offense

/əˈfens//əˈfens/

معنی: توهین، حمله، رنجش، دلخوری، تجاوز، یورش، اهانت، گناه، بزه، تقصیر، لغزش، هجوم، قانون شکنی
معانی دیگر: سر پیچی (از قانون یا اصول اخلاقی)، تخلف، تخطی، ناخشنود سازی، رنجیدگی، نا خشنودی، موجب دلخوری، عامل رنجش، تک، تازش، تاخت، مهاجمه، آفند، تعرض، (بازی های ورزشی) خط حمله، گروه حمله، تیم حمله (در برابر: تیم دفاع defense)، (نادر) موجب گناه یا ضلالت، سبب گمراهی یا تخلف، (شخص یا قشون و غیره) متجاوز، تاختگر، تازشگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a violation of a law, rule, or standard of conduct; crime, sin, or breach of good conduct.
مترادف: breach, crime, infraction, misdeed, sin, transgression, trespass
مشابه: error, malfeasance, violation

- After the drunk driver's third offense, the judge sent him to jail.
[ترجمه مرتجی] بعد از سومین تخلف راننده مست قاضی او را به زندان فرستاد
|
[ترجمه گوگل] پس از سومین تخلف راننده مست، قاضی او را روانه زندان کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از سومین حمله راننده مست قاضی او را به زندان فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She confessed all her offenses to the priest.
[ترجمه fazel] او تمام گناهانش را به کشیش اعتراف کرد
|
[ترجمه گوگل] او تمام خطاهای خود را نزد کشیش اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان] او تمام offenses را نزد کشیش اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Failing to attend his uncle's funeral was considered an offense by the rest of the family.
[ترجمه Pariya] شرکت نکردن در مراسم دفن عمویش، گناهی از نظر اعضای خانواده محسوب شد.
|
[ترجمه گوگل] شرکت نکردن در مراسم تشییع جنازه عمویش توسط بقیه اعضای خانواده یک تخلف محسوب می شد
[ترجمه ترگمان] شکست دادن به مراسم تدفین عمویش به خاطر توهین به بقیه خانواده محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She maintained that she'd committed no offense and therefore refused to apologize.
[ترجمه گوگل] او اظهار داشت که مرتکب توهین نشده است و بنابراین از عذرخواهی امتناع کرد
[ترجمه ترگمان] او مدعی بود که او مرتکب خطا نخواهد شد و بنابراین از عذرخواهی خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a relatively minor violation of criminal law.
مترادف: misdemeanor
مشابه: grievance, infraction, infringement, petit larceny, petty larceny, violation

- Parking in a loading zone is a traffic offense, but it is not a felony.
[ترجمه گوگل] پارک کردن در منطقه بارگیری یک تخلف رانندگی است، اما جرم نیست
[ترجمه ترگمان] پارکینگ در منطقه بارگیری یک جرم ترافیک است، اما این یک جرم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something that offends or displeases.
مترادف: affront, indignity, insult
مشابه: abuse, embarrassment, insolence, outrage, slap, snub, violation

- His flippant manner was an offense to the honor and solemnity of the occasion.
[ترجمه گوگل] شیوه تند و تیز او توهین به شرافت و عظمت این مناسبت بود
[ترجمه ترگمان] رفتار گستاخانه او نسبت به شرافت و تشریفات این موقعیت، توهین محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the feeling, usually of anger or outrage, caused by being offended.
مترادف: resentment, umbrage
مشابه: affront, embarrassment, huff, humiliation, indignation, miff, outrage, pique, violation

- My offense at those insulting remarks was not easily erased.
[ترجمه گوگل] توهین من از آن اظهارات توهین آمیز به راحتی پاک نشد
[ترجمه ترگمان] توهین من به آن سخنان توهین آمیز به آسانی محو نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the act or capability of attacking, as in military conflict or sports. (Cf. defense.)
مترادف: aggression, assault, attack, charge, onset, raid
مشابه: onslaught, readiness

- With the arrival of the additional troops, the army was ready to begin its offense.
[ترجمه گوگل] با ورود نیروهای اضافی، ارتش آماده شروع حمله شد
[ترجمه ترگمان] پس از ورود سربازان دیگر، ارتش آماده بود که حمله خود را آغاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The coach felt that the team needed to strengthen its offense.
[ترجمه امیرعباس کاری] مربی احساس کرد که تیم نیاز دارد خط حمله خود را تقویت نماید.
|
[ترجمه گوگل] مربی احساس کرد که تیم باید خط حمله خود را تقویت کند
[ترجمه ترگمان] مربی احساس کرد که تیم باید جرم خود را تقویت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: the military force or sports team that attacks. (Cf. defense.)
مترادف: offensive

- The team lost the game because of the failure of its offense.
[ترجمه گوگل] این تیم به دلیل ناکامی در حمله خود بازی را باخت
[ترجمه ترگمان] تیم بخاطر عدم موفقیت این بازی، بازی را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. offense is the best defense
بهترین دفاع حمله است (به دشمن نباید امان داد)

2. an offense against (the principles of) morality
سر پیچی از اصول اخلاقی

3. an offense against god
گناه در برابر خدا

4. no offense but your pants zipper is open!
دلخور نشوید ولی زیپ شلوارتان باز است !

5. our offense did not play well
خط حمله ی ما خوب بازی نکرد.

6. give offense
دلخور کردن،رنجاندن،گران خاطر کردن

7. take offense
دلخور شدن،رنجیدن،گران خاطر شدن

8. a legal offense
جرم قانونی

9. a pecuniary offense
تخلفی که جریمه ی پولی دارد

10. a penal offense
تخلف کیفری

11. don't take offense at my criticism
از انتقاد من آزرده نشو!

12. weapons of offense
جنگ افزارهای آفندی (تدافعی)

13. his behavior gave offense to everyone
رفتار او همه را دلخور کرد.

14. to commit an offense
خطا کردن،تخلف کردن،گناه کردن

15. his behavior gave great offense
رفتار او موجب رنجش فراوان شد.

16. drunk driving is a serious offense
رانندگی هنگام مستی یک تخلف جدی است.

17. this kind of music is an offense to the ear
این گونه موسیقی گوش را آزار می دهد.

18. poaching in others' property is considered an offense
شکار در زمین دیگران جرم محسوب می شود.

19. when i said that i didn't mean any offense
وقتی که آن حرف را زدم منظورم ایجاد رنجش نبود.

20. a policy based on the theorem that the best defense is offense
سیاستی مبتنی بر این اصل که بهترین دفاع حمله است

21. The team's offense ran full throttle.
[ترجمه گوگل]خط حمله این تیم تمام شد
[ترجمه ترگمان]حمله تیم تمام شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. No offense, but this cheese tastes like rubber.
[ترجمه گوگل]بد نیست، اما طعم این پنیر شبیه لاستیک است
[ترجمه ترگمان] جسارت نباشه، اما این پنیر مزه پلاستیکی میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The book might be published without creating offense.
[ترجمه گوگل]ممکن است کتاب بدون ایجاد توهین منتشر شود
[ترجمه ترگمان]کتاب ممکن است بدون ایجاد جرم منتشر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The Redskins' offense is stronger than their defense.
[ترجمه گوگل]خط حمله سرخ پوستان از دفاع آنها قوی تر است
[ترجمه ترگمان]توهین به سرخپوست قوی تر از دفاع از their
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I avoided giving offense by euphemizing.
[ترجمه گوگل]من از توهین با تعبیر اجتناب کردم
[ترجمه ترگمان] من از توهین کردن به \"euphemizing\" اجتناب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. It is an offense to drive a car at night without lights.
[ترجمه گوگل]رانندگی با ماشین در شب بدون چراغ جرم است
[ترجمه ترگمان]این یک جرم است که یک اتومبیل را شب ها بدون نور رانندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Harboring criminals is an offense in law.
[ترجمه گوگل]پناه دادن به مجرمان یک تخلف قانونی است
[ترجمه ترگمان]مجرم harboring جرم توهین به قانون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The best defense is offense.
[ترجمه گوگل]بهترین دفاع حمله است
[ترجمه ترگمان] بهترین دفاع اینه که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He played offense for the Chicago Bulls.
[ترجمه گوگل]او برای شیکاگو بولز هجومی بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]او برای شیکاگو بولز توپ بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The penalty for a first offense is a fine.
[ترجمه گوگل]مجازات اولین تخلف جریمه است
[ترجمه ترگمان]مجازات برای اولین جرم بسیار خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توهین (اسم)
abuse, contumely, insult, offense, libel, disparagement, flout, vituperation, insolence, aspersion

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

دلخوری (اسم)
offense, annoyance, offence

تجاوز (اسم)
violation, offense, attack, assault, belligerence, infringement, encroachment, transgression, belligerency, overrun

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

اهانت (اسم)
contumely, baffle, impertinence, offense, insolence, disrespect, contempt, disdain

گناه (اسم)
offense, blame, transgression, fault, sin, guilt, crime, vice, misdeed, delict, misdemeanor

بزه (اسم)
offense, sin, guilt, crime, misdeed, felony, misdemeanor

تقصیر (اسم)
error, delinquency, offense, fault, guilt, crime, rap

لغزش (اسم)
slip, error, slide, offense, lapse, flounder, gaffe, trip, stumble, slippage, peccadillo

هجوم (اسم)
offense, onset, influx, invasion, inroad, throng, infestation

قانون شکنی (اسم)
offense, offence

تخصصی

[فوتبال] جرم-تقصیر - مهاجم
[حقوق] تخلف، خلاف، جرم، خطا، بزه

انگلیسی به انگلیسی

• attack; (sports) side that pursues (rather than defends); misdeed; insult; state of being offended; transgression (also offence)

پیشنهاد کاربران

تخلف
مثال: Speeding is a traffic offense.
سرعت زیاد رانندگی، یک تخلف ترافیکی است.
آفند ( در علوم نظامی )
تخلف ، بزهکاری
آفند ( نظامی )
offense ( حقوق )
واژه مصوب: جنحه
تعریف: هر عمل خلاف قانونی که برای هریک از انواع آن در مجموعۀ قوانین جزایی، مجازات درخواست شده باشد
وقوع جرم
a capital offence به معنای جرمی است که مجازات اعدام دارد.
نقض قانون، بزه، جرم
قانون شکنی - تجاوز - تخلف - توهین
توهین، برخوردن
No offense you:به شنا برنخوره، بدتون نیاد!

بپرس