occupant

/ˈɑːkjəpənt//ˈɒkjʊpənt/

معنی: ساکن، اشغال کننده، مستاجر
معانی دیگر: متصدی، شاغل، صاحب منصب، زینه مند، سر نشین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one, or a group, that occupies a place or position.
مترادف: denizen, householder, resident, settler, tenant
مشابه: colonist, incumbent, inhabitant, inmate, officeholder

(2) تعریف: one, or a group, that is in legal possession of the place occupied, as by lease.
مترادف: lessee, tenant
مشابه: boarder, lodger, renter, roomer

جمله های نمونه

1. the occupant of the nearby apartment
کسی که در آپارتمان مجاور زندگی می کند.

2. the first occupant of the post of assistant to the president
اولین متصدی مقام معاونت رئیس جمهوری

3. A feeble old woman was the only occupant of the shack.
[ترجمه گوگل]پیرزنی ضعیف تنها ساکن کلبه بود
[ترجمه ترگمان]یک پیرزن ضعیف تنها ساکن کلبه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The will disclosed that the occupant of the estate was penniless.
[ترجمه گوگل]وصیت نامه فاش کرد که ساکن ملک بی پول بوده است
[ترجمه ترگمان]وصیت نامه فاش خواهد کرد که ساکن این ملک، بی پول نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The occupant of the car beckoned us to follow him.
[ترجمه گوگل]سرنشین ماشین به ما اشاره کرد که دنبالش برویم
[ترجمه ترگمان]صاحب اتومبیل به ما اشاره کرد که دنبالش برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sole occupant of the car was an elderly man.
[ترجمه مانا] تنها سرنشین ماشین یک مرد مسن بود.
|
[ترجمه گوگل]تنها سرنشین خودرو مردی مسن بود
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که صاحب اتومبیل بود مرد مسن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new occupant of the only surviving manor house was a matter of extreme interest to the local population.
[ترجمه گوگل]ساکن جدید تنها خانه عمارت بازمانده مورد علاقه شدید مردم محلی بود
[ترجمه ترگمان]سکنه جدید این خانه اربابی که تنها بازمانده بود، موضوع مورد علاقه شدید مردم محلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The occupant of the room was sitting in one corner.
[ترجمه مجنونِ‌رقیه315] ساکن ( مستاجر ) اتاق درحال نشستن در یک گوشه بود .
|
[ترجمه گوگل]ساکن اتاق یک گوشه نشسته بود
[ترجمه ترگمان]ساکن اتاق در گوشه ای نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The occupant of the stolen car was driving like a maniac.
[ترجمه گوگل]سرنشین خودروی سرقتی مانند دیوانه در حال رانندگی بود
[ترجمه ترگمان]صاحب اتومبیل دزدی مثل دیوانه ها رانندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Meanwhile a sad reflection dawns upon the well-intentioned occupant of the ministerial chair.
[ترجمه گوگل]در همین حین بازتاب غم انگیزی بر سرنشین خوش نیت صندلی وزیر طلوع می کند
[ترجمه ترگمان]در عین حال، یک بازتاب غم انگیز بر روی ساکن زیبای صندلی وزرا قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Each box had the name of its occupant thoughtfully provided on a typewritten card slotted into a holder on the door.
[ترجمه گوگل]هر جعبه نام سرنشین خود را با دقت روی کارتی نوشته شده بود که در یک نگهدارنده روی در سوراخ شده بود
[ترجمه ترگمان]هر جعبه اسم کسی را داشت که در حال تفکر روی یک کارت typewritten که در یک چوب در آن قرار داشت، قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In order to accommodate its growing occupant, the shell must enlarge in such a way as to preserve its original form.
[ترجمه گوگل]به منظور جا دادن به ساکنان در حال رشد، پوسته باید به گونه ای بزرگ شود که شکل اصلی خود را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]برای جا دادن به ساکن در حال رشد، پوسته باید به گونه ای بزرگ شود که فرم اصلی خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At last Nicholson turned to face the other occupant of the room.
[ترجمه گوگل]در نهایت نیکلسون به سمت دیگر ساکنان اتاق برگشت
[ترجمه ترگمان]سرانجام نیکلسون به طرف دیگر اتاق نشیمن برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Behind him the door of the house whose occupant he had just been interviewing had been dosed with considerable firmness.
[ترجمه گوگل]پشت سر او درب خانه ای که با ساکنانش به تازگی مصاحبه کرده بود با استحکام قابل توجهی دوز شده بود
[ترجمه ترگمان]پشت سر او در خانه کسی که قبلا با او مصاحبه کرده بود، بیش از پیش به او فشار آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The room was as elegant as its occupant.
[ترجمه گوگل]اتاق به زیبایی ساکنانش بود
[ترجمه ترگمان]اتاق به همان اندازه که در آن ساکن بود، آراسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The coffee - room had no other occupant, that forenoon, than the gentleman in brown.
[ترجمه گوگل]قهوه‌خانه، در آن ظهر، به جز آقای قهوه‌ای‌پوش، ساکن دیگری نداشت
[ترجمه ترگمان]قبل از ظهر، اتاق قهوه خانه دیگری جز آن آقا که قهوه ای روشن بود، نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The previous occupant have leave the house in a terrible mess.
[ترجمه گوگل]ساکنان قبلی خانه را در یک آشفتگی وحشتناک ترک کرده اند
[ترجمه ترگمان]ساکن قبلی خانه را در یک آشفتگی وحشتناک ترک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Are you the occupant of this house?
[ترجمه گوگل]آیا شما ساکن این خانه هستید؟
[ترجمه ترگمان]شما صاحب این خانه هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Acts induced or compelled by the occupant are nonetheless its acts.
[ترجمه گوگل]با این حال، اعمالی که توسط ساکن القاء یا اجبار شده است، اعمال اوست
[ترجمه ترگمان]با این وجود اقدامات انجام شده توسط ساکنان، اعمال و اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکن (اسم)
resident, denizen, inhabitant, occupant, lodger, habitant, occupier, inmate

اشغال کننده (اسم)
holder, occupant, holdback, occupier

مستاجر (اسم)
renter, occupant, lodger, sharecropper, tenant, leaseholder, roomer, socager

انگلیسی به انگلیسی

• tenant; settler
the occupants of a building or room are the people there.

پیشنهاد کاربران

کسی که روی صندلی نشسته
کسی که تو خونه ای داره زندگی می کند، ساکن
One of the occupants of the�car�was�slightly�injured.
The occupants of the�building�are�unhappy�about the�rent�increase.
the current/previous/last occupant �The�apartment�had been�left�in a�bad�condition�by the�previous�occupant.
...
[مشاهده متن کامل]

He is the�sole�occupant�of the�house.
ساکن ( ساختمان ، اتاق ، مکان ) ،
سرنشین ( ماشین ، صندلی ، موتور ) ،

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : occupy
✅️ اسم ( noun ) : occupation / occupancy / occupant / occupier
✅️ صفت ( adjective ) : occupied / occupational
✅️ قید ( adverb ) : occupationally
ساکن
صاحب
سر نشین
someone who lives at a particular place for a prolonged period or who was born there
ساکن
صاحبخانه

بپرس