ordering

/ˈɔːrdərɪŋ//ˈɔːdərɪŋ/

معنی: ترتیب، مرتب سازی، سفارش دهی
معانی دیگر: ترتیب، مرتب سازی، سفارش دهی

جمله های نمونه

1. In July he issued a decree ordering all unofficial armed groups in the country to disband.
[ترجمه گوگل]او در ماه ژوئیه فرمانی صادر کرد که به همه گروه های مسلح غیررسمی در کشور دستور انحلال داد
[ترجمه ترگمان]او در ماه ژوئیه فرمان داد که همه گروه های مسلح غیر رسمی در کشور منحل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was perched on a bar stool, ordering a beer.
[ترجمه گوگل]او روی چهارپایه بار نشسته بود و یک آبجو سفارش می داد
[ترجمه ترگمان]روی چهارپایه ای نشسته بود و آبجو سفارش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A £50 deposit is required when ordering, and the balance is due upon delivery.
[ترجمه گوگل]50 پوند ودیعه در هنگام سفارش الزامی است و موجودی پس از تحویل است
[ترجمه ترگمان]سپرده ۵۰ پوندی در هنگام سفارش مورد نیاز است و این تعادل ناشی از تحویل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fire officer took command, ordering everyone to leave the building.
[ترجمه گوگل]افسر آتش نشانی فرمان را به دست گرفت و به همه دستور داد که ساختمان را ترک کنند
[ترجمه ترگمان]افسر آتش نشانی فرمان داد و دستور داد که همه ساختمان را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I saw him at the bar ordering a beer.
[ترجمه گوگل]او را در بار در حال سفارش آبجو دیدم
[ترجمه ترگمان]توی بار دیدمش که داره آبجو سفارش میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Remember to specify your size when ordering clothes.
[ترجمه گوگل]یادتان باشد هنگام سفارش لباس سایز خود را مشخص کنید
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید زمانی که دستور لباس می دهید اندازه خود را مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don'tbe afraid to ask for advice about ordering the meal.
[ترجمه گوگل]از مشاوره در مورد سفارش غذا نترسید
[ترجمه ترگمان]در مورد دستور دادن به غذا نترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even as a boy he was always ordering his friends about.
[ترجمه گوگل]حتی در کودکی همیشه به دوستانش سفارش می کرد
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان پسری که همیشه به دوستانش دستور می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was obvious he was used to ordering people around. WHICH WORD?
[ترجمه گوگل]معلوم بود که عادت داشت به مردم دستور بدهد کدام کلمه؟
[ترجمه ترگمان]واضح بود که عادت داشت مردم را دور خود جمع کند چه حرفی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Always allow for some wastage when ordering building materials.
[ترجمه گوگل]هنگام سفارش مصالح ساختمانی همیشه مقداری هدر رفتن را در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]همیشه در هنگام سفارش مصالح ساختمانی، مقداری ضایعات فراهم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You can't just come in here and start ordering people around.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید فقط وارد اینجا شوید و شروع به سفارش دادن به مردم کنید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی بیای اینجا و به مردم دستور بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Surely there is some way of ordering our busy lives so that we can live in comfort and find spiritual harmony too.
[ترجمه گوگل]مطمئناً راهی برای نظم دادن به زندگی پرمشغله وجود دارد تا بتوانیم در آسایش زندگی کنیم و هماهنگی معنوی نیز پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]مطمئنا راهی برای نظم دادن به زندگی شلوغ ما وجود دارد تا بتوانیم در راحتی زندگی کنیم و سازگاری معنوی هم پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His big brother is always ordering him about.
[ترجمه گوگل]برادر بزرگش همیشه به او دستور می دهد
[ترجمه ترگمان] برادر بزرگش همیشه بهش دستور میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Booksellers interested in ordering copies should contact BA Marketing on as soon as possible.
[ترجمه گوگل]کتابفروشانی که علاقه مند به سفارش نسخه هستند باید در اسرع وقت با BA Marketing تماس بگیرند
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان علاقه مند به سفارش دادن به کپی باید هر چه زودتر با مدرک لیسانس ارتباط برقرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His father cheered him by ordering copies of large maps of the Holy Land at ten guilders each.
[ترجمه گوگل]پدرش با سفارش نسخه‌هایی از نقشه‌های بزرگ سرزمین مقدس در هر ده گیلدر، او را تشویق کرد
[ترجمه ترگمان]پدرش با سفارش دادن به نقشه های بزرگ زمین مقدس، هر کدام به مبلغ گیلدر، او را تشویق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترتیب (اسم)
order, arrangement, run, sequence, discipline, system, setup, ordonnance, rank, ordering, serialization, regularity, scheme, assortment, configuration, layout, management, collocation

مرتب سازی (اسم)
ordering

سفارش دهی (اسم)
ordering

تخصصی

[ریاضیات] مرتب کردن، ترتیب، ترتیبی، مرتب سازی، رابطه ی ترتیبی
[آمار] 1. مرتب سازی 2. ترتیب 3. مرتب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• making of an official request for purchase; commanding; arranging

پیشنهاد کاربران

به عنوان صفت خطاهای دستوری و یا گرامری.
مثلاً ordering errorsاشاره به اشتباهات گرامری دارد.
آفرین مگس! هم لقبت زیباست و اوانگارد و هم برابری که آوردی ( نظام ) .
رده بندی هم جواب میده
( معماری ) نظام، سلسله مراتب
spatial ordering
نظام فضایی
منظم شدن ( مهندسی مواد و نانو )
به عنوان صفت: دستوری
سامان بندی
سفارش دادن
نظم، تنظیم
آرایش

بپرس