offend

/əˈfend//əˈfend/

معنی: رنجاندن، دلخور کردن، اذیت کردن، تخطی کردن، صدمه زدن، متغیر کردن
معانی دیگر: رنجیدن، دلخور کردن یا شدن، گران خاطر کردن یا شدن، آزردن، رنجه داشتن، ناخشنود کردن یا شدن، خشمگین کردن یا شدن، (مهجور) تخلف کردن، سرپیچی کردن، مرتکب گناه شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: offends, offending, offended
(1) تعریف: to anger, annoy, or provoke resentment in.
مترادف: abuse, affront, anger, gall, insult, irk, miff, nettle, pique, rile, torment, vex
مشابه: aggravate, embarrass, exasperate, humiliate, incense, injure, nauseate, outrage, rankle, slight, snub, wound

- The speaker's harsh criticisms offended some members of the audience.
[ترجمه گوگل] انتقادات تند سخنران باعث رنجش برخی از حضار شد
[ترجمه ترگمان] انتقاد شدید گوینده برخی از حضار را رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Cruelty to animals offends most people.
[ترجمه گوگل] ظلم به حیوانات بیشتر مردم را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] آزار و اذیت حیوانات اغلب مردم را می رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The statement was perceived as an ethnic slur, and it offended many.
[ترجمه گوگل] این بیانیه به عنوان یک توهین قومی تلقی شد و بسیاری را آزرده خاطر کرد
[ترجمه ترگمان] این بیانیه به عنوان یک رسوایی نژادی تلقی می شود و بسیاری از آن ها را رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be disagreeable to (the sense of taste or smell).
مترادف: disgust, nauseate, repel, revolt, sicken

- The taste of the cheese is quite nice, but I have to admit that the smell offends me.
[ترجمه گوگل] طعم پنیر بسیار خوب است، اما باید اعتراف کنم که بوی آن من را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] مزه پنیر خیلی خوبه، اما باید اعتراف کنم که این بو منو اذیت می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to violate or sin against (a law, religious precept, or the like).
مترادف: breach, transgress, violate
مشابه: break, disgust

- The group claims that the new law would offend the Constitution.
[ترجمه گوگل] این گروه مدعی است که قانون جدید قانون اساسی را توهین می کند
[ترجمه ترگمان] این گروه ادعا می کند که قانون جدید به قانون اساسی توهین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: offender (n.)
(1) تعریف: to cause anger, displeasure, or resentment.
مترادف: pique
مشابه: chafe, embarrass

- If I have offended in any way, I deeply apologize.
[ترجمه گوگل] اگر به هر نحوی توهین کرده ام، عمیقا عذرخواهی می کنم
[ترجمه ترگمان] اگر به هر حال از این موضوع رنجیده خاطر شده ام، عمیقا معذرت می خواهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to violate a human or divine law, rule, or standard of conduct.
مترادف: err, sin, transgress, trespass
مشابه: backslide, fall, infringe

جمله های نمونه

1. offend against (something)
(از چیزی) تخطی کردن

2. he managed to offend everyone
به هر طریق ممکن همه را از خود می رنجاند.

3. wall writings that offend the eye
دیوار نوشته هایی که چشم را رنجه می دارند

4. i don't want to offend such important people as yourselves
نمی خواهم اشخاص مهمی مثل شماها را برنجانم.

5. we are greatly concerned not to offend them
بسیار مشتاق هستیم که موجب رنجش آنها نشویم.

6. you should not do anything to offend the susceptibilities of the natives
شما نباید اقدامی بکنید که موجب جریحه دار شدن احساسات بومیان بشود.

7. he is apt to say things that offend
احتمال دارد حرف هایی بزند که موجب رنجش شود.

8. don't mistake my meaning; i didn't mean to offend you
در برداشت منظورم اشتباه نفرمایید نمی خواستم موجب رنجش شما بشوم.

9. I think I never offend you.
[ترجمه اسما] من فکرمیکنم هرگز به تو توهین نکنم
|
[ترجمه گوگل]فکر میکنم هیچوقت توهین نمیکنم
[ترجمه ترگمان] فکر کنم هیچ وقت offend
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She managed to offend her boyfriend's parents as soon as she opened her mouth.
[ترجمه گوگل]او به محض اینکه دهانش را باز کرد موفق شد پدر و مادر دوست پسرش را توهین کند
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه دهانش را باز کرد پدر و مادرش را ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A TV interviewer must be careful not to offend.
[ترجمه گوگل]یک مصاحبه کننده تلویزیونی باید مراقب باشد که توهین نکند
[ترجمه ترگمان]یک مصاحبه کننده تلویزیون باید مراقب باشد که ناراحت نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She didn't mean to offend you; she was overwrought.
[ترجمه گوگل]او قصد توهین به شما را نداشت او بیش از حد کار کرده بود
[ترجمه ترگمان]نمی خواست تو را ناراحت کند؛ خیلی خسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You might offend your hosts if you camp it up at the party in your usual way.
[ترجمه گوگل]اگر میزبان خود را به روش معمول خود در مهمانی کمپ کنید، ممکن است به میزبان خود توهین کنید
[ترجمه ترگمان]اگر شما آن را به طور معمول به مهمانی دعوت کنید، ممکن است hosts را offend
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Broadcasters have a responsibility not to offend against good taste and decency.
[ترجمه گوگل]صدا و سیما موظف است به حسن سلیقه و نجابت توهین نکند
[ترجمه ترگمان]Broadcasters دارای مسئولیتی هستند که نباید در برابر سلیقه و شایستگی خوب offend
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I really didn't mean to offend her - I just said it unthinkingly.
[ترجمه گوگل]من واقعاً قصد توهین به او را نداشتم - فقط بدون فکر این را گفتم
[ترجمه ترگمان]واقعا نمی خواستم او را ناراحت کنم - همین الان آن را گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The careful language is designed not to offend.
[ترجمه گوگل]زبان دقیق برای توهین نکردن طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]زبان دقیق برای رنجاندن ما طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There can be little doubt that he will offend again.
[ترجمه گوگل]شکی نیست که او دوباره توهین خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که دوباره او را ناراحت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Try not to offend his amour propre.
[ترجمه گوگل]سعی کن به عشق او توهین نکنی
[ترجمه ترگمان]سعی کنید به احساسات عاشقانه او توهین نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنجاندن (فعل)
annoy, mortify, vex, offend, irk, irritate, put out

دلخور کردن (فعل)
annoy, offend

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

تخطی کردن (فعل)
impinge, offend, contravene, encroach, trespass

صدمه زدن (فعل)
mar, offend, harm, nip, maul, damnify, endamage, scathe

متغیر کردن (فعل)
rile, offend

انگلیسی به انگلیسی

• insult; violate a law; sin; be strident, injure the senses
if you offend someone, you upset or embarrass them.
if something offends a law, rule, or principle, it breaks it; a formal use.
to offend also means to commit a crime; a formal use.
see also offending.

پیشنهاد کاربران

offend 4 ( v ) =to be against what people believe is morally right, e. g. comments that offend against people's religious beliefs.
offend
offend 3 ( v ) =to commit a crime, e. g. He started offending at the age of 16. offending 2 ( adj ) , offender ( n ) , offense 2 ( n )
offend
offend 2 ( v ) =to seem unpleasant to sb, e. g. The smell from the farm offended some people. an ugly building that offends the eye. offensive 2 ( adj ) e. g. an offensive smell.
offend
offend 1 ( v ) ( əˈfɛnd ) =to make sb feel upset, e. g. They'll be offended if you don't go to their wedding. offended ( adj ) , offending 1 ( adj ) , offense 1 ( n ) , offensive 1 ( adj )
offend
offend: رنجاندن
دوستان به این واژه ها و تفاوت هاشون توجه کنین:
harass: اذیت و آزار از طریق توهین و رفتار بد از قصد به طوری که طرف واقعا رنجیده و ناراحت بشه
offend: ناراحت کردن و رنجاندن اما نه با نیت و قصد و غرض
...
[مشاهده متن کامل]

annoy: تحریک کردن و آزار دادن
irritate: تحریک کردن و آزار دادن اما نه به اندازه annoy
bother: اذیت کردن اما نه از روی قصد و نه به مقدار زیاد
badger و pester: پیله کردن و آویزون افراد شدن به طوری که باعث آزارشون بشه
tease: سر به سر کسی گذاشتن و اذیت کردن با نیت شوخی

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇
1_ don't bother me
اذیتم نکن
2_ don't mess with me
سر به سرم نزار
3_ don't offend me
آزارم نده
4_ don't annoy me
عصبیم نکن
5_don't afflict me
...
[مشاهده متن کامل]

اذیتم نکن _ پریشانم نکن
6_ don't mistreat me
باهام بدرفتاری نکن
7_ don't abuse me
باهام بدرفتاری نکن _ سو استفاده نکن
8_ don't suffer me
عذابم نده
9_ don't aggravate me
خشمگینم نکن _ عصبانیم نکن
10_ don't bug me
اذیتم نکن

اقدام غیرقانونی کردن
رنجاندن / مرتکب جرم شدن
do amiss
offend
اسائه ادب - بی احترامی
باعث رنجش/ دلخوری کسی شدن

irritate
annoy
vex
توهین کردن
دلخور کردن
سبک کردن
insult,
Collocation with CRIME
عصبانی کردن - سر به سر گذاشتن - آشفته - مضطرب کردن
resentful - annoy - nettle
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس