله خود را به چشم راستش منتقل کرد و جهان را از طریق الگوهای گرما درک کرد
[ترجمه ترگمان]او با چشمان جدیدش امتحان کرد، لکه نور خود را به چشم راستش جا داد و دنیا را از طریق الگوهای حرارتی دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Light stimulates the optic nerve.
[ترجمه گوگل]نور عصب بینایی را تحریک می کند
[ترجمه ترگمان]نور عصب بینایی را تحریک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At the gross anatomical level the optic tract can be seen to terminate in a number of discrete relays in the brainstem.
[ترجمه گوگل]در سطح تشریحی ناخالص، دستگاه بینایی را می توان دید که به تعدادی رله مجزا در ساقه مغز ختم می شود
[ترجمه ترگمان]در سطح تشریحی ناخالص، دستگاه بینایی را می توان دید که در تعدادی از رله های گسسته در the به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In a, optic nerve sections were prepared as described in Fig.
[ترجمه گوگل]در a، مقاطع عصب بینایی همانطور که در شکل توضیح داده شده تهیه شد
[ترجمه ترگمان]در یکی از بخش های اعصاب بینایی، همان طور که در شکل توضیح داده شد، آماده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In addition, fiber optic transmission offers greater security from illegal signal tapping.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، انتقال فیبر نوری امنیت بیشتری را در برابر ضربه زدن غیرقانونی سیگنال ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، انتقال فیبر نوری، امنیت بیشتری را از شنود غیرقانونی سیگنال دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In some cases the optic nerve fails to develop before birth.
[ترجمه گوگل]در برخی موارد عصب بینایی قبل از تولد رشد نمی کند
[ترجمه ترگمان]در برخی موارد، عصب بینایی قبل از تولد نمی تواند رشد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Optic nerves pass from the retina to the central cortex of the brain.
[ترجمه گوگل]اعصاب بینایی از شبکیه به قشر مرکزی مغز عبور می کنند
[ترجمه ترگمان]اعصاب Optic از شبکیه چشم به قشر مرکزی مغز منتقل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Halcyon and Regina are the winter barleys with Optic put in after late-lifted sugar beet.
[ترجمه گوگل]هالسیون و رجینا جوهای زمستانه با اپتیک هستند که بعد از چغندرقند دیر برداشت می شوند
[ترجمه ترگمان]Halcyon و رجینا the در فصل زمستان با Optic in پس از تولید چغندر قند، در زمستان به سر می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Links also occur between the two optic lobes and run from the medial part of the protocerebrum to each medulla separately.
[ترجمه گوگل]پیوندها نیز بین دو لوب بینایی ایجاد می شوند و از قسمت داخلی پروتوسربروم به هر مدولا به طور جداگانه کشیده می شوند
[ترجمه ترگمان]پیوندها نیز بین دو بخش بینایی رخ می دهد و از بخش مرکزی of تا هر medulla جداگانه انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The optic nerves were studied after 2 days.
[ترجمه گوگل]اعصاب بینایی پس از 2 روز بررسی شد
[ترجمه ترگمان]اعصاب بینایی بعد از ۲ روز مورد مطالعه قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چشم (اسم)
sight, eye, shiner, winker, optic, eyelet, winkers

شیشه عینک (اسم)
optic, pebble

چشمی (صفت)
optic, ocular, optical

بصری (صفت)
visual, optic, ocular, optical

وابسته به بینایی (صفت)
visible, optic, optical

تخصصی

[سینما] اپتیک / وسیله اپتیکی
[برق و الکترونیک] اپتیک 1. واژه ای برای اشاره به نور مرئی یا نزدیک به مرئی حدود نسهایی از طیف اپتیکی در حدود 1000A یا در آخر ین حد ارابنفش 30000A در اخرین حد فرو سرخ است .

انگلیسی به انگلیسی

• of vision; of the eye
optic means relating to eyes or to sight.
optics is the branch of science concerned with vision, sight, and light.

پیشنهاد کاربران

برای مثال:
Perspective is the optic phenomenon
پرسپکتیو یک پدیده بصری است
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : optic / optics / opticals / optician
✅️ صفت ( adjective ) : optical
✅️ قید ( adverb ) : optically
تصویر برداری
optic ( فیزیک - اپتیک )
واژه مصوب: اجزای نوری
تعریف: مجموعه‏ای از قطعات نوری هر سامانه مانند عدسی و منشور و آینه
بینایی
optic
این همان واژهء آفتاب پارسی است :
آفتاب: آف - تاب
آف - اَف : پیش وندی به مینهء در اینجا : از بالا به پایین
تاب : مینه ء یِکُم : پرتاب، انداخت ، اُفتاد
مینهء دویوم : تابش، فروغ ، نور ، روشنایی ، تفت،
...
[مشاهده متن کامل]

تافت
آف = op
تاب = tic : t - ic
ic - = پس وند ایک کهن پارسی : تاریک ، نزدیک ، باریک
پس وند نُوین پارسی: ایز: پاکیز، مَویز
اگر به گویش بومی آفتاب را اَفتو یا فَتو بخانیم همان :
photo به مینهء نور و اَکس / اَخش خاهد بود.

نگرش، منظر، دید
نورشناخت
نور، روشنایی

بپرس