objection

/əbˈdʒekʃn̩//əbˈdʒekʃn̩/

معنی: ایراد، اعتراض، مخالفت، عدم توافق، استدلال مخالف
معانی دیگر: ناخشنودی، بد آمدن، تنفر، پادی، واسرنگیدن، چخیدن، پرخاش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of objecting.
مترادف: disapproval, opposition, protestation, remonstrance
مشابه: contradiction, demur, disagreement, disapprobation, dissension, exception, kick, reservation

(2) تعریف: a comment or statement presented in opposition or disagreement.
مترادف: counterargument, dissent, protest, rebuttal
مشابه: contradiction, defense, demur, demurrer, exception, kick, protestation, remonstrance

(3) تعریف: a cause or reason for objecting.
مترادف: criticism, exception, grievance
مشابه: beef, cavil, challenge, complaint, kick

جمله های نمونه

1. your objection is not relevant
اعتراض شما وارد نیست.

2. have objection
مخالف بودن

3. her father's objection was their only obstacle
مخالفت پدر دختر یگانه مانع آنها بود.

4. their parents' objection did not diminish the ardor of their love
مخالفت والدین حرارت عشق آنان را کم نکرد.

5. france withdrew its objection to the treaty
فرانسه از مخالفت خود با آن قرارداد صرفنظر کرد.

6. he dropped his objection
او دست از مخالفت برداشت.

7. he noted his objection on the margin of the letter
او مخالفت خود را در حاشیه ی نامه نوشت.

8. i respectfully take objection to your honor's ruling
با کمال احترام نسبت به آنچه که فرمودید مراتب اعتراض خود را تقدیم می دارم.

9. no breath of objection was heard
هیچ زمزمه ی مخالفتی شنیده نشد.

10. he kept asserting his objection
او مرتبا مخالفت خود را اعلام می داشت.

11. she married hassan despite his father's objection
علیرغم مخالفت پدرش با حسن ازدواج کرد.

12. his designation as the leader of the party occasioned a great deal of objection
انتصاب او به عنوان رهبر حزب با مخالفت های زیادی همراه بود.

13. They made an objection to the imperial system with resolution.
[ترجمه گوگل]با قطعنامه به نظام شاهنشاهی اعتراض کردند
[ترجمه ترگمان]با عزم جزم به نظام امپراطوری اعتراض کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some managers have recently raised objection to the PFA handling these negotiations.
[ترجمه گوگل]برخی از مدیران اخیراً به مدیریت این مذاکرات توسط PFA اعتراض کرده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از مدیران اخیرا اعتراضی را نسبت به مدیریت PFA در این مذاکرات مطرح کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is no objection, as far as we are concerned, in raising the prices.
[ترجمه گوگل]در مورد افزایش قیمت ها تا جایی که به ما مربوط می شود هیچ ایرادی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ مخالفتی، تا جایی که به ما مربوط می شود، در بالا بردن قیمت ها وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Do you have any objection to it?
[ترجمه گوگل]آیا اعتراضی به آن دارید؟
[ترجمه ترگمان]شما مخالفتی ندارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her objection to/against the plan is based on incorrect facts.
[ترجمه گوگل]اعتراض او به/علیه این طرح بر اساس حقایق نادرست است
[ترجمه ترگمان]مخالفت او با \/ بر علیه این برنامه براساس حقایق نادرست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I have no objection to him coming to stay.
[ترجمه بهناز] من هیچ مخالفتی با آمدن او برای ماندن ندارم.
|
[ترجمه گوگل]من مخالفتی ندارم که بیاید بماند
[ترجمه ترگمان]من هیچ مخالفتی با آمدن او ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The headmaster is trying to knock off every objection.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه در تلاش است تا هر اعتراضی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]مدیر داره سعی می کنه هر مخالفتی با شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ایراد (اسم)
induction, quotation, adduction, objection

اعتراض (اسم)
objection, animadversion, protest, defiance, protestation, exception, remonstrance

مخالفت (اسم)
resistance, gainsay, objection, contrast, antagonism, contrariness, defiance, opposition, disagreement, disaccord, repugnance, contradiction, contrariety, nonconformity, dissidence

عدم توافق (اسم)
objection, discord, disagreement, disaccord, odds, discordance, disparity, discrepancy, disconformity, disharmony, dissension, dissidence, irreconcilability

استدلال مخالف (اسم)
objection

انگلیسی به انگلیسی

• act of objecting; opposition; appeal; denial; protest
if you make or raise an objection to something, you say that you do not approve of it.
if you have no objection to something, you do not disapprove of it.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: بَرآختش

⚫ نگارش به خط لاتین: Barāxtesh

⚫ آمیخته از: برآخت ( object ) و �‍ِش� ( ion )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

اعتراض
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : object / objectify
✅️ اسم ( noun ) : object / objection / objectivity / objectification / objective / objector
✅️ صفت ( adjective ) : objective / objectionable
✅️ قید ( adverb ) : objectively
دغدغه های مشتری
Overcome prospect Objections
نارضایتی، مشکل
I have no objection to pets
نارضایتی ( مشکلی ) با حیوانات خانگی ندارم.
به صورت جمع objections: ناملایمات
اعتراض دارم. ( در دادگاه )
نارضایتی ( مشتری )
A state of disagreement
استدلال مخالف
ایراد
● در دادگاه نیز اگر وکیلی به پاره ای از سخنان اعتراض داشته باشد با گفتن این کلمه در واقع می گوید" اعتراض دارم!"

اعتراض وکیل مدافع در دادگاه
هدفمند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس