obvious

/ˈɑːbviəs//ˈɒbvɪəs/

معنی: ظاهر، اشکار، بدیهی، مشهود، واضح، مفهوم، هویدا، فاش، علنی، مریی
معانی دیگر: آشکار، روشن، گویا، معلوم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: obviously (adv.), obviousness (n.)
(1) تعریف: easily understood, recognized, or seen; apparent.
مترادف: apparent, clear, evident, manifest, patent, plain, unmistakable, visible
متضاد: abstruse, hidden, imperceptible, obscure
مشابه: bald, bare, barefaced, clear-cut, comprehensible, conspicuous, decisive, distinct, flagrant, flaming, glaring, gross, ostensible, outstanding, overt, prominent, self-evident, surface, tangible, understandable

- It was obvious from his manner that he was uncomfortable and embarrassed.
[ترجمه A.A] از رفتارش معلوم بود که ناراحت و دستپاچه شده بود
|
[ترجمه Scorpion] از رفتارش معلوم بود که ناراحت و خجالت زده است
|
[ترجمه گوگل] از رفتارش معلوم بود که ناراحت و خجالت زده است
[ترجمه ترگمان] از رفتارش معلوم بود که ناراحت و ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I thought the answer was quite obvious, but many students were puzzled.
[ترجمه گوگل] من فکر می کردم که پاسخ کاملا واضح است، اما بسیاری از دانش آموزان متحیر بودند
[ترجمه ترگمان] فکر کردم جواب کاملا واضح است، اما بسیاری از دانش اموزان گیج بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll recognize the library when you see it; it's quite obvious when you walk down that block.
[ترجمه گوگل] وقتی کتابخانه را دیدید، آن را تشخیص خواهید داد وقتی از آن بلوک پایین می روید کاملاً واضح است
[ترجمه ترگمان] وقتی آن را می بینید، کتابخانه را خواهید شناخت؛ کاملا واضح است که شما در آن بلوک قدم می زنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having no subtlety; transparent.
مترادف: blatant, transparent
متضاد: subtle
مشابه: blunt, broad, conspicuous, crude, explicit, flagrant, glaring, gross, overt, patent

- Her jokes were too obvious to be funny.
[ترجمه زینب سرآمد] لطیفه های او پیش پا افتاده تر از آن بودند که با مزه باشند.
|
[ترجمه گوگل] شوخی های او خیلی واضح بود که خنده دار نباشد
[ترجمه ترگمان] شوخی های او بیش از حد واضح بود که خنده دار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his obvious lies astounded everyone
دروغ های شاخ دار او همه را سخت متحیر کرد.

2. the driver's obvious drunkenness filled me with foreboding
مستی آشکار راننده مرا غرق در دلواپسی کرد.

3. due to his obvious lunacy, they decided not to try him
به خاطر دیوانگی آشکارش از محاکمه ی او صرف نظر کردند.

4. he waited with obvious impatience
او با بی قراری آشکار منتظر شد.

5. her reluctance was obvious
اکراه او هویدا بود.

6. his contrition was obvious
پشیمانی او آشکار بود.

7. his jealousy was obvious
حسادت او آشکار بود.

8. their incompatibility was obvious
ناسازگاری آنها آشکار بود.

9. there was an obvious variance in their testimonies
میان شهادت های آنها ناهمسانی آشکاری وجود داشت.

10. his political simplicity was obvious
جهالت سیاسی او آشکار بود.

11. his yawning made it obvious that he was not interested
دهان دره ی او آشکار کرد که علاقمند نیست.

12. nobody's guilt is so obvious as to justify his execution without a trial
گناه هیچ کس آنقدر آشکار نیست که بتوان او را بدون محاکمه اعدام کرد.

13. your question is so obvious as to need no reply
پرسش شما آن قدر واضح است که نیازی به پاسخ ندارد.

14. her dislike of me was obvious
آشکار بود که از من بدش می آید.

15. his indifference toward her was obvious
عدم علاقه ی او به آن زن آشکار بود.

16. his opposition to slavery was obvious
مخالفت او با برده داری آشکار بود.

17. the falsehood of this accusation is obvious
دروغ بودن این اتهام آشکار است.

18. the holes in his character were obvious
کاستی های شخصیت او آشکار بود.

19. that he is a coward is now obvious
اکنون آشکار است که او ترسو است.

20. his partiality to the members of his own party was obvious
جانبداری او از اعضای حزب خودش آشکار بود.

21. the disparities of age, income, and education of the two neighbors were obvious
نابرابری های سن و درآمد و تحصیلات آن دو همسایه بارز بود.

22. It is quite obvious that he is lying.
[ترجمه گوگل]کاملاً آشکار است که او دروغ می گوید
[ترجمه ترگمان]کاملا واضح است که دروغ می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. It is already obvious that all four American systems have leapfrogged over the European versions.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر واضح است که هر چهار سیستم آمریکایی از نسخه های اروپایی جهش کرده اند
[ترجمه ترگمان]واضح است که هر چهار سیستم آمریکایی بر نسخه های اروپایی تاثیر داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Lack of qualifications is an obvious disadvantage.
[ترجمه گوگل]فقدان صلاحیت یک نقطه ضعف آشکار است
[ترجمه ترگمان]عدم صلاحیت یک عیب آشکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. There is an obvious contrast between the cultures of East and West.
[ترجمه گوگل]تفاوت آشکاری بین فرهنگ شرق و غرب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تفاوت آشکاری بین فرهنگ های شرق و غرب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Baxter eyed our clothes with obvious disapproval.
[ترجمه گوگل]باکستر با نارضایتی آشکار به لباس های ما نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]بکستر با نارضایتی لباس های ما را برانداز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Don't demean yourself by telling such obvious lies.
[ترجمه گوگل]با گفتن چنین دروغ های آشکاری خود را تحقیر نکنید
[ترجمه ترگمان]با گفتن این دروغ های واضح خودت رو اذیت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Many see Parker as the obvious leader, whose voluble style works well on TV.
[ترجمه گوگل]بسیاری پارکر را به عنوان رهبر آشکاری می‌دانند که سبک ولوم او در تلویزیون به خوبی کار می‌کند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها پارکر را به عنوان رهبر مشهود تماشا می کنند، که سبک نگارش آن در تلویزیون به خوبی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. It is obvious that she is very clever.
[ترجمه گوگل]معلوم است که او بسیار باهوش است
[ترجمه ترگمان]واضح است که او خیلی باهوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The deficiencies in the system soon became obvious.
[ترجمه گوگل]کاستی های سیستم خیلی زود آشکار شد
[ترجمه ترگمان]کمبودها در این سیستم بزودی آشکار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive

اشکار (صفت)
out, clear, explicit, plain, apparent, open, bare, signal, open-and-shut, manifest, obvious, flagrant, evident, patent, crying, public, conspicuous, overt, palpable, self-explaining, self-explanatory, semblable, transpicuous

بدیهی (صفت)
obvious, evident, natural, axiomatic, trivial, inevitable, immediate, matter-of-course, self-evident, self-explaining, self-explanatory, truistic

مشهود (صفت)
obvious, evident, beheld, witnessed

واضح (صفت)
clear, explicit, plain, vivid, open-and-shut, obvious, well-known, lucid, clean-cut, distinct, crystalline, kenspeckle, graphic, luculent, overt, palpable, perspicuous, self-explaining, self-explanatory, transpicuous

مفهوم (صفت)
obvious, evident, intelligible

هویدا (صفت)
obvious, eminent, eidetic

فاش (صفت)
open, manifest, obvious, overt

علنی (صفت)
open, obvious

مریی (صفت)
obvious, visible, sightly

تخصصی

[فوتبال] آشکار-واضح
[ریاضیات] روشن، آشکار، معلوم، واضح، بدیهی

انگلیسی به انگلیسی

• clear; unmistakable; apparent, evident; plain
if something is obvious, you can easily see it or understand it.

پیشنهاد کاربران

روشن، آشکار
مثال: It was obvious that she was lying.
آشکار بود که او دروغ می گفت.
evident, apparent, clear, conspicuous, distinct, indisputable, manifest, noticeable, plain, self - evident, undeniable, unmistakable
واضح، بدیهی، مشهود. آشکار، هویدا، معلوم، مریی. پیدا. نمایان. مسلم. صریح. مشخص. . زلال. صاف . شفاف. درست. راست. مستقیم . غیر قابل انکار. انکار نشدنی. قابل توجه. برجسته. قابل ملاحظه.
...
[مشاهده متن کامل]

It may sound like obvious ممکن است بدیهی به نظر برسد
واضح، بدیهی، مشهود. آشکار، هویدا، معلوم، مریی
بارز
بدیهی
Is that obvious?
یعنی تابلوعه، واضحه
واضح، مشهود، بدیهی
obvious: واضح، روشن
مثل آب زلال. قابل درک
فاحش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : obviousness
✅️ صفت ( adjective ) : obvious
✅️ قید ( adverb ) : obviously
آشکار
مشخص
هویدا
بلاشک
قبلی قبلا"
obvious
متعین - اشکار - هویدا
آنچه عیان باشد ، چیزهای آشکار و واضح
تابلو
اشکار
ضایع
Dont be so abvious
ضایع نباش - ضایع نکن
easily seen and understood
معلوم
آشکار

مُحرز
very obvious = پرواضح
Eadily seen or undrestoodundrestoodآشکار
واضح
آشکار
بدیهی
easily perceived or understood; clear, self - evident, or apparent. به راحتی فهمیدن و درک کردن/ آشکار. بخودی خودمشهود. معلوم. پیدا.
"unemployment has been the most obvious cost of the recession""بیکاری آشکارترین هزینه رکود اقتصادی بوده است"
...
[مشاهده متن کامل]

"it was an obvious remark to make"
synonyms: clear, plain, plain to see, crystal clear, evident, apparent, manifest, patent, conspicuous, pronounced, transparent, clear - cut, palpable, prominent, marked, decided, salient, striking, distinct, bold, noticeable, perceptible, perceivable, visible, discernible, detectable, observable, tangible, recognizable; unmistakable, indisputable, self - evident, incontrovertible, incontestable, axiomatic, demonstrable, undeniable, as plain as a pikestaff, staring someone in the face, writ large, beyond doubt, beyond question, written all over one, as clear as day, blinding, inescapable; overt, open, undisguised, unconcealed, frank, glaring, blatant, flagrant; informalas plain as the nose on one's face, standing/sticking out like a sore thumb, standing/sticking out a mile, right under one's nose
"the reason was blindingly obvious"
antonyms: imperceptible, inconspicuous, obscure

اصلی
مسلم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس