of a sort


از نوع نامرغوب، پست، بنجل

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: of a mediocre variety.
مترادف: indifferent, mediocre, poor

- a golfer of a sort
[ترجمه گوگل] یک نوع گلف باز
[ترجمه ترگمان] یک گلف باز از یک نوع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of an unspecified kind.

جمله های نمونه

1. They served coffee of a sort.
[ترجمه گوگل]یک جور قهوه سرو کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک نوع قهوه سرو می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was a poet of a sort.
[ترجمه گوگل]او به نوعی شاعر بود
[ترجمه ترگمان]شاعر نوع شاعر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Well, Andrew Dequasie was a rocket scientist of a sort.
[ترجمه گوگل]خوب، اندرو دکوازی به نوعی دانشمند موشکی بود
[ترجمه ترگمان] خب، اندرو Dequasie یه دانشمند فضایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He found himself in the semidarkness of a sort of anteroom.
[ترجمه گوگل]او خود را در نیمه تاریکی نوعی پیش اطاق یافت
[ترجمه ترگمان]خود را در فضای نیمه تاریک اتاق انتظار یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is playing hardball, but it is hardball of a sort familiar in these dealings.
[ترجمه گوگل]این بازی هاردبال است، اما به نوعی در این معاملات آشناست
[ترجمه ترگمان]این داره خشن بازی در میاره اما این یه جور آشنایی با این dealings
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Well, all archaeologists were thieves, of a sort.
[ترجمه گوگل]خب، همه باستان شناسان به نوعی دزد بودند
[ترجمه ترگمان]خوب، همه باستان شناسان از یک نوع دزد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Guide-posts of a sort are much older than milestones.
[ترجمه گوگل]پست های راهنما از نوعی قدیمی تر از نقاط عطف هستند
[ترجمه ترگمان]راهنمایی و پست یک نوع از آن ها بسیار قدیمی تر از نقاط عطف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It exists only by virtue of a sort of contract signed by the members a community.
[ترجمه گوگل]این تنها به موجب نوعی قرارداد امضا شده توسط اعضای یک جامعه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تنها به واسطه یک نوع قرارداد امضا شده توسط اعضای یک جامعه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The want of most men was knowledge of a sort which brings wisdom rather than affluence.
[ترجمه گوگل]فقدان بیشتر مردم، دانشی بود که به جای ثروت، خرد می آورد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردان از نوعی آگاهی داشتند که خرد را به جای وفور نعمت به ارمغان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They have had an education of a sort.
[ترجمه گوگل]آنها به نوعی تحصیل کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها نوعی تعلیم و تربیت داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A veterinary surgeon is a doctor of a sort.
[ترجمه گوگل]یک جراح دامپزشک یک نوع دکتر است
[ترجمه ترگمان]یه جراح دامپزشکی یه دکتره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the second part, the evolution of a sort of biology population is investigated.
[ترجمه گوگل]در بخش دوم، تکامل نوعی از جمعیت زیست شناسی بررسی می شود
[ترجمه ترگمان]در بخش دوم، تکامل یک نوع جمعیت زیستی مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Secondly, we discuss the convergence of a sort of discrete BSDEs and simulate its solutions.
[ترجمه گوگل]ثانیا، ما در مورد همگرایی نوعی BSDE گسسته بحث می کنیم و راه حل های آن را شبیه سازی می کنیم
[ترجمه ترگمان]دوم، ما در مورد هم گرایی یک نوع of گسسته و شبیه سازی راه حل ها بحث می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Living in one community means selection of a sort of way of life.
[ترجمه گوگل]زندگی در یک اجتماع به معنای انتخاب نوعی شیوه زندگی است
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک جامعه به معنی انتخاب نوع زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

بپرس