overriding

/ˌoʊvəˈraɪdɪŋ//ˌəʊvəˈraɪdɪŋ/

معنی: برتر، مهم، برجسته
معانی دیگر: برجسته، مهم، برتر

جمله های نمونه

1. Their overriding aim was to keep costs low.
[ترجمه محمدرضا] هدف اصلی آنها پایین نگه داشتن هزینه ها بود.
|
[ترجمه گوگل]هدف اصلی آنها پایین نگه داشتن هزینه ها بود
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی آن ها حفظ هزینه ها پایین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is of overriding importance to finish the project this week.
[ترجمه گوگل]تکمیل پروژه در این هفته از اهمیت بالایی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]این مساله برای پایان دادن به پروژه در این هفته بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The conquest of inflation has been the Government's overriding economic priority for nearly 15 years.
[ترجمه گوگل]نزدیک به 15 سال است که غلبه بر تورم اولویت اصلی اقتصادی دولت بوده است
[ترجمه ترگمان]برای تقریبا ۱۵ سال، فتح تورم اولویت اصلی اقتصادی دولت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is a penalty for overriding.
[ترجمه گوگل]برای رد کردن جریمه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک مجازات برای overriding وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government's overriding concern is to reduce inflation.
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی دولت کاهش تورم است
[ترجمه ترگمان]نگرانی اصلی دولت کاهش تورم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their overriding concern is with efficient crime control.
[ترجمه گوگل]نگرانی اصلی آنها کنترل کارآمد جرایم است
[ترجمه ترگمان]نگرانی اصلی آن ها با کنترل جرم های موثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My overriding concern is to raise the standards of state education.
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی من بالا بردن استانداردهای آموزش دولتی است
[ترجمه ترگمان]نگرانی اصلی من افزایش استانداردهای آموزش دولتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Every consideration was subservient to the overriding need to cut costs.
[ترجمه گوگل]هر ملاحظه ای تابع نیاز اساسی به کاهش هزینه ها بود
[ترجمه ترگمان]هر یک از ملاحظات تابع نیاز اساسی به کاهش هزینه ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As with Frederick and Catherine, his overriding consideration was the power and well-being of the State.
[ترجمه گوگل]مانند فردریک و کاترین، توجه اصلی او قدرت و رفاه دولت بود
[ترجمه ترگمان]در مورد فردریک و کاترین، توجه برجسته او قدرت و رفاه کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These drives may have their foundation in the overriding needs to survive and to reproduce.
[ترجمه گوگل]این درایوها ممکن است اساس خود را در نیازهای اساسی برای بقا و تولید مثل داشته باشند
[ترجمه ترگمان]این درایوهای ممکن است پایه و اساس خود را در مورد نیاز اساسی برای زنده ماندن و تولید مجدد داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The overriding priority, therefore, was to ensure that the structure of the Party should guarantee its ideological purity.
[ترجمه گوگل]بنابراین، اولویت اصلی این بود که اطمینان حاصل شود که ساختار حزب باید خلوص ایدئولوژیک آن را تضمین کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین اولویت اصلی تضمین این بود که ساختار حزب باید خلوص ایدئولوژیک خود را تضمین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government's overriding concern to ensure domestic stability ruled out the possibility of landless Emancipation.
[ترجمه گوگل]نگرانی اساسی دولت برای تضمین ثبات داخلی، امکان رهایی بدون زمین را رد کرد
[ترجمه ترگمان]نگرانی برجسته دولت برای تضمین ثبات داخلی امکان خروج افراد بدون زمین را منتفی دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the overriding image carried every night on the evening news has been one of a woefully inadequate effort.
[ترجمه گوگل]اما تصویر اصلی که هر شب در اخبار شبانگاهی پخش می‌شود، یکی از تلاش‌های بسیار ناکافی بوده است
[ترجمه ترگمان]اما تصویر برجسته هر شب در اخبار عصرگاهی که یکی از woefully تلاش ناکافی بوده است را باخود به همراه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برتر (صفت)
superior, better, premier, preferable, higher, premiere, pre-eminent, dominant, prevalent, preponderant, paramount, uppermost, overriding, superempirical, top-dog

مهم (صفت)
serious, main, principal, great, important, significant, earnest, all-important, fateful, substantial, grave, weighty, consequential, considerable, momentous, earthshaking, epochal, newsworthy, overriding, significative

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

انگلیسی به انگلیسی

• first in priority; more important than all others; of a manual operation that bypasses an automatic operation; voiding of a decision or authority of another (especially of a lower rank)
overriding means more important than anything else.

پیشنهاد کاربران

More important than any other considerations.
شاه بیت، حرف حساب، حرف اصلی، بیت الغزل.
override: ارجحیت داشتن، ارجح بودن، مهم تر بودن، از اهمیت بیشتری برخوردار بودن
overriding: ارجح، ( از هر چیزی ) مهمتر
والا
[رایانه] رونویسی کردن
مهمترین، اصلی ترین
a circumstance of overriding importance = وضعیتی با بیشترین اهمیت
درجه اول، اصلی، تعیین کننده
از همه مهمتر، در اولویت اول

بپرس